شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا
خروس بهجای بچه
زن و مردى بودند که بچه نداشتند. زن به بازار رفت و يک خروس خريد و گفت: اين بچه من است. يک گهواره خريد و اسباببازى هم خريد. شوهرش از مغازه آمد. زن به او گفت: حالا ديگه بچه داريم. سپس مرد گفت: اگر بچه داريم ساعت يازده نزديک ظهر غذا به او بده بياورد مغازه. فردا صبح مادر خروس را بيدار کرد که غذاى پدر را ببرد. خروس غذا را به بازار برد ولى پدر را نمىشناخت. به مغازهاى رفت. گفت: آقا! تيرکهاى سقف اتاقمان چندتا است؟ مرد گفت: پنجتا. خروس گفت: تو نيستي. به ديگرى گفت: تيرکهاى اتاقمان چند تا است؟ مرد گفت: ده تا. خروس گفت: تو هم نيستي. به ديگرى گفت تا بالأخره... به ديگرى گفت: تيرکهاى اتاقمان چند تا است؟ گفت: پانزده تيرک. خروس گفت: پس پدر من توئي. بگير اين غذاى تو. نيم قران (نيم ريال) به من بده. پدر گفت: نيم ريالى ندارم اما نيم ريال پيش پادشاه دارم، برو بگيرش. |
خروس خوشحال بود و به خانه پادشاه رفت و گفت: نيم ريال پدرم را بده... به او نداند و او را بيرون کردند. خروس گفت: چرا مرا بيرون مىکنيد؟ نيم ريال بابايم را مىخواهم و سپس بر روى پشتبام رفت و فرياد کرد: چه پادشاهى گدائي! نيم ريال بابام را نداد و آبروى پادشاه را برد. |
بعد پادشاه او را صدا زد و گفت: بيا نيم ريالى بابات را بگير. خروس پيش پادشاه رفت. پادشاه دستور داد خروس را در اصطبل اسبهاى وحشى انداختند. خروس نمرد. او را در اصطبل ببرها انداختند. خروس نمرد. پادشاه گفت: مثل اينکه نمىميرد. بايد سرش را ببريم. سر خروس را بريدند و آن را در ديگ انداختند و پادشاه آن را خورد و ديد صدائى از توى شکمش مىآيد: چه پادشاه گدائي! نيم ريال بابام را نداده. سپس خروس را از شکمش بيرون آورد و گفت: بيا برو در آن اتاق پر از طلاست. نيم ريالى بابايت را ببر که آبروى مرا بردي. خروس رفت، ديد اتاق پر از طلاست. گفت چه کنم؟ يکى ببرم يا همه را؟... و شروع به خوردن طلاها کرد و شکمش را پر از طلا کرد. مقدارى هم زير بالهايش مخفى کرد. سپس نيم ريالى به نوکش گرفت و بيرون آمد تا به خانه رسيد. به مادرش گفت: مادر مرا در لحافى بگذار و کتککارىام بکن و مرا بزن. مادر گفت: چرا؟ گفت: تو بزن که خير مىبيني. مادر هم اين کار را کرد پس خروس طلاها را قى کرد و آن خانواده ثروتمند شدند. |
- خروس بهجاى بچه |
- قصههاى مردم خوزستان، ص ۱۲۹ |
- گردآورى: پرويز طلائيانپور |
- راوى: کرمعلى پلنگچي، ۷۰ ساله، دزفول |
- سازمان ميراث فرهنگى کشور، پژوهشکده مردمشناسي، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ اول، ۱۳۸۰ |
همچنین مشاهده کنید
- گرگ و میش
- قاضی و همسر بازرگان (۲)
- فسقلی
- چرتان و پرتان
- محبّت علی (۲)
- کربلائی فراش و دزدان
- شیر شیر توی پوست شیر و بار شیر (۳)
- تسبیح گرانبها
- ماجرای زندگی شاهزاده محمد (۲)
- شیر شیر توی پوست شیر و بار شیر
- پیر خارکش و نخود مشکلگشا
- سبزگیسو
- سگ و بره
- قصاص
- حیلهٔ زن مکار ۳
- شاهزاده ابراهیم و شاهزاده اسماعیل (۵)
- کچلتنبل و مهرهٔ مار
- مشدی رحیم و نان جو (۲)
- کچل و خان
- دیو دختر
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران دولت مجلس حجاب گشت ارشاد رئیس جمهور رئیسی دولت سیزدهم پاکستان کارگران رهبر انقلاب مجلس شورای اسلامی
سیل هواشناسی قتل کنکور تهران قم سازمان سنجش شهرداری تهران آتش سوزی پلیس زنان اصفهان
قیمت دلار خودرو مسکن قیمت خودرو دلار سایپا بازار خودرو قیمت طلا ارز ایران خودرو بانک مرکزی تورم
کیومرث پوراحمد پایتخت کتاب تلویزیون سینمای ایران سعید آقاخانی سریال ترانه علیدوستی فیلم موسیقی مهران مدیری سینما
کنکور ۱۴۰۳ عبدالرسول پورعباس
اسرائیل رژیم صهیونیستی آمریکا فلسطین غزه جنگ غزه روسیه چین حماس اوکراین ترکیه ایالات متحده آمریکا
فوتبال پرسپولیس جام حذفی آلومینیوم اراک استقلال فوتسال بازی تراکتور بارسلونا باشگاه پرسپولیس تیم ملی فوتسال ایران باشگاه استقلال
هوش مصنوعی گوگل سامسونگ همراه اول فناوری ربات ناسا فیلترینگ ماه
سازمان غذا و دارو مالاریا کاهش وزن آلزایمر زوال عقل