از لحاظ عملى بايد هرگونه تشنج فوکال، مستعد درمان با جراحى در نظر گرفته شود.
تنها بيمارانى که تشنج آنها به درمان داروئى پاسخ نداده است، تحت عمل جراحى قرار مىگيرند. حدود ۱۵ تا ۲۰ درصد بيماران مبتلا به صرع توسط درمانهاى داروئى قابل کنترل نمىباشند و منتخب براى خارجساختن کانون مولد صرع به روش جراحى هستند بهشرط اينکه اين کانون را بتوان مشخص کرد و در ضمن در دسترس باشد.
اين درمان در ۸۰% موارد موفقيتآميز مىباشد بهخصوص زمانى که منشاء صرع در لوب تمپورال باشد. برش جراحى بخشى يا تمام کورپوس کالوزوم در بيمارانى که حملات غش مکرر داشتهاند (تشنجهاى آکينتيک) مورد استفاده قرار گرفته است که در ۷۵% موارد نتيجه رضايتبخش بههمراه داشته است.
اختلالات روانى
امروزه ايجاد تخريبهاى کوچک استريوتاکسيک که با دقت هرچه بيشتر انجام مىپذيرد بهجاى لوبوتومى فرونتال که عوارض ناتوانکنندهٔ زيادى دارد در درمان اختلالات خاص روانى بهکار مىرود. بيماران مبتلا به اختلال وسواسى جبرى بهطور قابل ملاحظهاى با ايجاد دستکارىهاى کوچک جراحى در ناحيهٔ سينگولوم بهبود مىيابند. در موارد نادر، اختلالات شديد اضطرابى که توسط روشهاى محافظهکارانه بهبود پيدا نکردهاند توسط ايجاد تخريبهائى در ناحيهٔ ماده سفيد که درست در جلوى هستهٔ خلفى داخلى تالاموس يا اينکه در قسمت قدامتر يعنى مادهٔ سفيد ناحيهٔ اربيتال لوبفرونتال انجام مىشود، درمان مىگردند.
بيمارى پارکينسون
بيمارى پارکينسون توسط سه دسته اختلال عمده در حرکت و وضعيت فرد مشخص مىشود که عبارتند از: ترمور، سفتى عضلانى و برادىکينزى يا آکينزي. ترمور حالت تسبيحانداختن داشته و از ديستال اندام فوقانى بهسمت پروگزيمال مىرود و با حرکات ارادى محو مىگردد. اختلالت راهرفتن بهصورت کشيدهشدن پاها يا حالت فستينيتينگ (Fastinating) مىباشند.
درمان
لوودوپا در درمان جنبههاى آکينتيک بيمارى خيلى مفيد است ولى اثرات کمى بر روى ترمور بيمار دارد. امروزه بهجاى لوودوپا معمولاً از داروى سينمت که ترکيبى از لوودوپا و کاربىدوپا مىباشد، استفاده مىشود که از مزاياى آن اين است که حالت تهوع و استفراغ کمترى نسبت به لوودوپا ايجاد مىکند و غلظت درمانى بالاترى از دوپامين در مغز ايجاد مىکند. بيمارانى که ترمور علامت اصلى آنها مىباشد، معمولاً به درمان با اين دارو پاسخ نمىدهند و بنابراين بهترين منتخب براى عمل جراحى هستند. عمل جراحى در بيمارانى که ترمور آنها به درمان داروئى پاسخ نداده است بايد بهنسبت در مراحل اوليه انجام شود تا از پيشرفت لرزى بيمار به مراحل ناتوانکننده جلوگيرى بهعمل آيد.
جراحى استريوتاکسيک روشى است که در آن دسترسى به ساختمانهاى سابکورتيکال يا عمقىتر توسط الکترود يا پروبهائى که با سيستم هماهنگکنندهٔ سهبعدى به محل ضايعه هدايت مىشوند، ميسر شده است. اين روش مىتواند ايجاد تخريبهاى درمان سابکورتيکال را با حداقل تروما به کورتکس روى آن، عملى سازد، در بيماران پارکينسونى اغلب جراحان ايجادکردن تخريب در هستهٔ ونترولترال تالاموس را ترجيح مىدهند. اگر محل ايجاد تخريب صحيح باشد اين عمل باعث خواهد شد لرزش دست در سمت مقابل بهخوبى و در بيش از ۸۰% بيماران، متوقف شود.
سفتى عضلانى هم با جراحى بهبود مىيابد. علائم ناتوانکنندهٔ ناشى از هيپوکينزى در پارکينسون توسط روش تالاموتومى که در بالا شرح داده شد، بهبود پيدا نمىکند و حتى ممکن است تشديد گردد.
درد
بيمارانى که درد دارند را به دو دستهٔ مشخص مىتوان تقسيم کرد. يک دسته آنهائى که داراى بيمارىهائى هستند که طول عمر شخص را کوتاه مىکند مثل تومورهاى بدخيم (درد بدخيم يا درد ناشى از سرطانها) و دسته دوم شامل درد در افرادى است که طول عمر آنها طبيعى خواهد بود (دردهاى مزمن خوشخيم).
دردهاى بدخيم
درمانهائى در اين گروه به مورد اجراء گذاشته مىشوند که ممکن است براى بيمارانى که در آنها انتظار طول عمر طبيعى داريم به هيچوجه مناسب نباشند. بهعنوان مثال مواد شبه ترياک را با دوز بالا مىتوان بهکار برد مگر اينکه سبب تسکين بيش از حد، دپرسيون تنفسى يا يبوست شديد يا ديگر عوارض عمده گردند.
درمانهاى ديگر مثل داروهاى ضدافسردگى سهحلقهاى و داروهاى NSAID هم مىتوانند مفيد باشند. زمانىکه درمان داروئى قادر به تسکين درد بهطور مؤثر نباشد، درمان جراحى انديکاسيون پيدا مىکند. درمان جراحى بدين منظور شامل دو روش مىباشد:
۱. تزريق مورفين بهداخل فضاى اپىدورال يا تزريق اينتراتکال مورفين.
۲. قطعکردن مسيرهاى هدايتکننده درد.
تزريق مورفين به روش نخاعى بيشترين تأثير را بر روى دردهاى خط وسط و چند کانونى دارد. مثلاً دردهاى ناحيهٔ ساکرال ناشى از تومورهاى پروستات، دردهاى لگنى ناشى از سرطان دهانهٔ رحم و دردهاى چندکانونى ناشى از بيمارى متاستاتيک گسترده. درد ناشى از سرطان يکطرفه و فوکال باشد را مىتوان با ايجاد برش در نخاع درمان نمود که با پيدا شدن تخريب موضعى در مسير اسپاينوتالاميک انتقال درد، قطع مىشود.
درد مزمن خوشخيم
زمانىکه درمان داروئى قادر به کنترل درد به اندازه کافى نباشد درمان جراحى بايد مدنظر قرار گيرد. روشهاى تنظيم عصبى که سبب ايجاد صدمهٔ عصبى نمىشوند بايد در مورد دردهاى خوشخيم مقاوم اجراء شوند. روشهاى تنظيم عصبي، از ظرفيت سيستم عصبى براى کاهش اعصاب از راه پوست که کمترين تهاجم را از ميان همهٔ اين تکنيکها دارد، استفاده مىکنند و الکترودهاى پوستى را براى فعالکردن رشتههاى بزرگ اعصاب محيطى مورد استفاده قرار مىدهند. اين فعال نمودن انتخابى سبب کاهش توانائى فيبرهاى نوسىسپتيو مربوط به درد (C و AS) در فعالکردن نورونهاى نخاعى که پيامهاى درد را به مراکز بالاتر مىبرند، مىشود. محدوديت اين تکنيک عدم توانائى آن در فعالکردن مناطق بزرگ دردناک است و از سوى ديگر وصلبودن الکترودها براى زمان طولانى در بيمار احساس ناخوشايندى خواهد داشت.
تحريک نخاع يا ستون خلفى مؤثرترين روش براى دردهاى اندامها مثل دردهاى بعد از صدمات به عصب، نوروپاتىهاى محيطى و ديستروفىهاى سمپاتيک مىباشد. در بيمارانى که دچار دردهاى ايسکميک هستند، تحريک نخاع نه تنها سبب کاهش درد مىشود بلکه مىتواند سبب بهبود جريان خون در اندامهاى ديگر نيز بشود.