پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

ای کاش جان بخواهد معشوق جانی ما


ای کاش جان بخواهد معشوق جانی ما    تا مدعی بمیرد از جان فشانی ما
گر در میان نباشد پای وصال جانان    مردن چه فرق دارد با زندگانی ما
ترک حیات گفتیم کام از لبش گرفتیم    الحق که جای رشک است بر کامرانی ما
سودای او گزیدیم جنس غمش خریدیم    یا رب زیان مبادا در بی زیانی ما
در عالم محبت الفت بهم گرفته    نامهربانی او با مهربانی ما
در عین بی‌زبانی با او به گفتگوییم    کیفیت غریبی است در بی زبانی ما
صد ره ز ناتوانی در پایش اوفتادیم    تا چشم رحمت افکند بر ناتوانی ما
تا بی‌نشان نگشتیم از وی نشان نجستیم    غافل خبر ندارد از بی‌نشانی ما
اول نظر دریدیم پیراهن صبوری    آخر شد آشکارا راز نهانی ما
تا وصف صورتش را در نامه ثبت کردیم    مانند اهل دانش پیش معانی ما
تدبیرها نمودیم در عاشقی فروغی    کاری نیامد آخر از کاردانی ما


همچنین مشاهده کنید