سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا
سه عاشق
سه برادر بودند که يک دختر عمو داشتند. هر وقت يکى از اين سه برادر به خانهٔ عمو مىرفت، عمو مىگفت: 'دخترم را به تو مىدهم.' تا اينکه دختر بزرگ شد. برادرها به خواستگارى دختر عموى خود رفتند. عمو براى اينکه برادرزادهايش دلگير نشوند. گفت: 'من به هر يک از شما صد دانه اشرفى مىدهم که از اين ده برويد و با مردم معامله و معاشرت کنيد هر کدام از شما پول بيشترى بهدست آورد دخترم را به او مىدهم' سه برادر از ده خارج شدند و رفتند و رفتند تا به شهر رسيدند. در حالىکه در شهر مىگشتند يک نفر را ديدند که مىگفت: 'هاى قاليچه داريم هاى قاليچه داريم' يکى از برادرها صد دانه اشرفى خودش را داد و قاليچه را خريد. پرسيد که خاصيت اين قاليچه چيه؟ فروشنده جواب داد: 'اگر سوار قاليچه بشوى و هفت تا صلوات بفرستى و نيت کنى که مرا در فلان شهر پياده کن و چشمهايت را بههم بگذارى بلافاصله تو را به آن شهر مىرساند.' روز بعد ديدند باز يکى داد زد: 'هاى طاس داريم هاى طاس داريم.' يکى ديگر از برادرها صد دانه اشرفى داد و طاس را خريد. پرسيد که: 'خاصيت اين طاس چيه؟' فروشنده گفت: 'اگر کسى مرده باشد و با اين طاس هفت مرتبه روى سر او آب بريزند فورى زنده مىشود. |
' روز سوم هم وقتى در شهر راه مىرفتند ديدند يکنفر صدا مىزند: 'هاى کتاب داريم هاى کتاب داريم.' برادر سومى جلو رفت و کتاب را خريد و پرسيد که: 'خاصيت اين کتاب چيه؟' فروشنده جواب داد که: 'نيت کنى که در شهر ما چه خبر است و چه اتفاقى افتاده به تو جواب مىدهد.' برادرها گفتند: 'اين کتاب براى ما خوب است.' در همان وقت نيت کردند و کتاب را باز کردند ديدند نوشته: دختر عموى شما مرده و فعلاً در غسالخانه است. تا دير نشده حرکت کنيد. در حالىکه هر سه برادر اوقاتشان تلخ بود سوار بر قالى شدند و هفت صلوات فرستادند و در يک چشم بههم زدن به ده خود رسيدند و ديدند که درست است دختر عموى نازنينشان مرده است. جلو رفتند و هفت طاس آب روى سر دختر عمو ريختند. دختر عمو به حکم خداوند زنده شد. بعد از آن ميان برادرها دعوا درگرفت. يکى مىگفت: 'مال من است اگر من کتاب را نخريده بودم شما نمىتوانستيد به موقع برسيد.' خلاصه پيش کدخداى ده رفتند کدخدا گفت: 'دختر مالى کسى است که طاس را خريده اگر شما که قاليچه را خريدهايد يا شما که آن کتاب را خريدهايد مىآمديد و او را به اين حال مىديد کارى از دستتان ساخته نبود و آمدنتان هيچ فايده نداشت.' |
- سه عاشق |
- قصههاى ايرانى - جلد دوم - ص ۱۲ |
- گردآورنده: سيدابوالقاسم انجوى شيرازى |
- انتشارات اميرکبير - ۱۳۵۳ |
- به نقل از: فرهنگ افسانههاى مردم ايران - جلد هفتم، علىاشرف درويشيان - رضا خندان (مهابادي) - نشر کتاب و فرهنگ، چاپ اول ۱۳۸۰ |
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
عربستان خلیج فارس مجلس مجلس شورای اسلامی روز معلم بودجه شورای نگهبان حجاب دولت سیزدهم مجلس یازدهم جمهوری اسلامی ایران جهان
سلامت قتل سیل شهرداری تهران تهران فضای مجازی هواشناسی شورای شهر شورای شهر تهران پلیس وزارت بهداشت سازمان هواشناسی
خودرو دولت قیمت دلار ایران خودرو قیمت خودرو بازار خودرو دلار بانک مرکزی قیمت طلا مسکن سایپا تورم
تلویزیون سریال رسانه تئاتر سینمای ایران فیلم موسیقی سینما سریال پایتخت کتاب
سازمان سنجش
جنگ غزه غزه رژیم صهیونیستی فلسطین حماس روسیه نوار غزه اوکراین ترکیه عراق طوفان الاقصی ایالات متحده آمریکا
فوتبال استقلال پرسپولیس سپاهان تراکتور تیم ملی فوتسال ایران فوتسال بازی باشگاه استقلال باشگاه پرسپولیس وحید شمسایی لیگ برتر
هوش مصنوعی اپل اینستاگرام همراه اول تبلیغات گوگل ایرانسل فناوری روزنامه آیفون
مواد غذایی خواب سازمان غذا و دارو طول عمر دیابت سلامت روان بارداری پرستار دندانپزشکی