دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

آن ماه مهر پیکر نامهربان ما


آن ماه مهر پیکر نامهربان ما    گفت ای بنطق طوطی شکرستان ما
وقت سحر شدی بتماشای گل بباغ    شرمت نیامد از رخ چون گلستان ما
در باغ سرو را ز حیا پای در گلست    از اعتدال قد چو سرو روان ما
برگ بنفشه کز چمن آید نسیم او    تابیست از دو سنبل عنبر فشان ما
آب حیات کز ظلماتش نشان دهند    آبیست پیش کوثر آتش نشان ما
مائیم فتنه‌ئی که در آخر زمان بود    ور نی کدام فتنه بود در زمان ما
بنمود چشم مست و بر مزم عتاب کرد    کاخر چنین بود غمت از ناتوان ما
در باغ وصل اگر نبود چون تو بلبلی    کم گیر پشه‌ئی ز همای آشیان ما
میکرد در کرشمه به ابرو اشارتی    یعنی گمان مبر که کشد کس کمان ما
کس با میان ما نکند دست در کمر    الا کمر که حلقه شود برمیان ما
خواجو اگر چه در سر سودای ما رود    تا باشدش سری سر او و آستان ما


همچنین مشاهده کنید