پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

حکایت در تقریر همین سخن


آن یکی اسپی طلب کرد از امیر    گفت رو آن اسپ اشهب را بگیر
گفت آن را من نخواهم گفت چون    گفت او واپس‌روست و بس حرون
سخت پس پس می‌رود او سوی بن    گفت دمش را به سوی خانه کن
دم این استور نفست شهوتست    زین سبب پس پس رود آن خودپرست
شهوت او را که دم آمد ز بن    ای مبدل شهوت عقبیش کن
چون ببندی شهوتش را از رغیف    سر کند آن شهوت از عقل شریف
هم‌چو شاخی که ببری از درخت    سر کند قوت ز شاخ نیک‌بخت
چونک کردی دم او را آن طرف    گر رود پس پس رود تا مکتنف
حبذا اسپان رام پیش‌رو    نه سپس‌رو نه حرونی را گرو
گرم‌رو چون جسم موسی کلیم    تا به بحرینش چو پهنای گلیم
هست هفصدساله راه آن حقب    که بکرد او عزم در سیران حب
همت سیر تنش چون این بود    سیر جانش تا به علیین بود
شهسواران در سباقت تاختند    خربطان در پایگه انداختند


همچنین مشاهده کنید