یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

نکته گفتن آن شاعر جهت طعن شیعه حلب


گفت آری لیک کو دور یزید    کی بدست این غم چه دیر اینجا رسید
چشم کوران آن خسارت را بدید    گوش کران آن حکایت را شنید
خفته بودستید تا اکنون شما    که کنون جامه دریدیت از عزا
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان    زانک بد مرگیست این خواب گران
روح سلطانی ز زندانی بجست    جامه چه درانیم و چون خاییم دست
چونک ایشان خسرو دین بوده‌اند    وقت شادی شد چو بشکستند بند
سوی شادروان دولت تاختند    کنده و زنجیر را انداختند
روز ملکست و گش و شاهنشهی    گر تو یک ذره ازیشان آگهی
ور نه‌ای آگه برو بر خود گری    زانک در انکار نقل و حشری
بر دل و دین خرابت نوحه کن    که نمی‌بیند جز این خاک کهن
ور همی‌بیند چرا نبود دلیر    پشتدار و جانسپار و چشم‌سیر
در رخت کو از می دین فرخی    گر بدیدی بحر کو کف سخی
آنک جو دید آب را نکند دریغ    خاصه آن کو دید آن دریا و میغ


همچنین مشاهده کنید