پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا
گرگ نادان
| |||||||||||||||||||||||||||||
روزى از روزها گرگى از زمينهاى زير کشت مىگذشت؛ گوسالهاى را ديد. گفت: | |||||||||||||||||||||||||||||
- 'گوساله! تو را مىخواهم بخورم. ' | |||||||||||||||||||||||||||||
گوساله گفت: 'من را اينطور بخورى که لذتى نمىبري.' | |||||||||||||||||||||||||||||
گرگ گفت: 'پس چکار کنم؟' | |||||||||||||||||||||||||||||
گوساله گفت: 'بگذار بروم کمى ادويه و نمک بياورم بعد مرا بخور.' | |||||||||||||||||||||||||||||
گرگ گفت: 'برو بيار.' | |||||||||||||||||||||||||||||
گوساله دويد توى طويله و در را بست.' گرگ رفت و رفت تا بزى را ديد. گفت: | |||||||||||||||||||||||||||||
- 'اى بز! من مىخواهم تو را بخورم.' | |||||||||||||||||||||||||||||
بز گفت: 'خوب من که نمىگويم مرا نخور. من آمدهام بيرون که خوراک تو شوم. بگذار من سه تا بچه دارم بياورم همهٔ ما را بخور.' | |||||||||||||||||||||||||||||
گرگ گفت: 'باشد برو اما زود بيا.' | |||||||||||||||||||||||||||||
بز رفت توى طويله در را بست و ديگر بيرون نيامد! گرگ رفت و رفت تا به گوسفندى رسيد گفت: | |||||||||||||||||||||||||||||
- 'گوسفند! تکان نخور من بايد تو را بخورم. از گرسنگى دارم مىميرم.' | |||||||||||||||||||||||||||||
گوسفند گفت: 'مرا همينطور بخورى چه فايدهاى دارد؟ اجازه بده کمى مقابل تو بازى و رقص کنم بعد مرا بخور.' | |||||||||||||||||||||||||||||
گوسفند اينطرف جست، آنطرف جست. يکدفعه پريد توى طويله و در را بست. گرگ ديد نخير اين هم از دستش رفت. با خودش گفت ديگر هر چه گيرم بيايد مىخورم و رحم نمىکنم. رفت و رفت تا به يک بچه گاو رسيد. گرگ گفت: | |||||||||||||||||||||||||||||
- 'اى بچه گاو! من تو را مىخواهم بخورم. تکان نخور که آمدم.' | |||||||||||||||||||||||||||||
بچه گاو گفت: 'هيچ عيب ندارد. اما اجازه بده من جلوى تو يک بازي ' آنا ـ مانا' در بياورم بعد مرا بخور.' | |||||||||||||||||||||||||||||
گرگ گفت: 'زود باش که خيلى گرسنه هستم.' | |||||||||||||||||||||||||||||
بچهٔ گاو، بازى 'آنا ـ مانا' در آورد و دويد و رفت توى طويله در را از پشت بست. گرگ ديد او هم نيامد. رفت و رفت تا به يک قاطر رسيد. گرگ گفت: | |||||||||||||||||||||||||||||
- 'قاطر! چند تا از حيوانات رنگم کردهاند و نتوانستم آنها را بخورم. تو ديگر نمىتوانى از دستم در بروي. بيا جلو که مىخواهم تو را بخورم.' | |||||||||||||||||||||||||||||
قاطر گفت: 'من که نمىگويم مرا نخور. اما اجازه بده قبل از اينکه مرا بخورى جلويت من 'شاتير ـ مايتر' بشوم بعد مرا بخور.' | |||||||||||||||||||||||||||||
گرگ گفت: 'ياالله زود باش.' | |||||||||||||||||||||||||||||
قاطر بازى 'شاتير ـ ماتير' درآورد و دويد رفت توى طويله و در را بست. گرگ ديد او هم نيامد. رفت و رفت تا به يک اسب رسيد. ديگر از گرسنگى داشت مىمرد. به اسب گفت: | |||||||||||||||||||||||||||||
- 'اى اسب! من بايد تو را بخورم. تکان نخور.' | |||||||||||||||||||||||||||||
اسب گفت: 'اگر مرا اينطورى بخورى فايدهاى ندارد. بگذار بروم از پدرم 'قبضى ـ برات (رسيد) ' بياورم بعد مرا بخور.' | |||||||||||||||||||||||||||||
اسب هم رفت توى طويله و ديگر برنگشت. گرگ از گرسنگى بىحال و بىرمق رفت و رفت تا به جلوى لانهاش رسيد آن قوت با حال زار خواند: | |||||||||||||||||||||||||||||
| |||||||||||||||||||||||||||||
ترجمهٔ فارسى: | |||||||||||||||||||||||||||||
| |||||||||||||||||||||||||||||
گرگ اينها را خواند و گريه کرد. از آن طرف يک نفر که هيزم جمع مىکرد در آمد و گفت: | |||||||||||||||||||||||||||||
- آى پدر سوخته گرگ! مىگذارى يک نفر مثل من هيزم جمع کند؟' | |||||||||||||||||||||||||||||
گرگ گفت: 'پدر سوخته تو هستي. مىگذارى يک بدبختى مثل من جلوى خانهاش ... بخورد؟' | |||||||||||||||||||||||||||||
مردى که هيزم جمع مىکرد سنگى برداشت توى سر گرگ کوبيد. گرگ همان جا افتاد و مرد. | |||||||||||||||||||||||||||||
- (قصه) گرگ نادان | |||||||||||||||||||||||||||||
- گنجينههاى ادب آذربايجان ـ ص ۱۱۸ | |||||||||||||||||||||||||||||
- حسين داريان | |||||||||||||||||||||||||||||
- انتشارات الهام و نشر برگ، چاپ اول ۱۳۶۳ | |||||||||||||||||||||||||||||
- به نقل از: فرهنگ افسانههاى مردم ايران ـ جلد دوازدهم ـ علىاشرف درويشيان ـ رضا خندان (مهابادي)، نشر کتاب و فرهنگ، چاپ اول ۱۳۸۲ |
همچنین مشاهده کنید
- پینهدوز و آهنگری که دو تا زن داشت
- دیو پخمه
- پادشاه و دختر چوپان
- دندان مروارید گیس گلابتون
- مهمان
- شازده اسماعیل (۳)
- سلمان تنبل
- قصهٔ آقا کوزه
- بهرام قهرمان
- شاهزاده ابراهیم و فتنهٔ خونریز
- آکچل
- قاضی و همسر بازرگان (۲)
- بازرگان و قاضی و بهلول
- ملکجمشید و چهلگیسو بانو یا قصهٔ چین و ماچین
- روباه و لکلک
- حسنکچل(۲)
- پیرهزن
- پسر چوپان پاک
- گلنار و دوریش حیلهگر (۲)
- شیر شیر توی پوست شیر و بار شیر
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران اسرائیل غزه مجلس شورای اسلامی دولت نیکا شاکرمی روز معلم معلمان رهبر انقلاب مجلس بابک زنجانی دولت سیزدهم
آتش سوزی هلال احمر قوه قضاییه تهران پلیس اصفهان بارش باران سیل شهرداری تهران آموزش و پرورش سلامت سازمان هواشناسی
قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بازار خودرو خودرو قیمت سکه دلار حقوق بازنشستگان بانک مرکزی سایپا ایران خودرو کارگران
فضای مجازی سریال جواد عزتی نمایشگاه کتاب عفاف و حجاب فیلم سینمایی مسعود اسکویی تلویزیون سینما سینمای ایران دفاع مقدس فیلم
رژیم صهیونیستی فلسطین آمریکا جنگ غزه حماس نوار غزه چین ترکیه انگلیس اوکراین نتانیاهو یمن
استقلال پرسپولیس فوتبال سپاهان علی خطیر باشگاه استقلال لیگ برتر ایران تراکتور لیگ قهرمانان اروپا رئال مادرید بایرن مونیخ لیگ برتر
هوش مصنوعی هواپیما کولر تبلیغات موبایل تلفن همراه اینستاگرام اپل گوگل ناسا عیسی زارع پور وزیر ارتباطات
کبد چرب فشار خون بیمه بیماری قلبی دیابت کاهش وزن داروخانه رابطه جنسی