دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

تأثیر تشیّع در ایران


تشيّع در ايران سابقه داشت. سادات زيدى در مازندران شيعه بودند، ديالمه شيعه بودند ولى شيعهٔ زيدي، الموتيان نيز شيعهٔ اسمعيلى بودند، اولجايتو خدابنده شيعهٔ اثنى‌عشرى بود؛
شهرهائى مانند حلّه و نجف و کربلا و قم و کاشان و سبزوار و مازندران به تمامه همواره دم از تشيّع مى‌زدند، شيعه در ميان مردم عراق و خراسان پراکنده بود، شعرائى چون رودکى و کسائى مروزى و فردوسى و ناصرخسرو علوى و بزرگانى چون بوعلى‌سينا و خواجه‌نصير در ميان ايرانيان يافت شده‌اند که همه شيعه بوده‌اند، معذلک فرهنگ عمومى ايران مبتنى بر کيش سنت و جماعت بوده است، هر جا علم على مى‌گفتند عدل عمر هم گفته مى‌شد، هر جا نام رسول مى‌آمد ذکر ياران چهارگانه نيز مى‌آمد، تصوف نيز در پيرامون سنت و جماعت دور ميزد، ابوبکرالصديق قديمى‌ترين اهل صفه و پير صوفيان به‌شمار مى‌رفت، قرمطى و ملحد و باطني، باطناً با شيعه يکجا نام برده مى‌شد و آن همه به يک چشم ديده مى‌شدند، خانقاه، تکيه، صومعه، زوايا و خلوت‌هاى صوفيان ورود زبان‌ها بود ولى علماى شيعه با تصوف سر و کارى نداشتند ـ آنها بيشتر رجال سياسى و ديپلومات‌هاى بسيار زيرک و مبلغان قوى دست اجتماعى بودند و بعد از انقراض ديالمه اين علما و ادبا که هم از دانشوران عصر به‌شمار مى‌رفتند سر در پى پادشاهى نهاده بودند که به‌دست او دورهٔ ديلميان را تجديد نمايند و در اين راه فدائى و جان‌نثار زياد پيدا شد و مخاطراتى سترگ را استقبال کردند تا به مقصود رسيدند.
ظاهراً پايهٔ جاه و حرمت صفويه به‌واسطهٔ صوفيگرى اجداد و همراهى صوفيان و مريدان بوده اما پس از جلوس شاه طهماسب اول و خشک شدن خون‌ها و به راه افتادن تولّائيان و تبرّائيان در کوچه و بازارها و انتشار کتب و باز شدن مکتب‌خانه‌ها، در مدت پنجاه سال احوال دگرگون مى‌شود، فرهنگ جديد کار خود را صورت داده و با آنکه بناى صفويه بر ارشاد بود، در ارشاد بسته شده و جزء يک سلسله که باقى ماندهٔ سلسلهٔ 'فتيان' و از منسوبين بى‌ايمان تصوف بودند و در عهد صفويه نيز به‌وسيلهٔ 'خليفه سلطان' کسوت پوشيده و داخل جماعت صوفيان باصفا ـ يعنى فدائيان شخص شاه مى‌شدند (۱) ـ ديگر صوفى بازى ديده نمى‌شد و صوفيگرى واقعى از فق‌ها و اخباريون شکست خورد، در کتب شيعه صوفيان را بى‌دين و اباحى شمردند و به ملاى روم بد گفتند (رجوع کنيدبه: جلد دوم حديقةالشيعه 'نسخهٔ خطي' ) و نيز به قبل و احراق اين طايفه فتوى دادند (۲).
(۱) . رجوع کنيد به: فتوت‌نامهٔ سلطانى نسخهٔ خطى و نيز رجوع کيند به منشئات محمود قارى يزدي، نسخهٔ خطى (وحيد دستجردي) که آداب اجازهٔ طاقيه بستن و دخول در جرگهٔ فتيان صوفى به فرمان شاه را در ضمن همين فرمان مى‌دهد.
(۲) . قتل پيشوايان نقطويه از قبيل خسرو و يوسفى ترکش دوز در عالم آراء از اين جمله است.
ايرانى خرقه را کنار گذاشت و شمشير و کمان برداشت، به جنگ سنيان که از مشرق و مغرب (دو لانهٔ زنبور!) براى بردن و خوردن اين کشور با دهان باز و انياب حاده پيش مى‌آمدند، شتافت و همه جا فاتح شد و هرگاه ايرانى سنى مى‌بود اتحاد ملى و استقلال ايران باقى نمانده ايران ميانهٔ ازبکان و عثمانلوها قسمت شده بود و حتى دولت افغانستان هم به‌وجود آمد!
شعر قدرى نامرغوب شد ولى نه چنان است که شهرت دارد، بلکه شعرائى مانند فعانى و هلالى و قاسمى و اميدى رازى و اهلى و حيرتى و محتشم و حکيم رکنا و وحشى بافقى و عرفى و زلالى خونسارى و وحيد قزوينى و حکيم شفائى و عاشق اصفهانى و هاتف و ضياى اصفهانى و غير هم پيدا شدند که امروز ايران از داشتن نظير هر يک محروم است و نويسندگان چون اسکند بيک و وحيد قزوينى و ملامحمد باقر سبزوارى و شيخ بهائى و مجلسى داشت که کتب آنان مورد استفادهٔ همه است، و علمائى چون شيخ بهائى و مجلسى (دوم) و محقق ثانى و شيخ حرّ عاملى و ميرداماد و ميرفندرسکى و ملامحسن فيض و عبدالرزاق لاهيجى صاحب گوهر مراد و کتب ديگر و بالأخره حکيمى چون ملاصدرا را پيدا کرد که هر يک افتخار ملت و نژادى توانند بود.


همچنین مشاهده کنید