یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

رو (۲)


روزى به‌قدر حوصلهٔ مرد مى‌رسد
رک: روزى به‌قدر همّت هر کس مقدّر است
روزى به‌قدر همّتِ هر کس مقّدر است٭
نظير:
روزى هرکس به‌قدر همّت اوست
ـ روزى به‌قدر حوصلهٔ مرد مى‌رسد
ـ هر که چَرَد خورَد و هر که خسبد خواب بيند
ـ روزى به قدم است
ـ اسب دونده جو خودش را زياد مى‌کند
نيزرک: از تو حرکت، از خدا برکت
٭ ما باده مى‌خوريم و حريفان غم جهان ........................ (...؟)
روزى به قدم است
رک: از تو حرکت، از خدا برکت
روزى‌دهنده خداست
رک: خدا روزى‌رسان است
روزيِ سگ زير دست و پايش است
خدا روزى‌رسان است
روزى که ريش مى‌پسنديدند ما بى‌ريش بوديم، حالا که بى‌ريش مى‌پسندند ما ريش داريم!
معروف است که روزى ناصرالدين‌شاه از يکى از ايلخانان بزرگ و معروف پرسيد: ايلخان، کار و بارت چطور است؟ ايلخان که مردى بذله‌گو و شوخ بود پاسخ داد قربان، روزى که ريش مى‌پسنديدند ما بى‌ريش بوديم، حالا که بى‌ريش مى‌پسندند ما ريش داريم!
روزيِ گربه به‌دست زن شلخته است (عا).
رک: خدا روزى‌رسان است
روزيِ مهمان پيش از خودش مى‌آيد
روزيِ هر روزه از گردون گرفتن مفت نيست مى‌دهد روزى ولى از عمر روزى مى‌برد (صائب)
رک: جهان روزى دهد، روزى ستاند
روزيِ هر کس به‌قدر همّت اوست
رک: روزى به‌قدر همّت هر کس مقدّر است
روزى يک مَن تشاء مى‌رود آن هم از پهنا!
درويشى تهرانى از مرشدش اجازه گرفت به زيارت شاه‌عبدالعظيم که در دو فرسخى تهران واقع است برود. بعد از شش ماه در ميان راه مرد چون به مرشدش خبر دادند گفت: در راه رفتن اسراف کرده بايد روزى يک من تشاء برود آن‌هم از پهنا! (فرهنگ نظام)
نظير: چنان مى‌رود که گوئى پاى دارش مى‌برند
روستائى اگر ولى بودى خرس در کوه بوعلى بودى!
رک: دِه مرو، دِه مرد را احمق کند
روستائى را عقل از پس مى‌آيد
صورت ديگرى است از: 'عقل روستائى از پس مى‌رسد' . به همين مَثَل رجوع شود.
روستائى را که رو دادى کفش بالا مى‌کَنَد
رک: گدا را که رو بدهى ادعاى قوم و خويشى مى‌کند
روستائى را وا گذار تا خود سخن گويد
رک: سخن گواه حال گوينده است
روستائى که پولدار بشود در تابستان بخارى مى‌گذارد
روستائى گر اوليا باشد لايق نفت و بوريا باشد
روش کبک به تقليد نياموزد زاغ (سيدنصرالله تقوى)
رک: کلاغ خواست راه رفتن کبک را ياد بگيرد راه رفتن خودش را هم فراموش کرد.
روشکر کن مباد که از بد بَتَر شود٭
نظير: از بد بناليد که از بد بَتَر شود
٭ روزى اگر غمى رسدت تنگدل مباش ...............................
روشنان فلکى را اثرى در ما نيست (نشاط اصفهانى)
نظير: بَرى دان ز افغان چرخ برين را (ناصر خسرو)
روشن شدن چراغ، درآمدن رتيل!
روشن شود هزار چراغ از فتيله‌اى٭
رک: از چراغى بسيار چراغ‌ها توان افروخت
٭ .............................. يک داغ دل بس است براى قبيله‌اى (از اشعار 'تعزيهٔ شام' )
روغن از ريگ نمى‌توان کشيد
رک: از ترب روغن برنيايد
روغن چراغ ريخته وقف امامزاده!
روغن را چه به پشتِ نان بمالى چه به روى نان
روغن را گربه خورده بى‌بى دهان مرا بو مى‌کند
رک: گربه روغن خورده...
روغن روى روغن مى‌رود بلغور خشک مى‌ماند
شخص مالدار و غنى همواره متنعّم است و بر ثروتش افزوده مى‌شود ولى مستحق هميشه بى‌نصيب و محروم مى‌ماند.
نظير:
مال روى مال مى‌رود مگس روى چشم کور
ـ دولت روى دولت مى‌رود و نکبت روى نکبت
نيزرک: پول پيش آدم پولدار مى‌رود
روغن ريخته جمع نمى‌شود
رک: آب ريخته جمع نمى‌شود
روغن زرد و رودهٔ سگ؟
نظير: آب شيرين و مَشک گنديده؟
روغن صاف گنده نشود
نظير:
مشک ريزد و بويش نريزد
ـ اطلس کهنه مى‌شود اما پاتاوه نمى‌شود
ـ اگرچه خوارى کند روزگار شهان و بزرگان نباشند خوار (اسدى)
روغن که زياد شد زير دُم خر را هم با آن چرب مى‌کنند!
رک: هر چه بسيار شود خوار شود
روکن به هر که خواهى گل پشت و رو ندارد
رک: گل پشت و رو ندارد (محمدحسين شهريار)
رو که دادى به لُر، خانه‌ات را مى‌بندد به کُر!
رک: گدا را که رو بدهى ادعاى قوم و خويشى مى‌کند
رو که همان احمد پارينه‌اى!٭
٭ گفتمت امسال شدى بِهْ ز پار ............................... (سنائى)
رو مسخرگى پيشه کن و مطربى آموز تا داد خود از کهتر و مهتر بستانى٭
نظير: خواهى که شوى قبول ارباب زَمَنْ کنگ آور و کنگرى کن و کنگره زن (عبيد زاکانى)
٭ اى خواجه مکن تا بتوانى طلب علم کاندر طلبِ راتب هر روز بمانى
.......................... ............................... (انورى)
رو نيست سنگ‌پاى قزوين است
نظير:
رو نيست چدن است
ـ پوست سگ به روى خود کشيده است
روى برف که راه بروى جاى پايت را نمى‌توانى قايم کنى
رک: شتر سوارى دولّا دولّا نمى‌شود
روى دروغگو مثل تهِ‌ديگ سياه است
رک: زبان را مگردان به گرد دروغ
روى زمين صاف نمى‌تواند راه برود در زمين ناهموار جفتک مى‌اندازد
نظير: شنا بلد نيست زير آبکى مى‌رود
روى زيبا را حاجت مشّاطه نيست
رک: حاجت مشّاطه نيست روى دلارام را
روى زيبا مرهم دل‌هاى خسته است
نظير: روى زيباى تو ديدن درِ دولت بگشايد (سعدى)
روى عنترش غازه شده، زِفت سرش تازه شده!
به تمسخر و تحقير به آدم زشت يا کچل گويند
روى گدا سياه ولى توبره‌اش پر است
نظير:
گدائى ننگ دارد اما برکت هم دارد
ـ گدائى اگر ننگ نبود گنج بود
روى گشاده بِهْ که درِ گشاده
نظير: مردم به رويِ باز جائى مى‌روند نه به درِ باز
روى هر خرى مى‌شود پالان گذاشت!
روى هر فلوسى شيرى خوابيده است٭
پول به‌دست آوردن آسان نيست
نظير: پول علف خرس که نيست
٭ تمثّل:
اى آنکه حديث طفل را تفسيرى بيهوده ز بى‌زرى چرا دلگيرى
آوردن زر به‌دست آسان نبوَد خوابيده به روى هر فلوس شيري
روئى که بى‌نقاب بوَد باغ بى‌در است (غياث شيرازى)


همچنین مشاهده کنید