یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

از دادن جان خدمت جانانه رسیدیم


از دادن جان خدمت جانانه رسیدیم    در عشق نظر کن که چه دادیم و چه دیدیم
زان پسته‌ی خندان چه شکرها که نخوردیم    زان سرو خرامان چه ثمرها که نچیدیم
هر عقده که آن زلف دوتا داشت گشودیم    هر عشوه که آن چشم سیه کرد، خریدیم
هر باده که سیمین کف او داد، گرفتیم    هر نکته که شیرین لب او گفت شنیدیم
از خدمت جانانه، کمر بسته ستادیم    در ساحت می‌خانه، سراسیمه دویدیم
یک دم بر آن شاهد می‌خواره نشستیم    یک عمر به خون دل صد پاره تپیدیم
در عهد بتان آن چه وفا بود نمودیم    در عالم عشق آن چه بلا بود کشیدیم
زلف سیهش گفت که ما شام مرادیم    روی چو مهش گفت که ما صبح امیدیم
هر لحظه به زخمم نمکی ریخت دهانش    زین کان ملاحت چه نمکها که چشیدیم
صدبار زخم دل ما زد نمک، اما    یک بار لبان نمکینش نمکیدیم
خیاط وفا در ره آن سرو قباپوش    هر جامه که بر قامت ما دوخت دریدیم
آخر سر ما را به مکافات بریدند    در نامه‌ی او بس که سر خامه بریدیم
چندان که در آفاق دویدیم فروغی    الا کرم شه نه شنیدیم و نه دیدیم
فخر همه شاهان عجم ناصردین شاه    کز بار خدا شادی جانش طلبیدیم


همچنین مشاهده کنید