شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

رومانی (۲)


مشهورترین فیلمساز رومانی پس از دانلیوک، دان‌پیتا، است که با همکاری میرچا وِریو دو فیلم میان‌مدت سینمائی - عروسیِ سنگ (۱۹۷۳) و ادامه‌اش، حرص طلا (۱۹۷۴) ساخته - که به زندگی کشاورزان کارپات می‌پردازند. اما با فیلم فیلیپ مهربان (۱۹۷۴) به مباحث معاصر خود روی آورد. دل پیتا کار خود را با اقتباس درخشانی از یک رمان کلاسیک رومانیائی به‌نام قصهٔ تابستانی (۱۹۷۷)، نوشتهٔ دوئی‌لوئی زامفیرِسکو، ادامه داد. این فیلم موجز و زیبا بر محورِ تلاش برای قدرت میان اشرافیت و سرمایه‌داری در پایان سدهٔ بیستم متمرکز شده و به شدت ما را از نظر فضا و موسیقی و دکور، به یاد فیلم‌های آخر ویسکنتی می‌اندازد. پس از این فیلم پیتا با یک وسترن سرگرم‌کنندهٔ رومانیائی به‌نام پیغمبر، طلا و مردم ترانسیلاونیا (۱۹۷۹) موفقیت چشمگیری به‌دست آورد. موضوع اصلی این فیلم یک خانوادهٔ کشاورز اهل ترانسیلوانیا است که در دههٔ ۱۸۰۰ در غرب آمریکا میان هفت تیرکش‌ها اسکان داده شده‌اند.
اما پیتا با فیلم سابقه / دورهٔ آشنائی (۱۹۸۳؛ برندهٔ جایزه FIPRESCI، دهلی‌نو) بسیار جدی شد. این فیلم ماجرای مردمی از خود بیگانه است که در یک برهوت پرت‌افتاده، مسابقهٔ دوی با مانع می‌دهند. در این فیلم او به شیوهٔ تارکُفسکی در فیلم اسناکر (۱۹۷۹)، تمثیل سنگینی از شکست برنامهٔ مزارع اشتراکی به خاطر بی‌تفاوتی مردم به‌دست می‌دهد، و غالباً آن را بهترین فیلم رومانی تا به امروز می‌شناسند. فیلم دیگر پیتا، عدالتِ زنجیر شده (۱۹۸۵؛ برندهٔ جایزهٔ ویژهٔ داوران و جایزهٔ مطبوعات از جشنوارهٔ سانتارِم) قصهٔ واقعیِ پانتِلیمو، یک هایدوکِ امروزی است، که علیه الیگارشی پلیس دولتیِ شهر سیرکا در ۱۹۱۰ مبارزه کرد. پیتا در سال‌های اخیرتر فیلمی به‌ شدت شیوه‌پردازانه به‌نام پاسادوبل (۱۹۸۶) ساخته و در آن یک مثلث عشقیِ سنتی زمینه‌ای می‌شود تا کارگردان بدون پرده‌پوشی جامعهٔ معاصر رومانی را مورد انتقاد قرار دهد.
میرچا وِریو پس از مشارکت در کارگردانیِ فیلم‌های عروسیِ سنگ و حرصِ طلا با دان پیتا، اقتباسی از رمان کلاسیکِ مارا، نوشتهٔ یان اسلاویکا، به‌عمل آورد که شاهکاری به‌نام آن سوی پل (۱۹۷۷) از کار درآمد. داستانِ این فیلم در شب پیش از انقلاب ۱۸۴۸ در شهر کوچکی در ترانسیلوانیا می‌گذرد و ماجرای یک عشق رمانتیک را به زبان مدرنِ روانکاوانه باز می‌گوید. آن سوی پل را همکار دائمیِ او، کالین گیبو، با استادی فیلمبرداری کرده و موفق شده با الهام از نقاشان معروف فلاماند و دیگر نقاشان رنسانس در اروپای‌شرقی نقبی به گذشته بزند. وریو کار خود را با فیلم مینیا (روزشمار امپراتوران پابرهنه، ۱۹۷۸) ادامه داد. این فیلم حماسی در پس‌زمینهٔ شورش تراژیک کشاورزان در ۱۹۰۷ اتفاق می‌افتد که در آن بیش از یازده هزار شورشی به دستور شاه کارول اول به‌دست ارتش رومانی جان باختند. (مورِشان هم در فیلم زمستان سوزان به این موضوع پرداخته است). فیلم‌های اخیرتر وِریو عبارتند از مردن به خاطر عشق به زندگی (۱۹۸۴)، بازسازی استادانهٔ مقاومت کمونیست‌ها در مقابل 'پیراهن سبزها' ی فاشیست در ۱۹۳۴، با اشاراتِ بسیارِ سبک‌گرایانه با هزینهٔ زیاد تهیه شد و ماجرا در مِلکی روستائی در یک تابستان گرم در ۱۸۹۹ می‌گذرد. این فیلم جایزهٔ بزرگ جشنوارهٔ سان‌رِمو را به‌دست آورد.
کارگردان مهم دیگر رومانی، اَلکساندرو تاتوس، با پشتوانهٔ غنیِ روشنفکری، از تئاتر به سینما روی آورد. در آغاز با فیلم‌های سیب‌های سرخ (۱۹۷۷) و سرگردانی (۱۹۷۸) به درونمایه‌های معاصر پرداخت. سیب‌های سرخ ماجرای یک جراح تازه فارغ‌التحصیل شده را در یک بیمارستان روستائی با واقعگرائی بررسی میظکند، و فیلم سرگردانی داستان یک دختر رومانیائی جوان است که به وسوسهٔ منافع مالی با مرد بلندپروازی از آلمان غربی ازدواج می‌کند اما درمی‌یابد قادر نیست خود را با فرهنگ مصرفی منطبق کند. فیلم بعدی او، خانه‌ای در مزارع (۱۹۸۰؛ که در اصل برای تلویزیون ساخته شده)، داستان یک مهندس کشاورزی ارمانگرا است که در روستای محل مأموریتش ناچار است با دیوانسالاران فاسد و ناصادق مبارزه کند.
شاعرانه‌ترین فیلم تاتوس، عبور آناستازیا / آناستازیا چه نرم می‌گذشت (۱۹۸۰) را دومیتریو رادو پوپسکو، یکی از نویسندگان برجستهٔ ادبیات معاصر رومانی، از رمان کوتاه خود اقتباس کرد. این کتاب خود روایتی است از آنتیگُن سوفوکل که در یک روستای‌ دانوبی تحت اشغال نازی می‌گذرد و در آنجا یک معلم جوان مدرسه تا پای مرگ از فرمان یک افسر آلمانی سرپیچی می‌کند. فرمان این است که جسد یک پارتیزان صرب دفن نشود. فیلم بعدی تاتوس، توالی (۱۹۸۳)، تجربی‌ترین اثر او تا به امروز است و از سه 'قصه کوتاه' تشکیل شده و به رابطهٔ توهم سینمائی، تاریخ و واقعیت روزمره می‌پردازد. تاتوس در سال‌های اخیر همکاری مشترک با د.ر. پوپسکو را از سر گرفت و فیلم میوهٔ جنگلی (۱۹۸۴) را با هم کارگردانی کردند. این فیلم تصویری است مالیخولیائی از دختر روستائی هفده‌ساله‌ای که معشوق فریبش می‌دهد و بعد رهایش می‌کند. کارگردان‌های این فیلم موفق شده‌اند شرف انسانی را با نگاهی تغزلی تصویر کنند. اخیرترین فیلم تاتوس، ابرهای متراکم (۱۹۸۸) نام دارد که به همراه شش فیلم سینمائی دیگر در هفتهٔ سینمای رومانی در ۱۹۸۹ در آمریکن فیلم اینستیتوت واقع در کِندِی سنتز، واشینگتن دی.سی. به نمایش درآمد.
سینمای رومانی به‌رغم آنکه تا اواخر دههٔ ۱۹۴۰ عملاً هیچ نوع منبع مادی و تسهیلاتی در اختیار نداشت در دههٔ ۱۹۸۰ به یک صنعت نسبتاً کارآمد دست یافت. در اوایل دههٔ ۱۹۷۰ صنعت فیلم رومانی غیرمتمرکز شد و تولید فیلم طبق الگوی لهستان به پنج گروه تقسیم شد. بین ۱۹۷۸ و ۱۹۸۹ این گروه‌ها سالانه به‌طور متوسط سی فیلم تولید می‌کردند و این رقم در ۱۹۸۴ به سی و شش رسید. صنعت فیلم رومانی در دوران کمونیسم خودکفاتر از کشورهای دیگر بلوک شرق بود و برای بقای خود به فروش داخلی اتکاء زیادی داشت.
سرنگونی خشونت‌آمیز دیکتاتوری چائوشسکو در دسامبر ۱۹۸۹ رومانی را به آغوش جبههٔ نجات ملی (FSN) انداخت و یان ایلیسکو رهبرِ این جبهه در ۱۹۹۰ به ریاست جمهوری برگزیده شد. او کوشید رومانی را به‌سوی اقتصاد آزاد هدایت کند، در حالی‌که زیربنای اقتصادی را به همان صورت سلطه‌جویانهٔ کمونیستی حفظ کرده و حتی سکوریتاتِ (پلیس مخفی) تقریباً دست‌نخورده ماند. از ۲۳ آوریل تا ۱۵ ژوئن، ۱۹۹۰، هنگامی‌که دانشجویان و روشنفکران یک راهپیمائی پنجاه و سه روزهٔ ضدکمونیستی در میدان دانشگاه برپا کردند، با حملهٔ 'معدنچیانی' که از حومه‌ها گردآوری شده بودند و از سوی عوامل سکوریتات حمایت و رهبری می‌شدند، به طرز وحشیانه‌ای سرکوب شدند. ایلیِسکو هرگونه دخالت یا مشارکت در این هجوم خشونت‌آمیز را انکار کرد، اما فیلم مستندِ ترکیبیِ اِستِر گولیا، که بعدها به‌صورت یک فیلم بلند سینمائی به‌نام میدان دانشگاه (۱۹۹۱) توسطِ لوسین پینتیلی و حمایت مالی وزارت فرهنگ رومانی تهیه شد، وجود یک هماهنگی دولتی در کلیهٔ عملیاتی را به‌خوبی افشاء می‌کند. به‌رغم کوشش‌های شتابزده‌ای که برای جلوگیری از نمایش میدان دانشگاه به‌عمل آمد این فیلم همچون سند قابل اتکائی در اختیار مردم رومانی قرار گرفت؛ چندین جایزهٔ جهانی به‌دست آورد و اِستِرگولیا بعدها به سرپرستی انستیتوی تئاتر و سینما گماشته شد.
فیلم میدان دانشگاه خبر از شکاف روزافزونی می‌دهد که بین دولتِ FSN و فیلمسازان رومانیائی وجود داشت. کوتاه‌زمانی پس از این انقلاب مجلس شورای رومانی یک مرکزِ سینمای ملی تأسیس کرد تا مگر صنعت فیلم رومانی را از انحصار دولتی خارج و آن را به صنعتی خصوصی تبدیل کند، اما این مرکز آنقدر ضعیف حمل کرد که دست‌اندرکاران سینما در اوایل تابستان ۱۹۹۱ دست به اعتصاب عمومی زدند و مخالفتِ خود را با این مرکز اعلام کردند. در این زمان دولت یارانه را قطع کرد، یارانه‌ای که با توجه به تورمِ رو به افزایش فقط یک امرار معاش ساده را تأمین می‌کرد. با این حال سرمایه‌گذاری خارجی به تازگی رومانی را قادر ساخته مشتی فیلم مهمِ سینمائی تولید کند، از جمله فیلم چوب بلوط (۱۹۹۱)، طنزی مربوط به رومانی در دوران حکومت چائوشِسکو از لوسین پینتیلی؛ شکارچی خرگوش (۱۹۹۲)، مطالعهٔ روانکاوانهٔ یک مأمور سکوریتات و همسرش؛ یازدهمین فرمان (۱۹۹۲) و تحت‌خواب دو نفره (۱۹۹۳) از میرچا دانِلیوک که در پس‌زمینهٔ جنگ جهانی دوم و سال ۱۹۹۲ می‌گذرد؛ و سرانجام فیلم هتل دولوکس (۱۹۹۳؛ برندهٔ شیر نقره‌ای از جشنوارهٔ ونیز)، که تأمل اندوهناکی است بر دیکتاتوری، از دان‌پیتا. در دوران پس از چائوشِسکو کمپانی‌های آمریکائی مانند فول‌مون اینترِتینمنت نیز به خاطر هزینه‌ٔ نسبتاً پائینِ تولید در رومانی در آنجا فیلم ساخته‌اند اما آیندهٔ صنعت سینمای ملی رومانی تا تاریخ تألیف این اثر هنوز مبهم است.


همچنین مشاهده کنید