دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

سال و جواب ذوالنون با عاشق مفتون


والی مصر ولایت، ذوالنون    آن به اسرار حقیقت مشحون
گفت در مکه مجاور بودم    در حرم حاضر و ناظر بودم
ناگه آشفته جوانی دیدم    نه جوان، سوخته جانی دیدم
لاغر و زرد شده همچو هلال    کردم از وی ز سر مهر سال
که: «مگر عاشقی؟ ای شیفته مرد!    که بدین گونه شدی لاغر و زرد؟»
گفت: «آری به سرم شور کسی‌ست    که‌ش چو من عاشق رنجور بسی‌ست»
گفتمش: «یار به تو نزدیک است    یا چو شب روزت از او تاریک است؟
گفت: «در خانه‌ی اوی‌ام همه عمر    خاک کاشانه‌ی اوی‌ام همه عمر»
گفتمش: «یک‌دل و یک‌روست به تو    یا ستمکار و جفاجوست به تو؟»
گفت: «هستیم به هر شام و سحر    به هم آمیخته چون شیر و شکر»
گفتمش: « ... جا افتاده ... »    « ... جا افتاده ... »
لاغر و زرد شده بهر چه‌ای؟    سر به سر درد شده بهر چه‌ای؟»
گفت: «رو رو، که عجب بی‌خبری!    به کزین گونه سخن درگذری
محنت قرب ز بعد افزون است    جگر از هیبت قرب‌ام خون است
هست در قرب همه بیم زوال    نیست در بعد جز امید وصال
آتش بیم دل و جان سوزد    شمع امید روان افروزد


همچنین مشاهده کنید