دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

در مدح ابوالحسن عمرانی


صنما! گرد سرم چند همی‌گردانی    زشتی از روی نکو زشت بود گر دانی
یا بکن آنچه شب و روز همی وعده دهی    یا مکن وعده هر آن چیز که آن نتوانی
از حد و غایت نافرمانی در مگذر    که پدیدارست اندازه‌ی نافرمانی
دل من بردی و از خویشتنم دور کنی    برنیاید صنما کار بدین آسانی
مهربانی نکنی بر من و مهرم طلبی    ندهی داد و همی‌داد ز من بستانی
بی‌وفایی کنی و نادان سازی تن خویش    نیستی‌ای بت یکباره بدین نادانی
نبوی راضی گر زانکه امیرت خوانم    من بدان راضی باشم که غلامم خوانی
از تو ما را نه کنار و نه پیام و نه سلام    مکن ای دوست که کیفر بری و درمانی
گویی: اندر دل پنهانت همی‌دارم دوست    به بود دشمنی از دوستی پنهانی
مکن ای دوست که بیداد نشانی نگذاشت    عدل باز آمد با بوالحسن عمرانی
خواجه و سید سادات رئیس الرسا    همچو خورشید به بخشندگی و رخشانی


همچنین مشاهده کنید