یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

پیش از خزان به خاک فشاندم بهار خویش


پیش از خزان به خاک فشاندم بهار خویش    مردان به دیگری نگذارند کار خویش
چون شیشه‌ی شکسته و تاک بریده‌ام    عاجز به دست گریه‌ی بی‌اختیار خویش
از وقت تنگ، چون گل رعنا درین چمن    یک کاسه کرده‌ایم خزان و بهار خویش
انجم به آفتاب شب تیره را رساند    دارم امیدها به دل داغدار خویش
سنگ تمام در کف اطفال هم نماند    آخر جنون ناقص ما کرد کار خویش !
دایم میانه‌ی دو بلا سیر می‌کند    هر کس شناخته است یمین و یسار خویش
صائب چه فارغ است ز بی‌برگی خزان    مرغی که در قفس گذراند بهار خویش


همچنین مشاهده کنید