یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

بلغارستان (۲)


ژِلیازکوا پس از وقفه‌ای طولانی سرانجام با فیلم بالنِ مهارشده (۱۹۶۶) بار دیگر به کارگردانی پرداخت. این فیلم اقتباس درخشان و طنزآمیزی است از داستان کوتاهی، نوشته یُردان رادیچکُف، که در نوشتن فیلمنامه هم با او همکاری داشت. بالن مهارشده مانند کتاب اصلی‌اش فانتزیِ پوچ‌انگارانه‌ای است. دربارهٔ یک کشتی هوائیِ نظامی در جریان جنگ جهانی دوم، که به حوالی روستائی در یک جزیرهٔ پرت‌افتاده کشیده می‌شود. روستائیان به این بالن همچون وسیله‌ای غیبی می‌نگرند که برای رهائی آنها زا زندگی نکبت‌بارشان نازل شده؛ می‌کوشند با آن فرار کنند اما متوجه می‌شوند محکم به زمین چسبیده و مهارشده است، درست به‌گونه‌ای که خودِ آنها به زمین مهار شده‌اند. بالن مهارشده با لحن طنزآمیز و سیاه خود در واقع برخوردی است تمسخرآمیز با استالینیسم، که یک سال بعد از تولید پخش شد و سپس بی‌سر و صدا به بایگانی رفت. اما همین داستان در ۱۹۷۹ یعنی یک دهه بعد تحت عنوان تلاش برای پرواز (با نام کتاب اصلی) به یک نمایشنامهٔ موفق تئاتری برگردانده شد و در جشنوارهٔ تئاتر بلغارستان در صوفیه به صحنه رفت و مورد تحسین فراوان قرار گرفت.
فیلمنامهٔ مسیر انحرافی از گریشا اُستروفسکی (متولد ۱۹۱۸) و تودور استویانف (متولد ۱۹۳۰) را بلاگادیمیتروا شاعرهٔ بلغاری نوشته بود و به‌عنوان نخستین فیلم بلغاری که آشکارا به گذشتهٔ استالینی پرداخته توجه جهانیان را جلب کرد. فیلم اتاق سفید از اَندُنُف (۷۴-۱۹۳۲) بر وضعیت دشوار یک دانشمند بی‌طرف و غیرمتعصب در دوران معاصر متمرکز شده است. گئورکی استویانف (متولد ۱۹۳۹، مسکو) در سال ۱۹۶۴ از دانشسرای عالی سینمائیِ ایدِک (IDHEC) در پاریس (مؤسس این دانشسرا مارسل لربیه بود. ر.ک. فصل ۱۳) فارغ‌التحصیل شد. استویانف در فیلم پرنده‌ها و سگ‌های تازی عناصری از تغزل و طنز سیاهِ گروتِسک را به‌کار گرفته تا ماجرای گروهی پارتیزان جوانِ محکوم به مرگ را در روستای بلغاری کوچکی در جنگ جهانی دوم روایت کند. اما نقطهٔ اوج سینمای بلغارستان در دههٔ ۱۹۶۰ را باید در فیلم پردهٔ حاجب جستجو کرد. این فیلم را متحرک‌ساز برجسته تودور دینُف و خِریستو خِریستف (متولد ۱۹۲۶) کارگردانِ تازه فارغ‌التحصیلِ VGIK ساخته‌اند. این حماسهٔ ملی در گرماگرم احیاء ملی بلغارستان، نزدیک به پایان اشغال ترکیه، می‌گذرد و اقتباسی است از رمان شمعدان آهنی (تاریخ انتشار ۱۹۵۲) نوشتهٔ دیمیتِر تالِف که در عین حال تأثیرات آشکار آندره روبِلف (۱۹۶۶) از تارکُفسکی و سایه‌های نیاکان فراموش‌شدهٔ ما از پاراجانف را می‌توان در آن مشاهده کرد. پردهٔ حاجب توسط آتاناس تاسِف به طریقهٔ پرده عریض سیاه و سفیدِ بی‌پیرایه‌ای فیلمبرداری شده است و داستان زندگی، رؤیاها و الهامات یک کنده‌کار سازندهٔ پردهٔ حاجب در اواخر سدهٔ نوزدهم را روایت می‌کند که الهامات او به عمق و گسترهٔ فرهنگ ملیِ مردمی نقب زده است.
سال پخش پردهٔ حاجب با بیست و سومین سالگرد جمهوری مردمی بلغارستان (BPR) همزمان شد. در این بیست و سه سال سینمای بلغارستان ۱۶۰ فیلم سینمائی، ۱۰۰۳ فیلم مستند، ۱۶۴/۱ فیلم علمیِ مردم‌پسند و ۱۴۴ نقاشی متحرک تولید کرد. تعداد سالن‌های نمایش به شکلی تصاعدی از ۱۶۵ سالن در ۱۹۴۴ به ۲۹۰۰ سالن، و تعداد تماشاگران فیلم از سیزده میلیون به صد میلیون نفر افزایش یافت، و میزان سالانهٔ تولید به چهارده فیلم سینمائی و دویست فیلم کوتاه رسید. برای گسترش هر چه بیشتر این فرآیند در سال ۱۹۷۱ یک مدیرکل جدید به‌نام پاوِل پیسارِف بر مؤسسهٔ سینمای دولتی بلغارستان گمارده شد. در سال ۱۹۷۲ از وولچاتف به‌عنوان هنرمند ممتاز BPR تجلیل شد و ژِلیازکوا پس از شش سال ممنوعیت اجازه یافت فیلم سینمائی آخرین حرف (۱۹۷۳) را بسازد. این فیلم ماجرای شش زن است که به جرم فعالیت در نیروی مقاومت ضدفاشیستی در سلول زندان منتظر اعدام هستند.
تکان بعدیِ سینمای بلغارستان از فروش حیرت‌آور فیلم شاخ بز (۱۹۷۲) از متودی اَندُنُف حاصل شد که در سال پخش خود بیش از سه میلیون بلغاری آن را دیدند. این تراژدیِ انتقام را نیکلای هاتُف از داستان کوتاهِ خودش که در سدهٔ هفدهم اتفاق می‌افتد اقتباس کرده بود و این هنگامی است که هایدوک‌ها نوعی جنگ چریکی را علیه ترک‌های اشغال‌گر رهبری کردند. ملی‌گرائی همچنین در فیلم چکش یا سندان (۱۹۷۲) از خِریستو خِریستف عنصر اصلی را تشکیل می‌دهد. آثار برجستهٔ دیگرِ سال ۱۹۷۲ عبارتند از، پسری مرد می‌شود از لیودمیل کیرکُف (متولد ۱۹۳۳)، که طنزی از زندگی در حومه‌ها و اولین قسمت از دوگانه‌ای است که فیلمنامه‌اش را طنزپرداز بلغار، گئورگی میشِف نوشته بود (فیلم دوم، از اینجا نرو [۱۹۷۶] نام دارد)؛ سومین سیارهٔ خورشید، یک افسانهٔ علمیِ کارآگاهی (نخستین افسانهٔ علمی بلغاری) از گئورکی استویانُف؛ و سرانجام فیلم سینمائیِ لیودمیل استایکُف (متولد ۱۹۳۷) به‌نام عاطفه (۱۹۷۳) دربارهٔ شکاف نسل‌ها که در آن به ظواهر جامعهٔ بلغارستان می‌پردازد. این فیلم در ۱۹۷۳ مدال طلای جشنوارهٔ مسکو را به‌دست آورد. اما پس از تجدید سازمان سینمای بلغارستان باید از فیلم آخرین تابستان از خریستف نام برد که با فاصله‌ای زیاد متمایزترین فیلم این دوره بود و در ۱۹۷۲ کامل شده بود اما تا ۱۹۷۴ اجازهٔ پخش نیافت. آخرین تابستان از رمان یُردان رادیچکُف با همین عنوان توسط خود او اقتباس شده و به سرنوشت کشاورزی می‌پردازد که قرار است در کنار خانه‌اش سدهٔ بسازند و از او می‌خواهند خانه‌اش را ترک کند و او امتناع می‌کند. این فیلم با استفاده از تکنیک تداعیِ معانی و صحنه‌های فانتزی می‌کوشد هم بحران روحیِ قهرمان داستان و هم به زیر آب رفتنِ یک زندگی سنتی به بهانهٔ پیشرفت را نشان دهد. آخرین تابستان همچون مظهری از سوررئالیسم بلغاری در سطحی گسترده تحسین شد.
در سال ۱۹۷۳ نسل جدید فیلمسازان بلغار با نخستین اثر ایوان تِرزیِف ادوارد زاهاریِف و گئورگی جولگِرُف حضور خود را به سینمای جهان اعلام کرد. فیلم مردان بدون کار (۱۹۷۳) از تِرزیِف پیش قراولِ سلسله فیلم‌هائی دربارهٔ مسائل اخلاقی کارگران و بازدهی در اقتصادِ سوسیالیستی شد و فیلم بعدی خود او، آب پرفشار (۱۹۷۵) و فیلم تودور آندره‌بی‌کف به‌نام بازی‌های یکشنبه (۱۹۷۵) از پیروان بلافصل این موج شدند. فیلم آمار خرگوش‌ها از زاهاریِف که فیلمنامه‌اش با مشارکت گئورگی میشف نوشته شده، با طنزِ پوچ‌انگارش از دیوانسالاری سوسیالیستی، بلاگردان سینمای بلغارستان شد. این فیلم، که تعدادی جایزهٔ بین‌المللی برد، ماجرای متخصص آماری است که به‌طور غیرمنتظره برای آمارگیری از خرگوش‌هائی نزدیک یک روستای کوچک فرستاده می‌شود. گئورگی جولِگرُف در فیلم و آن روز از راه رسید فرمول استاندهٔ 'ایسترن' (در مقابل 'رسترن‌' های هالیوودی با پس‌زمینهٔ مقاومت) را وارونه کرد تا عملیات جنگی پارتیزان‌ها را همانطور که واقعاً بود نشان دهد - فاقد قهرمانی، فاقد شکوه، و به وجهی تراژیک بی‌ثمر برای 'نسل از دست‌رفته' ای که در آن شرکت داشتند.
در سال‌های ۱۹۷۴ و ۱۹۷۵ مسئلهٔ مُسریِ دیگری در جامعهٔ بلغارستان - و کشورهای دیگر اروپای‌شرقی پس از جنگ - موضوع فیلم‌های مهم در این کشور شد، و آن مهاجرتِ سریع کشاورزان از روستاها به شهرها و تغییرات عمده‌ای که شهری شدن بر شیوه‌های زندگیِ سنتی تحمیل می‌کند. فیلم درخت بی‌ریشه (۱۹۷۴) از خریستُف، زارع دوچرخه‌سوار (۱۹۷۴) و زمان‌های ابدی (۱۹۷۵) ز آسِن شوپُف همگی 'فیلم‌های مهاجران' بودند، اما در این میان موفق‌ترین فیلم از دید جهانی فیلم منطقهٔ ویلائی (۱۹۷۵) از زاهاریِف و میِشف بود. این طنز نیشدار بر طبقهٔ تازهٔ شهری و ارزش‌های مادی این طبقه در قالب قصه‌ٔ زوجِ بلندپروازی از روستاها گفته شده که سعی می‌کنند با برپائی یک گاردن‌پارتی پایگاه اجتماعی خود را بالا ببرند. ایوان اَندُنُف (متولد ۱۹۳۴) بازیگر و متحرک‌ساز بلغار با نخستین فیلم خود، رقص پریان (۱۹۷۶)، با فیلمنامهٔ میشِف، همان درونمایه‌ها را با طنزی بر جهان هنر و مصرف‌گرائیِ روستائیان پرورانده است. مهم‌ترین فیلم‌های دیگر سال ۱۹۷۶ عموماً یا به موضوع‌های تاریخی پرداخته‌اند، از جمله فیلم حواریون (۱۹۷۶) از بوریسلاو شارالیِف، یادوارهٔ انقلابیونی که وقایعِ قیام آوریل ۱۸۷۶ علیه ترک‌ها را آفریدند؛ متممی بر لایحهٔ دفاع (۱۹۷۶) از لیودَمیل استایکُف، بازسازی واقعهٔ بمب‌گذاری ۱۹۲۵ در کلیسای جامع صوفیه توسط تروریست‌ها در یک مراسم خاکسپاری رسمی، با فیلمنامهٔ آنژل واجنستاین، یا آثاری بودند که سینمای مؤلف شناخته می‌شوند، از جمله تمثیلِ مابعدالطبیعی خریسنف به‌نام سیکلوپ‌ها که یک افسانهٔ علمی است و نویسنده و طراح آن هم خود او بود، و جیرجیرکی در گوش از گئورگی استویاتُف که یک در انتظار گودی بلغاری است.


همچنین مشاهده کنید