دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

حکایت


مرا در نظامیه ادرار بود    شب و روز تلقین و تکرار بود
مر استاد را گفتم ای پر خرد    فلان یار بر من حسد می‌برد
شنید این سخن پیشوای ادب    به تندی برآشفت و گفت ای عجب!
حسودی پسندت نیامد ز دوست    که معلوم کردت که غیبت نکوست؟
گر او راه دوزخ گرفت از خسی    از این راه دیگر تو در وی رسی


همچنین مشاهده کنید