دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد


زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد    از صورت بی طاقتیم پرده برافتاد
گفتیم که عقل از همه کاری به درآید    بیچاره فروماند چو عشقش به سر افتاد
شمشیر کشیدست نظر بر سر مردم    چون پای بدارم که ز دستم سپر افتاد
در سوخته پنهان نتوان داشتن آتش    ما هیچ نگفتیم و حکایت به درافتاد
با هر که خبر گفتم از اوصاف جمیلش    مشتاق چنان شد که چو من بی‌خبر افتاد
هان تا لب شیرین نستاند دلت از دست    کان کز غم او کوه گرفت از کمر افتاد
صاحب نظران این نفس گرم چو آتش    دانند که در خرمن من بیشتر افتاد
نیکم نظر افتاد بر آن منظر مطبوع    کاول نظرم هر چه وجود از نظر افتاد
سعدی نه حریف غم او بود ولیکن    با رستم دستان بزند هر که درافتاد


همچنین مشاهده کنید