دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

زهی ربوده خیال تو خوابم از دیده


زهی ربوده خیال تو خوابم از دیده    گشوده آتش مهر تو آبم از دیده
فروغ روی تو تا دیده‌ام ز زیر نقاب    نمی‌رود همه شب آفتابم از دیده
چو رنگ و بوی گل و سنبل تو کردم یاد    گلم ز یاد برفت و گلابم از دیده
شب دراز ندانم دو چشم جادویت    چه سحر کرد که بربود خوابم از دیده
ز دست دیده و دل در عذاب می‌بودم    چو دل نماند کنون در عذابم از دیده
ندانم از من بیدل چه دید مردم چشم    که ریخت خون دل دردیابم از دیده
بدیده دیده خون ریزم ار بریزد خون    چو در دو دیده توئی رخ نتابم از دیده
چه کیمیاست غمت کز خواص او خیزد    زرم ز چهره و سیم مذابم از دیده
بشد چو لعل تو بگشود درج لل را    گهر ز خاطر و در خوشابم از دیده
گهی که جام صبوحی کشم بود حاصل    کبابم از دل ریش و شرابم از دیده
حدیث لعل تو خواجو چو در میان آورد    فتاد دانه‌ی یاقوت نابم از دیده


همچنین مشاهده کنید