دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

بیا ای راحت جانم که جان را بر تو افشانم


بیا ای راحت جانم که جان را بر تو افشانم    زمانی با تو بنشینم ز دل این جوش بنشانم
ز حال دل که معلومست که هم این بود و هم آن شد    بگویم شمه‌ای با تو ترا معلوم گردانم
به دندان مزد جان خواهی که آیی یک زمان با من    گواه آری روا باشد حریف آب دندانم
مرا گویی چه داری تو که پیش من کشی آنرا    چه دارم هرچه دارم من نشاید آن ترا دانم
یکی دریای خون دانم که آنرا دیده می‌گویم    یکی وادی غم دانم که آنرا دل همی خوانم


همچنین مشاهده کنید