یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

حکایت


من شنیدم که صاحب دیذی    داشت ناپاکزاده تلمیذی
سالها دیده در سرای سپنج    پر هنر بر سرش مصیبت و رنج
تا خرد جمع کرد و دانا شد    هم سخن گوی و هم توانا شد
گر چه بسیار مال و جاه بیافت    قرب سلطان و عز شاه بیافت
چون وفا در سرشت و زاد نداشت    حق استاد خود بیاد نداشت
راستان رنج خود تلف کردند    زانکه در کار ناخلف کردند
پاک تن در وفا تمام آید    بدگهر نا پسند و خام آید
هر که در سیرت وفا شد گرد    ز وفا راه در فتوت برد


همچنین مشاهده کنید