یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

حکایت


پسری با پدر به زاری گفت    که: مرا یار شو به همسر و جفت
گفت: بابا، زنا کن و زن نه    پند گیر از خلایق، از من نه
در زنا گر بگیردت عسسی    بهلد، کو گرفت چون تو بسی
زن بخواهی، ترا رها نکند    ور تو بگذاریش چها نکند؟
از من و مادرت نگیری پند    چند دیدی و نیز دیدم چند
آن رها کن که نان و هیمه نماند    ریش بابا بین که: نیمه نماند


همچنین مشاهده کنید