یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

را (۲)


راستى کن که راستان رستند ٭
رک: راستى کن که به منزل نرسد کج‌رفتار
٭.......................... در جهان راستان قوى دستند (اوحدى)
راستى که به دروغ مانَد مگوى
نظير: دروغى که به راست مانَد بِهْ از راستى که به دروغ مانَد (مرزبان‌نامه)
راستى موجب رضاى خداست٭
نظير: راستى آور که شوى رستگار (نظامى)
٭ ................................. کس نديديم که گم شد از رهِ راست (سعدى)
راستى ورز و رستگارى بين٭
رک: راستى کن که به منزل نرسد کج‌رفتار
٭............................. يار شو خلق را و يارى بين (اوحدى)
راستى هيبت الله هستى يا مى‌خواهى مرا بترسانى؟ (عا).
راندنت کدام است و خواندنت کدام؟
رک: از بام مى‌خوانَد و از در مى‌زند
ران ملخى هديهٔ موران باشد (سعدى)
رک: از مغان مور پاى ملخ است
راه باريک است و شب تاريک است و منزل بس دراز (از جامع‌التمثيل)
نظير:
چاه تاريک است و راه باريک
ـ صد بلا در هر نفس اينجا بوَد (عطّار)
ـ شب تاريک و بيم موج و گردابى چنين هايل (حافظ)
ـ دريغ از راه دور و رنج بسيار
راه باز، جاده دراز!
به تعرّض به کسى گويند که بى‌جهت قهر کرده مى‌خواهد برود
نظير: حرف‌هات مفت، کفش‌هات جفت!
راهبر باش نه راه بُر (از کشف‌المحجوب)
راه بزن راه خدا را هم ببين
نظير: دزد باش و مرد باش
راه چنان رو که سلامت روى٭
٭تا کى از اين کو به ملامت روى ................. (اميرخسرو دهلوى)
راه حق پشيمانى ندارد
راه حق يکى است و راه باطل هزار (از کيمياى سعادت)
راهِ دراز به حرف کوتاه مى‌شود
راه در دل‌ها نبايد چون بوَد گفتار کج٭
نظير: هر که گويد کلاغ چون باز است نشنوندش که ديده‌ها باز است (لاادرى)
٭نيست جز بيرونِ در جاى اقامت حلقه را ........................... (صائب)
راه دزد زده تا چهل روز امن است
راه دويده و کفش دريده
آن همه تلاش و کوشش بى‌حاصل ماند
راه را به دزد بسپار و آسوده بخواب!
کسى را که از شرارت يا خيانتش بيمناکى مسئول جلوگيرى از شرارت و حفظ مال قرار بده تا ناچار به ترک شرارت و خيانت گردد و خيال تو آسوده شود. خائن و دزد بهتر از هر کس مى‌تواند خيانت و سرقت ديگران را تعقيب و کشف و از وقوع آن جلوگيرى کند (داستان‌نامهٔ بهمنيارى، ص ۱۰)
راهِ راست برو اگر چه دور است
رک: به گيتى بِهْ از راستى پيشه نيست
راه راست گم شدن ندارد
نظير:
کس نديدم که گم شد از ره راست (سعدى)
ـ اگر راستى کارت آراستى
راه، راهِ شيوه، کفش، کفشِ گيوه، زن، زنِ بيوه!
رک: کفش کفشِ گيوه، راه راه شيوه...
راه رفتن را از گاو ياد بگير و آب خوردن از خر و زن‌دارى را از خروس! (عا).
نظير:
زن نگه داشتن را از خروس بايد ياد گرفت
ـ آدم بايد زن‌دارى و غيرت را از خروس ياد بگيرد
راهرو گر صد هنر دارد توّکل بايدش٭
نظير: توکّل کن که يابى رستگارى
٭ تکيه بر تقوى و دانش در طريق کافرى است ............................... (حافظ)
راه کوته را مکن بر خود دراز
راه گريز را پيش از ستيز بايد جست
راهِ مستراح را يادش دادم آفتابه را از دست من گرفت! (عا).
رک: از خودم ملّا شدى، بر جان من بلا شدي
راه مى‌بينى چرا فرسنگ مى‌پرسى؟
رک: دِه مى‌بينى و فرسنگ مى‌پرسى؟
راه نارفته کى رسى جائى٭
٭................................ جائى ناديده چون نهى پائى (...؟)
راه هميشه سر بالا نيست، سرپائينى هم دارد
نظير: هر سربالائى يک سرازيرى هم دارد ـ پس از دشوارى آسانى است ناچار (سعدى)
راهى که نه راهِ تُست مسير (مرزبان‌نامه)
رأفت ياران نباشى آفت ايشان مباش٭
رک: يار شاطر نيستى بار خاطر مباش
٭ ......................... سيرت حق چون نباشى صورت باطل مباش (سنائى)
رأى دو کس نه چون رأى يک کس باشد (قابوس‌نامه)
رک: مشورت ادراک و هشيارى دهد
رأى قوى از شمشير بُرّنده کارى‌تر است


همچنین مشاهده کنید