جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

ای مرغزار جانها لعل تو آب داده


ای مرغزار جانها لعل تو آب داده    وی تب کشیده دل را زلف تو تاب داده
رویت به یک لطیفه مه را سپر شکسته    چشمت به نیم غمزه دل را جواب داده
دل را لب تو از می تاراج روح کرده    جان را رخ تو از خوی بوی گلاب داده
پیش رخ و جبینت باج و خراج هر دم    هم مشتری کشیده، هم آفتاب داده
بیدار با تو خواهم یکشب که باده نوشم    وان مردم دگر را سر سوی خواب داده
چشم من از خیالت هر سوزنی که بسته    توفان گریه آن را یکسر بب داده
فردا مگر عقوبت کم باشد اوحدی را    امروز عشقت او را چندین عذاب داده


همچنین مشاهده کنید