پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا
دلی میباید اندر عشق جان را وقف غم کرده
|
همچنین مشاهده کنید
- ای ز چین و حلقهی زلف سیاه
- زان دوست که غمگینم، غم خوار کنش، یارب
- جای آن دارد که: من بر دیدها جایت کنم
- روزی کنی به سنگ فراقم جدا ز خود
- من از آن که شوم کو نه ازان تو بود؟
- نفسم گرفت ازین غم، نفسی هوای من کن
- من که خمارم، به مسجدها مده را هم دگر
- گر به کام دل رسید از یار خود یاری چه شد؟
- درد سری میدهیم باد صبا را
- سوگند من شکستی، عهدم به باد دادی
- آن تیر غمزه را دل خلقی نشانه بین
- جفا بر کسی بیش ازین چون کنی؟
- سری که دید؟ که در پای دلستانی رفت
- هزار بار بگفتم که: به ز جان عزیزی
- ای زاهد مستور، زمن دور، که مستم
- منازل سفرت پیش دیده میآرم
- عاشقان صورت او را ز جان اندیشه نیست
- جنبیدن این پرده دل افروز گواهیست
- خاک آن بادیم کوبر آستانت بگذرد
- باغ جهان روی تست، رای گلستان مکن