پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

از بس که در خیال مکیدم لبان او


از بس که در خیال مکیدم لبان او    یاقوت فام شد لب گوهرفشان او
نقد وجود من همه مصروف هیچ شد    یعنی نداد کام دلم را دهان او
پیرانه‌سر بلاکش ابروی او شدم    با قامت خمیده کشیدم کمان او
قاتل چگونه منکر خونم شود به حشر    زخمی نخورده‌ام که نماند نشان او
دستی که از رکاب سمندش بریده شد    ترسم خدا نکرده نگیرد عنان او
چندان که در پیش به درستی دویده‌ام    الا دل شکسته ندیدم مکان او
بی پرده در حضور من امشب نشسته است    گر صد هزار بار کنند امتحان او
سودا نگر که بر سر بازار عاشقی    خواهم زیان خویش و نخواهم زیان او
در عهد شه کلام فروغی بها گرفت    یارب که در زمانه بماند زمان او
ظل الله ناصردین شه که آمده‌ست    چندین هزار آیت رحمت نشان او


همچنین مشاهده کنید