دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

دبیر جهاندیده را پیش خواند


دبیر جهاندیده را پیش خواند    بیاورد نزدیک گاهش نشاند
یکی نامه بنوشت با داغ و درد    دو دیده پر از خون و رخ لاژورد
ز دارای داراب بن اردشیر    سوی قیصر اسکندر شهرگیر
نخست آفرین کرد بر کردگار    که زو دید نیک و بد روزگار
دگر گفت کز گردش آسمان    خردمند برنگذرد بی‌گمان
کزو شادمانیم و زو ناشکیب    گهی در فراز و گهی در نشیب
نه مردی بد این رزم ما با سپاه    مگر بخشش و گردش هور و ماه
کنون بودنی بود و ما دل به درد    چه داریم ازین گنبد لاژورد
کنون گر بسازی و پیمان کنی    دل از جنگ ایران پشیمان کنی
همه گنج گشتاسپ و اسفندیار    همان یاره و تاج گوهرنگار
فرستم به گنج تو از گنج خویش    همان نیز ورزیده‌ی رنج خویش
همان مر ترا یار باشم به جنگ    به روز و شبانت نسازم درنگ
کسی را که داری ز پیوند من    ز پوشیده‌رویان و فرزند من
بر من فرستی نباشد شگفت    جهانجوی را کین نباید گرفت
ز پوشیده‌رویان بجز سرزنش    نباشد ز شاهان برتر منش
چو نامه بخواند خداوند هوش    بیاراید این رای پاسخ‌نیوش
هیونی ز کرمان بیامد دوان    به نزدیک اسکندر بدگمان
سکندر چو آن نامه برخواند گفت    که با جان دارا خرد باد جفت
کسی کو گراید به پیوند اوی    به پوشیده‌رویان و فرزند اوی
نبیند مگر تخته گور تخت    گر آویخته سر ز شاخ درخت
همه به اصفهانند بی‌درد و رنج    ازیشان مبادا که خواهیم گنج
تو گر سوی ایران خرامی رواست    همه پادشاهی سراسر تراست
ز فرمان تو یک زمان نگذریم    نفس نیز بی‌راه تو نشمریم
بکردار کشتی بیامد هیون    دل و دیده‌ی تاجور پر ز خون


همچنین مشاهده کنید