دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا


نوشتن، چه معنایی دارد؟


نوشتن، چه معنایی دارد؟
جی-دی- سلینجر مهم نیست. این مهم نبودن، نه در افتادن با این گزاره که «خوب تکنیک بلد است» یا «در آکادمی‌ها دوستش دارند» بلکه نوعی نگاه به مفهوم «رمان» را پیش می‌نهد؛ رمان به مثابه «پیوستاری تاریخی».
جروم دیوید سالینجر (Jerome David Salinger)‏ (اول ژانویه ۱۹۱۹) نویسنده معاصر آمریکایی است. رمان‌های پرطرفدار وی مانند ناتوردشت در نقد جامعه مدرن غرب و خصوصاً آمریکا نوشته شده‌اند.
سلینجر در آمریکا می‌نویسد. این پیرمرد، نشسته در کنج خانه‌اش، طوری به تکنیک‌های روایت آکادمیک چسبیده و علیه پیرامونش غر می‌زند، انگار که در اواخر قرن نوزدهم یا حداکثر اوایل قرن بیست متولد شده باشد. سلینجر مهم نیست چون رمان‌هایش به وضعیت تاریخی او نمی‌چسبند.
سلینجر اخته است. اگر هر اثر هنری در وضعیت فعلی که تمام جایگاه‌ها بازتولید است، برای این نوشته می‌شود تا مشخص گردد هنوز امکان آفرینش هنری وجود دارد یا نه، سلینجر اصلا چنین دغدغه‌ای را ندارد. او صرفا یک نویسنده و در کار پر کردن است؛ زور نمی‌زند چون توهم این را دارد که هنوز حرفی برای بیان کردن مانده است.
او حتی تمام بازی‌های نسل بیتی‌ها را برای معنادار کردن گزاره‌های مستعمل، کنار می‌گذارد و فقط می‌نویسد و می‌نویسد. نوع نقدی که سلینجر از آمریکا می‌کند، با شکایت‌ها و افسردگی‌های مزمن و هیستریک، او را ناگزیر به درون همان جریانی فرو می‌افکند که ادعای فاصله گرفتن و بیزار بودن از آن را دارد.
چرا که داد و فریادهای هیستریک، یعنی همان قرار گرفتن در مرحله نفی اول هگلی، به سهولت تو را در آغوش همان دیگری بزرگی پرتاب می‌کند که پیوسته در برابرش فریاد کشیده‌‌ای: «من از تو متنفرم!» ( در صورتی که در مرحله نفی دوم، آگاهانه شکست خود را می‌پذیری اما می‌دانی که میوه سیستم نخواهی بود و در جهت حک کردن نام خود بر تنه‌اش پیش خواهی رفت.) ژست خانه‌نشینانه، بد اخلاق و منزوی سلینجر، با دادگاه رفتن و شکایت کردن از فلان کسی که فلان سوءاستفاده را از یک رمان یا داستان او کرده، خواه ناخواه حالتی کمیک به خودش می‌گیرد؛ درست مثل قهرمان ناطور دشت، وقتی آن همه غر می‌زند، بد دهن است و بعد، داخل اتاق هتل‌اش چنان رفتاری که سلینجر شیفته آن است نشان می‌دهد.
همه اینها، نشان می‌دهند که اتفاقا، همان ژست منتقد که بنیامین می‌گوید و پیوند سفتی با تاریخمندی دارد در نوشتار سلینجر (و شاید خود او) غایب است!
در کنار تمام اینها باید به طور اساسی به این سخن لئو لوونتال توجه کرد که «آنچه خواننده از ارتباطی ادبی انتظار دارد با آنچه نویسنده به ماورای آگاهی او می‌فرستد، متفاوت است.» هنگامی این سخن را در کنار جمله معروف سلینجر قرار دهیم که «هیچ عذری برای ادبیات کسالت بار پذیرفته نیست» به نتیجه‌ای آشکار اما مهم می‌رسیم. سلینجر کسالت بار نمی‌نویسد اما «چه» می‌نویسد؟ درونمایه شبه عرفانی «فرانی و زویی» (بهتر است از تعبیر مکرر لایه لایگی رمان با خشونت صرف نظر کنیم) به تمامی موضع منفعلانه سلینجر را، بسیار بیشتر از بقیه آثار او، آشکار می‌کند.
برای رهایی از حکم بی‌رحمانه آدورنو («فرهنگ بعد از آشویتس زباله است») گریزی از نزدیک کردن آن به سیاست نداریم. و حتی پیشینی‌تر از آن، از مکتب فرانکفورت می‌آموزیم که ابدا نمی‌توان فرهنگ را از سیاست جدا کرد؛ مگر آنکه به ورطه پرسه زدن پست مدرنیستی بیفتیم که پر واضح، همه عوایدش به جیب کاپیتالیسم سرازیر می‌شود! انفعال سیاسی، پیامی است که سلینجر سرخوشانه برای مخاطب آمریکایی‌اش می‌فرستد و با سبک زندگی خودش، آن را تایید و تشدید می‌کند.
و باز به یاد داشته باشیم که لئو لوونتال می‌نویسد: «در زمان حاضر شاید محتوای کارکردی رمان بیشتر در خدمت آموزش باشد نه گریز...[چرا که] لازمه هر گریزی خودباوری است و خودباوری در دوره‌هایی که فردیت ثبات داشت شاید بیشتر یافته می‌شد تا در دوره کنونی که ویژگی آن ضعف نفس و نیاز به تکیه‌گاه‌هایی عجیب و غریب برای ادامه زندگی است.»(١)
جی دی سلینجر، رمان‌نویس مشهوری است و در کشوری می‌زید که رمان‌های easy-reading در تیراژهای عظیم برای متروسواران درمی‌آیند و کارکردی کاملا تبلیغاتی و تثبیت‌کننده دارند. اما هدف قرار دادن آدم‌های به ظاهر بزرگ‌تر و مهم‌تر، نقدی کاراتر و ریشه‌ای‌تر به نظر می‌آید. پرشدن فضا، حاد گشاد شدن عرصه نمادین، افول فرهنگ و پرسه‌زنی‌های ادبی، پرسش بزرگی را پیش روی هر نویسنده‌ای قرار می‌دهند: «حالا، نوشتن، چه معنایی دارد؟»
ایمان گنجی
یادداشت:
۱ـ رویکرد انتقادی در جامعه‌شناسی ادبیات؛ لئو لوونتال؛ محمدرضا شادرو؛ نشر نی؛ چاپ اول؛ ۱۳۸۶
منبع : روزنامه تهران امروز