یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


وقتی در و تخته جور نیستند


وقتی در و تخته جور نیستند
از نخستین دیدارش با صدف ۴ سال می گذشت. سال های پرتب و تابی که هر سالش سر فصل ماجراهای تازه زندگی مشترکشان بود.
امیر مردی با عاطفه و شخصیتی شکننده داشت که شاید اگر این طور نبود، زندگی اش با آنچه که الآن بود، زمین تا آسمان فرق می کرد.
جوانی پرشور که به خاطر شرایط مالی خانواده اش دوستان زیادی داشت. پدرش صاحب فروشگاه پوشاک بزرگی بود. به همین خاطر امیر هیچ وقت طعم تلخ نداشتن را نچشیده بود. هنوز دیپلم نگرفته بود که پدرش در یک سانحه رانندگی جان باخت و با این اتفاق سرنوشت امیر هم تغییر کرد. او که قصد داشت با حمایت پدرش برای ادامه تحصیل راهی یکی از دانشگاه های معتبر اروپا شود، حالا مجبور بود برای آن که شیرازه خانواده شان از هم نپاشد، مدیریت فروشگاه را بر عهده بگیرد و ناچار وارد بازار کار شود.
تصمیم گیری امیر در واقع نوعی فرار و گریز به خاطر غم مصیبت پدر هم بود. او با تمام هوش و علاقه ای که به ادامه تحصیل داشت، این آرزو را به فراموشی سپرد و درد درونش را از همه حتی از خودش هم پنهان کرد.
موفقیت امیر در این راه به قدری بود که خیلی زود به چشم آمد. هوش و خلاقیت او باعث شد تا با ایده های جدید موفق شود فروشگاه پدر را به چند فروشگاه زنجیره ای تبدیل کند.
در طول این مدت میان کسبه بازار نیز اعتبار خوبی به دست آورد و از این که مثل پدر درستکار و قابل اعتماد بود، به خود می بالید، اما هنوز حسرت رفتن به دانشگاه و ادامه تحصیل بر دلش چنگ می انداخت.
آن روز به خاطر مجروح شدن دست یکی از کارگرانش در هنگام کار او را به بیمارستان رساند و امیر روزی را که نگاهش با نگاه پرستاری جوان گره خورده بود، از یاد نمی برد. از آن روز به بعد سایه ای از چهره یکی از پرستاران در ذهنش ماند و فکرش را حسابی مشغول کرد. تغییر روحیه امیر به قدری مشهود بود که نتوانست آن را از دید کنجکاو مادر پنهان کند.
تا این که یک روز خواسته دلش را مطرح کرد و رو به مادرش گفت: قصد ازدواج با دختر جوانی را دارم. بنابراین از شما می خواهم درباره او تحقیق کنید.
مادر ابتدا از این تصمیم پسرش جا خورد. او بدون هیچ شناختی زود تصمیم به ازدواج گرفته بود و تحقیق در مورد خانواده دختر را در اولویت دوم قرار داده بود. مادر تصمیم پسرش را منطقی نمی دانست، اما به خاطر تلاش های صادقانه او، پس از مرگ پدر و این که می دانست از نظر مالی قادر به اداره زندگی است، تسلیم خواسته پسرش شد. چند روز بعد مادر با تلخی گزارش تحقیقات خود را به گوش پسرش رساند.
- خانواده دختر ۷ فرزند دارند که همگی تحصیلکرده اند، اما پدر آنها کارگری ساده است و به سختی از عهده مخارج خانواده بر می آید. در خانه ای محقر زندگی می کنند و در خانه آنها رسم است هر کس روی پای خودش بایستد. من این دختر را برای ازدواج با تو مناسب نمی بینم، چرا که سطح مالی و تحصیلی شما با هم قابل مقایسه نیست.
امیر بر خلاف مادر از شنیدن این حرف ها شاد شد و احساس کرد زندگی با دختری خودساخته و پرتلاش نهایت آرزوی هر مردی است، چرا که این زن قدر زحمات شوهر و خوشبختی را می داند.
در آئین خواستگاری امیر از شنیدن میزان تحصیلات خواهر و برادران دختر مورد علاقه اش جا خورد. آنها با وجود ناتوانی مالی شدید، دارای مدارک تحصیلی دانشگاهی بودند و هنوز هم سعی داشتند ادامه تحصیل دهند.
پس از مراسم آشنایی، مخالفت های شدید مادر و خواهران امیر که معتقد بودند او باید با دختری هم سطح و هم ردیف خودشان ازدواج کند، شروع شد. از سوی دیگر خانواده دختر هم خیلی تمایل نداشتند دختر تحصیلکرده شان با پسری که حتی دیپلم هم ندارد، ازدواج کند، اما با این وجود، مقدمات ازدواج آنها فراهم شد و امیر با خرید آپارتمانی نزدیک محل کار همسرش، آن را به عنوان مهریه عروس خانم تعیین کرد. آپارتمان در عین سادگی بسیار شیک و مرتب بود و عروسی باشکوهی که امیر برای برگزاری آن سنگ تمام گذاشته بود، تعجب برخی از میهمانان را برانگیخت.
پس از برگزاری جشن عروسی، طبق سنت های جاری فامیل عروس و داماد برای پاگشا میهمانی های مختلفی برپا کردند.
اما امیر فقط ۳ ماه پس از آغاز زندگی مشترکشان متوجه شد همسرش حاضر نیست تا در جشن ها و میهمانی های خانوادگی و دوستانه اش همراه هم باشند.
سپیده یک روز با قیافه ای حق به جانب رو به شوهرش کرد و گفت: همه همکارانم با مردانی تحصیلکرده و دانشگاهی ازدواج کرده اند و من از این که تو همیشه در مورد کسب و بازار صحبت می کنی، خجالت می کشم و ترجیح می دهم تنها در مراسم فارغ التحصیلی یکی از دوستانم شرکت کنم.
امیر که با این تلنگر انگار از درون شکسته بود، بغض گلویش را فشرد و نگاهش به صورت سپیده خیره ماند.
غروبی سنگین در خانه اش سایه افکند.
سپیده سر هر موضوعی بهانه می گرفت و آن را ناشی از «کم دانشی» شوهرش می دانست. رفتارهای او را تحقیر می کرد و مرتباً او را زیر نظر داشت و از او ایراد می گرفت.
مدام از مدرک تحصیلی خود و برادرانش حرف می زد و نوع لباس پوشیدن و حرف زدن شوهران دوستانش را به رخ امیر می کشید و آنها را با هم مقایسه می کرد.
در این میان تلاش امیر برای فراهم کردن وسایل آسودگی و رفاه سپیده و امکانات بیشتر زندگی هم بی فایده بود. او روز به روز نسبت به رفتارهای شوهرش حساسیت بیشتری نشان می داد. حرمت شوهرش را نگه نمی داشت و مثل یک معلم سعی می کرد به او آموزش دهد. از وقتی هم که سپیده در محل کار ارتقا پیدا کرده و سرپرستار شده بود، رابطه او و شوهرش سردتر از قبل شده بود.
هر وقت هم امیر قصد داشت با همسرش حرف بزند، از او ایراد می گرفت و نیشخند می زد. با مشکلات شوهرش و خواسته های او بیگانه بود و عقاید شوهرش را سطحی و غیر منطقی می دانست. امیر هم از این وضع خسته و کلافه شده بود. سپیده حتی نمی خواست از مردی کم سواد بچه دار شود. مرد جوان هم فهمیده بود که دیگر رفتارهای زنش جای مقاومت و صبوری ندارد. سپیده روز به روز عصبی تر و بهانه گیرتر از قبل می شد. با این وجود، امیر نمی دانست چه راهی باید در پیش بگیرد. آرزو می کرد کاش سپیده ای به آسمان تار زندگی شان بتابد، اما...
● نظریه کارشناسی
سعادت و خوشبختی در زندگی زناشویی به مقدار زیاد بستگی به موضوع های کوچک دارد، بدین معنی که عادات کوچک و به نظر ناچیز شخص، ممکن است باعث عصبانیت و آزردگی همسر شود.
این عادات، بویژه زمانی جلب نظر می کند که زن و مرد از لحاظ تحصیل و محیط با یکدیگر تفاوت های کلی داشته باشند.
مانند این ماجرا زنی که دارای تحصیلات بالاتر از شوهرش است، ممکن است از برخی رفتارها و عادات همسرش احساس شرم و عصبانیت کند و یا زمانی که در مکالمات از جملات و کلمات عامیانه استفاده می کند، از این موضوع احساس حقارت و شرمندگی می کند.
از سوی دیگر شوهر نیز از این که همسرش دائماً سعی دارد روش او را تصحیح نماید و به اصطلاح به او بزرگی کند، آزرده خاطر شده و این می تواند شروعی برای اختلاف های زناشویی شود.تحقیقات نشان می دهد که تفاوت میان سطح تحصیلی و طبقاتی یکی از عوامل بسیار مهم اختلاف های خانوادگی است.اگرچه شباهت درجه هوش زن و مرد در سعادت زناشویی مهم تر از میزان تحصیل است، اما تحقیقات دامنه دار این زمینه نشان می دهد که مدارج تحصیلی نیز در خوشبختی خانوادگی بسیار مؤثرند، چرا که مقدار تحصیل معمولاً به مقام اجتماعی شخص بستگی دارد و زمانی که یکی از زوجین فارغ التحصیل دانشگاه و دیگری تحصیلات اندکی دارد، ممکن است باعث ایجاد احساس حقارت و آزردگی شود. این موضوع بویژه در مورد مردی که همسر او تحصیلات عالی تری دارد، صدق می کند، چرا که در این صورت شوهر ممکن است زن خود را برتر احساس نماید و زن نیز به دوستان خود که دارای شوهران تحصیلکرده اند، رشک ببرد.
چنانچه زوجین از لحاظ سطح تحصیلات با یکدیگر فاصله زیادی داشته باشند، احتمال زیادی برای فراهم شدن شرایط ناسازگاری و همچنین درگیری میان آنان وجود دارد. البته امکان دارد که در عین اختلاف تحصیلی، زناشویی سعادتمندانه ای هم وجود داشته باشد، اما بهتر است از ازدواجی که در آن اختلاف تحصیلی خیلی زیاد است، خودداری کنیم، چرا که هرچه زن و شوهر از جهات مختلف به هم شباهت بیشتری داشته باشند، امکان خوشبختی و سعادتمندی شان افزایش خواهد یافت.
فاطمه افشارمنش ـ کارشناس ارشد روانشناسی
ایران واشقانی فراهانی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید