شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

بررسی انقراض ها


بررسی انقراض ها
برای زیست شناسان حرفه ای تردیدی باقی نمانده است كه زمین اكنون با انقراض فزاینده گونه های در خطر تهدید ، مواجه شده است كه با پنج انقراض بزرگ زمین شناختی پیشین برابری می كند. مدتی پیش در ۱۹۹۳، ادوارد ویلسون، زیست شناس دانشگاه هاروارد، تخمین زد كه سیاره زمین در حال حاضر گونه هایش را با نرخ ۳۰ هزار گونه در سال از دست می دهد كه این میزان حتی رقم دلهره آور سه گونه در هر ساعت را نیز پشت سر می گذارد. برخی از زیست شناسان گمان می كنند كه این بحران تنوع زیستی كه آن را انقراض ششم نامیده اند، حتی شدیدتر و قریب الوقوع تر از آن چیزی است كه ویلسون حدس زده بود.
● انقراض های پیشین
نوشدگی های بیوتا (Biotic turnover انقراض گونه ها در یك ناحیه و جانشین شدن آنها توسط گونه های دیگر. بیوتا مجموعه گیاهان و جانوران و موجودات ذره بینی یك ناحیه- م) در مقیاس جهانی همگی از رویدادهای فیزیكی ناشی شده اند كه در محدوده آشفتگی های عادی اقلیمی و سایر اختلالات فیزیكی كه گونه ها و كل اكوسیستم طعم آن را می چشند و از آن جان سالم به در می برند، نمی گنجد.
● پس علت آنها چیست؟
نخستین انقراض بزرگ ۴۴۰ میلیون سال پیش روی داد. به نظر می رسد كه تغییرات اقلیمی (سرد شدن نسبتاً شدید و ناگهانی اقلیم جهان) به انقراض توده ای پایان دوره اردوویسین انجامید و باعث دگرگونی های شدید در حیات دریایی شد. در آن دوره حیات ناچیز در خشكی وجود داشت و شاید هم هنوز آثار حیات در خشكی پدیدار نشده بود.) در نتیجه این انقراض ۲۵ درصد از كل خانواده های موجود از دست رفتند. هر خانواده (Family) ممكن است دارای گونه های اندك یا هزاران گونه مختلف باشد.
دومین انقراض بزرگ ۳۷۰ میلیون سال پیش و در اواخر دوره دونین رخ داد. علت این انقراض نیز احتمالاً تغییرات اقلیمی در مقیاس جهانی بوده است. شاید هم علت دیگری داشته. در هر صورت در اثر آن ۱۹درصد از خانواده های موجود از بین رفتند.
سومین انقراض بزرگ ۲۴۵ میلیون سال پیش به وقوع پیوست. تمامی سناریوهایی كه دست كم تاكنون در تبیین بزرگترین انقراض توده ای جهان در پایان دوره پرمین ساخته و پرداخته شده است، علت آن را ملغمه ای از تغییرات اقلیمی می دانند كه احتمالاً در جابه جایی های زمین ساخت _ پهنه ای ریشه دارند. با این همه شواهد بسیار تازه ای حاكی از آن است كه شاید همانند انقراض پایان دوره كرتاسه، برخورد یك شهاب سنگ منجر به این انقراض شده باشد كه به نابودی ۵۴ درصد از كل خانواده های موجود انجامید.
چهارمین انقراض بزرگ ۲۱۰ میلیون سال پیش و در اواخر دوره تریاس، درست اندكی پس از آنكه دایناسورها و نخستین پستانداران تكامل یافته بودند، روی داد. از روی بقایای به جا مانده تعیین علت دقیق این واقعه كه طی آن ۲۳ درصد از خانواده ها از بین رفتند، دشوار است.
پنجمین انقراض بزرگ كه مشهورترین و شاید تازه ترین وقایع از این دست باشد، ۶۵ میلیون سال پیش و در پایان دوره كرتاسه روی داد. براساس شواهد سنگواره ای طی این انقراض بازمانده دایناسورهای خشكی زی و آمونیت های دریایی (گروه منقرض شده ای از سرپایان با صدف های مارپیچ- م) و بسیاری از گونه های موجود در كل طیف فیلوژنتیك در تمامی زیستگاه ها نابود شدند. در دهه گذشته نظر اكثریت دانشمندان این بوده كه انقراض مذكور در اثر برخورد یك (شاید چند) شهاب سنگ آسمانی (احتمالاً ستاره دنباله دار) با سیاره زمین رخ داده است.
با وجود این برخی از زمین شناسان یك حادثه آتشفشانی بزرگ را كه تله های دیكن (Deccan Trap) هند را به وجود آورد، بخشی از زنجیره وقایع فیزیكی می دانند كه اكوسیستم های موجود را به اندازه ای متلاشی ساخت كه بسیاری از گونه های خشكی و دریا به سرعت رو به انقراض نهادند. طی این انقراض ۱۷درصد از خانواده ها از بین رفتند. تا بدین جا هر پنج انقراض توده ای بزرگ بر اثر عوامل طبیعی روی داده اند.
● چه چیزی انقراض ششم را از پنج انقراض پیشین متمایز می سازد؟
در نگاه نخست شاید به نظر برسد كه انقراض های پیشین كه تحت تأثیر عوامل فیزیكی روی داده اند چیز زیادی برای گفتن درباره انقراض ششم كه اكنون و آشكارا توسط انسان در حال روی دادن است، ندارند. تردیدی وجود ندارد كه در دنیای مدرن انسان به واسطه فعالیت هایی نظیر تغییر شكل و انهدام زیستگاه های فیزیكی، بهره برداری بی رویه از گونه ها، آلودگی و معرفی گونه های بیگانه عامل بلاواسطه نابودی گونه ها و تخریب اكوسیستم ها شده است و از آنجایی كه Homo sapiens آشكارا یك گونه جانوری است (هر چند كه به لحاظ رفتاری و بوم شناختی حیوان منحصر به فردی است) به نظر می رسد كه انقراض ششم نخستین انقراض جهانی ثبت شده ای است كه به جای عامل فیزیكی دارای علت زیست شناختی است.
براساس شواهد نحوه برخورد انسان با زمین كاملاً شبیه برخورد شهاب سنگ دوران كرتاسه است. ۶۵ میلیون سال پیش كه آن برخورد فرازمینی با تمامی قدرت انفجاریش روی داد، بلافاصله با القای خرده ریزها و توده سنگ های متراكمش به لایه های بالایی اتمسفر منجر به كاهش درجه حرارت جهانی و از همه مهمتر سركوب شدید فرآیند فتوسنتز شد و خسارت های ویرانگری را به سیستم های زنده زمین وارد آورد. این دقیقا همان بلایی است كه انسان اكنون بر سر زمین می آورد. انسان عامل تغییرات فیزیكی گسترده ای بر روی سیاره خاكی است. انسان پس از پیدایش بر روی زمین بی درنگ نابودی محیط زیست را آغاز كرد.
● انقراض ششم چیست؟
انقراض ششم را می توان به دو مرحله جدا از هم تقسیم كرد. مرحله نخست زمانی آغاز شد كه نخستین انسان های كنونی نزدیك به ۱۰۰ هزار سال پیش شروع به پراكنده شدن در نقاط مختلف جهان كردند. مرحله دوم نیز تقریباً از ۱۰ هزار سال پیش و پس از روی آوردن انسان به كشاورزی، آغاز شد.
مرحله نخست اندكی پس از آنكه Homo sapiens در آفریقا تكامل یافت و این انسان به لحاظ آناتومیكی مدرن شروع به مهاجرت به خارج از آفریقا و پراكنش در سرتاسر جهان كرد، آغاز شد. انسان مدرن ۹۰ هزار سال پیش به خاورمیانه رسید و تقریباً ۴۰ هزار سال پیش شروع به مهاجرت به اروپا كرد. نئاندرتال ها كه از مدت ها پیش در اروپا زندگی می كردند كمتر از ۱۰ هزار سال پیش پس از رسیدن ما به اروپا همچنان زنده ماندند، اما پس از آن به طور ناگهانی و غیر منتظره ناپدید شدند.
به اعتقاد بسیاری از دیرین انسان شناسان قربانیان رسیدن ما یا از طریق نبردی تمام عیار از پا درآمدند یا به روشی زیركانه تر، در اثر باختن در رقابتی بوم شناختی كه در قیاس با نبرد رودررو آثار ویرانگر كمتری در پی داشت، برای همیشه از صفحه روزگار محو شدند. در همه جا بسیاری از گونه های بومی (به ویژه گونه های بزرگ جثه تر) اندكی پس از رسیدن انسان مدرن منقرض شدند.
انسان مانند نره گاوی بود كه در یك فروشگاه ظروف چینی رها شده باشد. او اكوسیستم ها را با شكار بیش از اندازه گونه های شكارچی كه تا پیش از آن هیچ تجربه ای از رویارویی با انسان نداشتند، ویران ساخت و با انتشار میكرواورگانیسم های بیماری زا موجب نابودی و انهدام اكوسیستم ها شد. هرجایی كه انسان مدرن پاگذاشت سایر گونه ها منقرض شدند. شواهد سنگواره ای، نابودی اكوسیستم ها توسط انسان را تایید می كند.انسان ها نزدیك به ۱۲۵۰۰ سال پیش در تعداد بسیار زیاد به آمریكای شمالی رسیدند و مكان هایی كه حاكی از قصابی ماموت ها و ماستودون ها و نیز انقراض بوفالوها هستند در سرتاسر قاره پیدا شده اند. این انقراض عظیم فلور و فون دوره پلئیستوسن در حفره قیر ?لابرین? (La Brea) با رسیدن ما به آمریكای شمالی همزمان شده است.
كارائیب نیز شماری از گونه های بزرگش را پس از رسیدن انسان به آنجا در حدود ۸ هزار سال پیش از دست داد. انقراض بخش هایی از مگافون (بزرگ ترین حیوانات همچون گوزن، گربه های بزرگ، فیل و شترمرغ. جانورانی با بیش از ۱۰ كیلوگرم وزن- م) استرالیایی به مدت ها پیشتر یعنی ۴۰ هزار ساله پیش كه انسان به آنجا رسید، مربوط می شود. ماداگاسكار كه تا اندازه ای یك مورد غیر عادی و استثنایی است و انسان تنها ۲۰۰۰ سال پیش برای اولین بار به آنجا رسید، باز هم به خوبی با الگوهای انقراض جور در می آید.
در این جا نیز گونه های بزرگ تر (فیل مرغ، گونه ای از اسب آبی به علاوه لمورهای بزرگ) اندكی پس از ورود انسان به سرعت ناپدید شدند.
در واقع تنها در مكان هایی كه آدمسانان ابتدایی تر از گذشته های دور زندگی می كردند (آفریقا و همچنین اروپا و آسیا) جانوران با حضور آدمسانان از قبل سازگاری داشته و توانستند تا اندازه زیادی از نخستین موج های انقراض ششم جان سالم به در ببرند. مابقی گونه ها كه تا پیش از آن هیچ گاه با آدمسانان در اكوسیستم های محلی خود مواجه نشده بودند به اندازه تمامی گونه های جزایر گالاپاگوس- جز آخرین گونه هایی كه به آنجا رسیده اند نظیر مگس گیر ورمیلیون- به طرز ساده لوحانه ای در برابر آدمسانان بی احتیاط بودند. گونه های گالاپاگوس تا به امروز نیز همچنان بی احتیاط مانده اند.
● اما چرا انقراض ششم همچنان ادامه می یابد؟
دومین مرحله انقراض ششم در حدود ۱۰ هزار سال پیش و با اختراع كشاورزی آغاز شد. كشاورزی ظاهراً در چند زمان مختلف و در چند جای مختلف جهان اختراع شد و در خلال سال ها در سرتاسر جهان انتشار یافت. كشاورزی به تنهایی دگرگونی های بوم شناختی بسیار شدید و اساسی را در كل تاریخ ۵/۳ میلیارد ساله حیات به وجود آورد.
با اختراع كشاورزی انسان دیگر مجبور نبود كه برای ادامه بقایش با سایر گونه ها ارتباط متقابلی داشته باشد به علاوه با این اختراع او توانست با مهارت بسیار سایر گونه ها را برای استفاده های شخصی خود تحت كنترل درآورد. او دیگر مجبور نبود كه تابع ظرفیت تحمل اكوسیستم ها باشد و از این رو توانست جمعیت اش را به طور بی رویه ای افزایش دهد.
انسان نه با طبیعت بلكه خارج از آن زندگی می كند. Homo sapiens نخستین گونه ای است كه از زندگی در اكوسیستم های محلی دست كشیده است. سایر گونه ها از جمله نیاكان آدمسان ابتدایی ما، تمامی انسان های پیش _ كشاورزی و بازمانده جوامع شكارچی_ جمع آوری كننده كه هنوز هم به صورت جمعیت های نیمه منزوی وجود دارند، در اكوسیستم های محلی خود نقش ویژه ای داشتند یا به عبارت دیگر آشیان بوم شناختی خاصی را اشغال می كردند. اما این در مورد انسان های انقلاب پسا _ كشاورزی كه پا را از اكوسیستم های محلی خود فراتر گذاشته اند، صدق نمی كند.
در واقع برای توسعه كشاورزی رویارویی با اكوسیستم ها _ تبدیل زمین به مكانی برای تولید یك یا دو محصول غذایی و نابودی سایر گونه های گیاهی بومی كه اكنون در ردیف علف های هرز قرار می گیرند _ و تمامی گونه های جانوری نه چندان اهلی شده كه اكنون آفت تلقی می شوند، ضروری و اجتناب ناپذیر به نظر می آید. اما زمین دیگر قادر به تحمل روند رو به رشد جمعیت انسان نیست.
زمین اكنون به حد نهایی ظرفیت تحمل خود نزدیك می شود. تعداد كل افراد یك گونه خاص در نتیجه عوامل مختلفی كه مهم ترین آنها، ظرفیت تحمل اكوسیستم آن منطقه است، محدود می شود. با توجه به نیازهای وابسته به انرژی و سازش های فراهم سازی انرژی در یك گونه خاص تنها تعداد معینی از یك گونه نظیر سنجاب، بلوط و قوش می تواند در قطعه معینی از یك زیستگاه ساكن شود. اما كشاورزی محدودیت هایی را كه اكوسیستم های طبیعی بر اندازه جمعیت انسان اعمال می كردند، از میان برداشته است. با آنكه هنوز هم محصولات كشاورزی مرتباً نابود می شود و بیماری و قحطی بر زمین سایه می گستراند اما تردیدی نیست كه كشاورزی توانسته تاثیر شگرفی بر اندازه جمعیت انسان بگذارد.
برآورد ها متفاوت است اما جمعیت یك تا ۱۰ میلیون نفری انسان طی ۱۰ هزار سال گذشته اكنون از مرز ۶ میلیارد نفر گذشته است. جمعیت انسان به طور لگاریتمی در حال افزایش است تا جایی كه تا سال ۲۰۲۰ به ۸ میلیارد نفر خواهد رسید. احتمالاً یك حد نهایی برای ظرفیت تحمل انسان بر روی زمین وجود دارد _ حدی كه كشاورزی قادر به حمایت از آن است _ و تخمین زده می شود كه این رقم می تواند بین ۱۳ تا ۱۵ میلیارد نفر باشد.
در حالی كه برخی گمان می كنند كه رقم نهایی شاید بیش از اینها باشد. رشد بیش از اندازه جمعیت، گونه های مهاجم و بهره برداری بی رویه آتش انقراض را شعله ورتر می سازد. انفجار جمعیت انسان به ویژه در سال های انقلاب پساصنعتی طی دو قرن گذشته و نیز توزیع و مصرف نابرابر ثروت های زمین دلیل واقعی انقراض ششم است.
در نتیجه تمامی این ها یك چرخه خطرناك به وجود آمده است: هر چه زمین های بیشتری پاك تراشی می شوند و تكنیك های كارآمدتری به یاری رشد جمعیت انسان می آیند (به ویژه پیشرفت هایی كه اخیراً در مهندسی ژنتیك به وجود آمده) بر میزان جمعیت انسان افزوده تر می شود.
مصرف سوخت های فسیلی بیشتر بر دامنه كشاورزی می افزاید و در نتیجه تغییرات بیشتری را بر محیط اعمال می كند. انسان همچنان به صید ماهی ادامه می دهد (در حال حاضر ۱۲ ذخیره گاه از ۱۳ ذخیره گاه بزرگ ماهیان سیاره زمین به شدت تهی شده است) و درختان را برای تهیه الوار قطع می كند. مصرف بی رویه سوخت، آلودگی و فرسایش خاك در اثر كشاورزی مناطق مرده ای را در ذخیره گاه های زمین به وجود آورده كه خلیج مكزیك نمونه ای از این دست است.
پراكندگی یهودی مانند انسان منجر به پراكنش گونه های بیگانه ای است كه غالباً به اندازه گونه های بومی دچار خسارت نمی شوند.
به عنوان مثال گونه های مهاجم در ایجاد ۴۲ درصد از تمامی گونه های در خطر تهدید و در خطر انقراض ایالات متحده آمریكا سهم بسزایی داشته اند. طی انقراض توده ای سوم تنها ۱۰ درصد از كل گونه های جهان جان سالم به در بردند.
● آیا در این انقراض نیز همین تعداد گونه زنده خواهند ماند؟
آیا اقدامات حفاظتی می تواند انقراض ششم را متوقف سازد. اكنون اكوسیستم های جهان غرق در آشوب و اغتشاش اند. برخی از زیست شناسان طرفدار حفظ محیط زیست معتقدند كه هیچ سیستم و حتی هیچ اقیانوس پهناوری از حضور انسان در امان نمانده است.
منبع : پایگاه مقالات علمی ملاصدرا