سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا

بزرگ ترین خدمت پیروان به پیامبر


بزرگ ترین خدمت پیروان به پیامبر
در ذهنیت جامعه ما امام حسین(ع) به عنوان مظلوم ترین چهره در میان بزرگان دین شناخته شده است؛ کسی که در محاصره لشگریان یزید در آخرین لحظات که یاران اندکش را از دست داده بود فریاد برآورد؛ آیا کسی هست مرا یاری کند؟
اما درباره محمدبن عبدالله پیامبر اسلام کمتر چنین گمانی رفته است. تصور عامه بر این است که او در زمان خویش و پس از آن همواره مورد اکرام جمعیت کثیری از مسلمانان بوده است اما با نگاهی به عملکرد و زندگی او و کنش پیروانش تصوری دیگر از او پیدا می کنیم.
درباره پیامبر اسلام کتاب های زیادی به دفاع یا تخطئه نوشته اند. برخی با بد دفاع کردن خود، بیشترین ضربه را به او زده اند و برخی پیروانش با انتساب رفتارهای سوء خود به ایشان چنین کرده اند. برخی نیز که در برابر این کنش ها به واکنش افتاده اند، دست به قلم برده و از پیامبر اینان انتقام گرفته و به گمان خود ریشه یی به حل مساله پرداخته اند.
اما در میان این کشاکش مطابق معمول اصل صورت مساله است که ناخوانده کنار گذاشته می شود. بسیاری کسان که خود را به او منتسب می کنند، زحمت شناخت او را به خود نمی دهند تا دریابند میان رفتار و گفتار آنان با پیامبرشان چه نسبتی برقرار است و نه آنان که به طرد و نفی پرداخته اند، چنین می کنند تا بدانند با چه مخالفت می ورزند.
این روزها که مطالبات زنان یکی از مقولات مطرح در جامعه ما و جهانی است گاه شنیده می شود پیامبر اسلام و دینی که آورد، حقوق زنان را نادیده انگاشته است. برای داوری دقیق در این باره و بررسی همه موارد مورد انتقاد، بحث تفصیلی لازم است که فرصتی فراخ تر می طلبد اما دریغ است که در این فرصت اشاره یی هم به این موضوع نشود.
‌● کرامت زنان
زمانی که پیامبر و همراهانش از یکی از جنگ ها برمی گردند، نزدیک مدینه کاروان توقف کرده و دمی می آساید. عایشه از هودجی که بر شتر بود، خارج شده و برای کاری به بیابان می رود. موقع برگشت می بیند کاروان رفته و او جا مانده است. کاروانیان بی آنکه متوجه غیبت عایشه شوند هودج را سوار شتر کرده و به راه افتاده بودند. عایشه در همان محل می ماند تا زمانی که به جست وجوی او برخیزند او را در محل توقف بیابند اما از خستگی به خواب فرو می افتد. مردی از اهالی مدینه با شتر سر می رسد و او را می یابد. مرد عایشه را یاری می کند تا سوار شتر شود و سپس او را به مدینه می رساند. اهالی شهر وقتی عایشه را همراه مردی غریبه می بینند که از بیرون شهر وارد می شود به او بدبین شده و دهان به دهان ماجرا را برای هم بازگو می کنند.
شایعه چنان قوت می گیرد که بر نگاه پیامبر نسبت به او نیز بی تاثیر نیست. شایعه همچنان گسترش یافته و عایشه را می آزارد. عایشه در خانه پدر بیمار و در بستر آرمیده است، پیامبر نیز برخورد گرم گذشته را ندارد.۱
مشابه این واقعه در جامعه ما چندان ناآشنا نیست. بارها اتفاق افتاده که بانویی به خاطر همراهی یا هم صحبتی با مردی متهم شده است. اما برخورد با این پدیده در دو جامعه آن روز و امروز نکات جالبی را دربر دارد.
اگر ماجرای عایشه امروز اتفاق می افتاد، چه می کردیم؛
۱) بلافاصله زن را مورد خطاب قرار می دادیم که تو متهم هستی و نه تنها جرمی خلاف عفت عمومی مرتکب شده یی بلکه به پیامبر خدا نیز لطمه زده و به او خیانت کرده یی و گناهی مضاعف داری.
۲) شک می کردیم عقب افتادن او از کاروان با برنامه ریزی قبلی بوده و او با قصد چنین کاری کرده تا به مقصد خلاف خود برسد. بنابراین از او می خواستیم به گناه خود اعتراف کرده و به مجازات برسد.
۳) در سایر موارد مشابه نیز برخورد می کردیم و همراهی هر زنی با مردی غیرمحارم را ممنوع و مستحق مجازات اعلام می کردیم تا بدین وسیله از وقوع دوباره جرم پیشگیری کنیم.
۴) برخی هم گمان می کردند این توطئه را دشمنان طراحی کرده و سپس دست به پخش خبر آن زده اند تا پیامبر را بدنام کنند. بنابراین در جست وجوی عوامل این کار برمی آمدند.
۵) مسوولان امر در این مورد سکوت اختیار کرده و جامعه همچنان بر شدت و عمق شایعه می افزود و در این میان داستان های جدیدی نیز خلق می شد که در اصل شایعه نبوده است. افراد جدیدی نیز به خیل شایعه پراکنان می پیوستند و با استناد به این ضرب المثل که تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها، وقوع جرم را قطعی شمرده و حکم صادر می کردند.
اما در جامعه آن روز برخوردی دیگر می شود که با روش ها و منش ما بسیار متفاوت است. فراز ۱۱ تا ۲۰ سوره نور در قرآن به این مساله پرداخته است. اما در آنجا موضوع رابطه عایشه با مرد اجنبی محور بحث قرار نگرفته بلکه آنچه در چنین واقعه یی قابل بررسی تشخیص داده شده اصل تهمت و شایعه، شایعه سازان، پراکندگان و شنوندگان آن است. در این فرازها به نوعی این واقعه را آسیب شناسی کرده و به جزء جزء موارد پرداخته است.۲
۱) ورود به موضوع چنین است؛ «کسانی که این بهتان را مطرح کردند گروهی از خود شما بودند، اما گمان نکنید ظهور این پدیده برای شما زیانبار است بلکه نتیجه یی مفید دربرخواهد داشت. هر کس سهمی در این گناه دارد از آن برخوردار می شود و آنکه رهبری کننده و سردمدار این جریان بود عذاب بزرگی خواهد دید.» (آیه ۱۱)
۲) ابتدا به کسانی اشاره کرد که شایعه ساز بودند و این جریان را راه انداختند. یعنی کسانی که با دیدن عایشه همراه مرد غریبه، به وی بهتان زده و از این کاه کوهی ساختند. در فراز دوم به شنوندگان این شایعه و تهمت می پردازد؛ «چرا مومنانی که این شایعه را شنیدند، تصور مثبت و نیکو نسبت به یکدیگر نداشتند و نگفتند این تهمتی آشکار است.» (آیه ۱۲)
۳) برای این کار هم یک راهکار و مکانیسم حقوقی پیشنهاد می کند یعنی به یک نصیحت کلی و شعارگونه بسنده نمی کند، مساله را به آخرت هم حواله نمی دهد بلکه راه حلی حقوقی و اجرایی طرح می کند تا چنانچه کسی خارج از این راهکار عمل کرد با او برخورد شود. می گوید؛ «چرا چهار شاهد بر این مساله گواهی ندادند و چون نتوانستند شاهد بیاورند از نظر خدا دروغگو شمرده می شوند.» (آیه ۱۳) سپس در فراز بعد از بخشایش و رحمت خدا سخن می گوید که اگر نبود به خاطر این شایعه پراکنی لطمه یی بزرگ بر جامعه وارد می شد.
۴) در فراز بعد در ادامه تهدید بالا با کسانی سخن می گوید که این مساله را کم اهمیت و امری عادی تلقی می کنند و در برابر ساختن و پخش کردن این شایعات بی تفاوت هستند و از کنارش می گذرند؛ «زمانی که دهان به دهان مساله را بازگو می کردید و آن را کاری ساده و عادی می شمردید، درحالی بود که این بهتان زدن نزد خدا بس کاری بزرگ بود.»
۵) در فراز بعد ضمن انتقاد از کسانی که شایعه پراکنی کردند راهکاری عملی و اجتماعی در برخورد با شایعه سازان و پراکندگان آن ارائه می دهد؛ «چرا وقتی این شایعه را شنیدید، نگفتید شایسته ما نیست که این سخن را بازگو کنیم. خداوند منزه و این بهتانی بزرگ است.»
۶) سپس از این واقعه نتیجه گرفته و برای ایجاد جامعه اسلامی و پاک چنین توصیه می کند؛ «خداوند به شما نصیحت می کند که اگر مومن هستید هیچ گاه مشابه چنین مساله یی را تکرار نکنید.»
در این واقعه نکاتی وجود دارد که با مناسبات جاری جامعه ما فاصله بسیار دارد. برای درک این فاصله کافی است بنگریم در مناسبات جاری هر روز چه تعداد تهمت هایی شبیه به این مورد در مناسبات خانوادگی، اداری، سیاسی و اجتماعی در جامعه ما مطرح می شود، بی آنکه کسی متعرض تهمت زننده و بازگو کننده شود؟ به مناسبات میان مردان و زنان با چه نگاهی می نگریم؟ از سوی معلمان اخلاق و آنان که بنا دارند با منکرات و زشتی ها مبارزه کنند چه برخوردی با این نگاه ها و بهتان ها می شود؟ جالب است در شروع همین سوره دو آیه درباره فحشا و زنا آمده و بلافاصله آیه بعد درباره کسانی است که تهمت زنا به کسی می زنند و چهار شاهد که ناظر صحنه باید باشند، ارائه نمی دهند. در ادامه دو آیه مربوط به زنا بیش از ۱۷ آیه درباره مساله بهتان و شایعه است. آیا حساسیت های جاری در جامعه ما هم بدین منوال است؟
نکته جالب تر اینکه ظهور این پدیده را در آن مناسبات به فال نیک می گیرد. چرا؟ چون این پدیده نشان از یک بیماری در بطن جامعه است. این پدیده از علائم هشداردهنده بیماری است، به همین دلیل از کنار این علائم نمی گذرد. با برخوردی که با آن صورت می گیرد بیماری را درمان می کند. روش ها و مکانیسم هایی برای درمان این بیماری توصیه می کند تا این پدیده را ریشه کن کند.
آیا ما نیز این بیماری را ریشه کن کرده ایم یا آن را به صورت یک اپیدمی در مناسبات مان تسری داده ایم؟ اصولاً برای حرمت و کرامت انسان ها چقدر ارزش قائلیم؟ چگونه است که عرش خدا برای پایمال شدن کرامت یک زن به لرزه درمی آید اما پیروان پیامبرش به لکه دار کردن این کرامت و حرمت عادت می کنند؟ آیا در جامعه یی که امروز به نام پیامبر شناخته می شود گوش شنوایی برای کلام او هست؟
● مطالبات زنان
پس از ظهور آیین جدید در عربستان ۱۴ قرن پیش، رسمی از دوره جاهلیت باقی مانده بود که به قانون ظهار معروف است. پیامبر پس از بعثت بر این رسم خرده یی نگرفت و آن را به رسمیت شناخت. در آن زمان قوانین و رسوم را نه پارلمانی بود که نمایندگان ملت تصویب کنند و نه حقوقدانانی که بر مبنای قواعد حقوقی به تدوین آن پردازند. مشروعیت قانون با شخص پیامبر بود و تجویز او کافی بود حکمی رسمیت یابد یا با مخالفتش قانونی را ملغی کند. اعراب علاوه بر آنکه او را امین و مورد اعتماد می شناختند، بر این باور بودند که او پیامبری از جانب خدا است و کلامی بی حساب نمی گوید. ظهار رسمی بود جاهلی که اگر مردی در مقابله با زنش او را مادر خویش می خواند زن بالاجبار مطلقه شده و بی هیچ حق و حقوقی رها می شد. در مدینه زنی نزد پیامبر می آید و از اینکه شوهرش او را پس از عمری ظهار و از خانه و زندگی محروم کرده شکایت می کند. او این قانون ظهار را که تا آن زمان مورد تایید پیامبر است، ظالمانه می خواند. پیامبر ابتدا از لزوم اجرای قانون دفاع می کند. زن از موضع خویش دست نمی کشد و نزد خدا شکایت می کند که چطور چنین قانون ظالمانه یی را رد نکرده است. از این ماجرا در سوره مجادله یاد شده است اما برخوردی که با این زن معترض می شود تا حدی فضای جامعه مدینه را باز می نمایاند. برای اینکه با شخصیت پیامبر و پیام او بیشتر آشنا شویم حدس بزنید اگر پیروان امروز پیامبر در آن زمان بودند و این واقعه را می دیدند چه می کردند؟
۱) عده یی بلافاصله به زن معترض پرخاش می کردند که تو به چه حقی به پیامبر خدا اعتراض می کنی؟ او از جانب خدا آمده است. همه کارهای او عین صواب و الهی است. تو با این کارت در واقع به خدا اعتراض کرده و از دین خارج شده یی. معلوم است که ایمان و اسلام تو خدشه دار است. تو هنوز اسلام را نمی شناسی. برو توبه کن وگرنه در ردیف کافران و مرتدان خواهی بود.
۲) عده یی می گفتند اصلاً تو چه صلاحیتی داری که تشخیص بدهی کدام قانون خوب یا بد است. اگر قرار باشد هرکس برای خودش تشخیص بدهد و اعتراض کند که دیگر دین برای چه آمده است. او حق را تشخیص می دهد و تو باید اطاعت کنی. صلاحیت قانونگذاری منحصراً در اختیار خدا و پیامبر است و تو هم حق اعتراض و انتقاد نداری.
۳) عده یی دیگر سخت برآشفته شده و با اعتراض به زن جسور می گفتند پیامبر بر نفس تو هم ولایت دارد، بنابراین صلاح تو را بهتر از تو تشخیص می دهد. تو معلوم است ولایتت می لنگد. تو ولایت نداری. تو دشمن پیامبری.
۴) گروهی دیگر به او می گویند رابطه تو با حاکم شرع مثل رابطه طبیب و بیمار است. وقتی دکتر نسخه می دهد آیا بیمار حق دارد اعتراض کند که این دارو بد است یا آن قرص را چرا برای من تجویز کردی؟ دکتر نسخه می نویسد و بیمار باید به نسخه عمل کند، هرچند دارویش را دوست نداشته باشد. وقتی پیامبر قانونی را تایید کرد تو باید به آن عمل کنی تا بیماری ات برطرف شود.
۵) گروهی نیز که ضمن دینداری به آزادی و دموکراسی معتقدند او را خطاب قرار داده می گویند شما حق داری نظر خود را بیان کنی اما باید بدانی حکمی که پیامبر خدا آورده بی حکمت نیست. آنگاه شروع می کنند در توجیه حکم ظهار دلایلی برای زن می آورند که او را قانع کنند دست از انتقاد خود بردارد.
۶) اصلاً زنی که چنین جسارتی داشته باشد که به قانون مورد تایید پیامبر اعتراض کند، به وجود نمی آید. اگر هم کسی پیدا شود جرات نمی کند چنین جسارتی به خرج دهد چون می داند پیروان پیامبر بعد از این اعتراض با او چه می کنند.
۷) زن معترض پس از اعتراض وقتی تایید پیامبر را از قانون مربوطه دید، شروع کرد به بد و بیراه گفتن . می گفت اصلاً ریشه این تبعیض ها و اجحاف ها به زنان، خود شما هستید. باید ریشه را زد.بنابراین زن معترض شروع می کرد زنان دیگر را همراه کردن و گروهی درست می کرد تا با کمک یکدیگر ریشه ها را بزنند و این مانع را از سر راه بردارند.
اما وقتی به آن جامعه و مناسبات برمی گردیم که به گمان امروزین مناسباتی عقب مانده و بدوی بوده است، می بینیم هیچ یک از این وقایع که در عصر مدرنیسم و پسامدرنیسم واقع می شود، اتفاق نمی افتد. هیچ یک از مومنان و نه پیامبر و خدا به این زن اعتراض نمی کنند که چرا در مقابل پیامبر حرف خودت را زدی. او پس از برخورد با پیامبر، به خدا شکایت می کند و از او که کمال عدل است می خواهد این ظلم را برطرف کند. خداوند نیز به جای اینکه زن را تکفیر یا تفسیق کند و از موضع پیامبر خود دفاع کرده و جانب او را بگیرد، از موضع زن حمایت می کند. آیه یی می آید؛ «خداوند سخن زنی را که با تو درباره همسرش مجادله می کرد، شنید. خداوند شنوا و بینا است.»۳ سپس می گوید؛ «آنانی که همسران شان را مادر می خوانند، بدانند مادران شما تنها کسانی هستند که شما را زاییده اند. این سخن زشت و بیهوده یی است که می گویید و خداوند با گذشت و بخشنده است.» چنین می شود که رسم و قانونی که سال ها در مناسبات جاهلی برقرار و پیامبر نیز در ابتدای کار آن را نفی نکرده بود، با اعتراض تنها یک زن، ملغی شد.
اما آیین جدید با این ساز و کار تغییر حکم، مهم تر از الغای آن قانون، سنت ها و مناسباتی را به جامعه بشری عرضه کرد که کمتر به آن توجه شده است. این واقعه را در قرآن ثبت می کند و سوره یی را «مجادله» می نامد تا این واقعه در تاریخ ثبت شده و اهمیت این موضوع در اذهان جامعه رسوخ یابد تا پیروان دریابند در آیین محمد(ص) انسان از چنان کرامتی برخوردار است که کاملاً از حق اظهارنظر و استقلال عقیده برخوردار است و حتی مجادله با پیامبر نیز ممنوع نمی شود تا کسی به بهانه مقدسات آزادی دیگران را سلب نکند.
در جامعه قبل از آن زنان حق مالکیت نداشتند و همراه اموال مرد پس از مرگ او به بازماندگان به ارث می رسیدند؛ جامعه یی که وقتی دختری زاییده می شد مرد خانه اگر نوزاد را زنده در گور دفن نمی کرد، با شنیدن خبر از شرمندگی و حرص چهره درهم می کشید و عزا می گرفت. در چنین مناسباتی، محمد(ص) کاری می کند که زنی به خود اجازه می دهد در مقابل پیامبر و قدیس اظهار وجود و انتقاد کند و کسی متعرض او نشود.
به مردمانی که بی آنکه بیندیشند از اربابان و پدران شان تقلید و پیروی می کردند، می آموزد اشخاص را با حق بسنجند نه اینکه حق را با اشخاص محک بزنند. این آموزه را خود نیز در عمل به کار می بندد و اگر زنی عامی حرف حق گفت، می پذیرد و به آن تن می دهد. آیا اکنون پس از گذشت ۱۴ قرن از آن دوران ما چنین مناسبات و رویکردی را تحمل می کنیم؟
شاید بی جهت نبود که سیدجمال الدین اسدآبادی گفته بود بزرگ ترین خدمت برخی مسلمانان به اسلام این است که به دنیا اعلام کنند ما مسلمان نیستیم.
مهدی غنی

پی نوشت ها
۱- جلال الدین سیوطی، واحدی نیشابوری، شأن نزول آیات، ترجمه محمدجعفر اسلامی، بنیاد علوم اسلامی، ص ۴۰۳
۲- سوره نور، آیات ۱۱ تا ۲۰
۳- سوره مجادله، آیه ۱
منبع : روزنامه اعتماد