شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

اکمال دین و جامعه


اکمال دین و جامعه
در مقاله حاضر نویسنده با تشریح ضرورت های اکمال دین پیامبر اعظم(ص)، از تلاش های آن حضرت برای اعلام مسئله جانشینی حضرت علی(ع) درمواقف و مناسبت های مختلف سخن گفته که هیچ گاه فرصت مناسب برای اعلان این موضوع بوجود نیامد تا آنکه به امر الهی بهترین زمان برای این برنامه، موسم بازگشت حجاج از مراسم حج انتخاب شد تا راه برای بهانه جویان بسته باشد. باهم این مقاله را می خوانیم.
● ضرورت اکمال دین
دین، دارای وجوه پیچیده ای است. نمی توان درباره پدیده دینی همانند دیگر پدیده های اجتماعی داوری کرد و به تحلیل و تبیین آن پرداخت. دین اسلام در تحلیل قرآنی دین از آدم(ع) تا خاتم(ص) است. ازاین رو هریک از شرایع، بخشی از این مجموعه است که به سبب اقتضائات زمانی و مکانی بر پیامبران هر دوره فرو فرستاده شده است.
دین اسلام به عنوان دین کامل بر پیامبر آخرالزمان فرو فرستاده شد و این گونه است که شریعت محمدی از هرلحاظ از کمال برخوردار می باشد. این مجموعه در طول بیست و سه سال به دو شکل نزول دفعی و تدریجی نازل شد. هنگامی که همه این مجموعه به شکل آموزه های وحیانی و سنت و سیره نبوی تحقق یافت و چیزی ازنظر آموزه ها و گزارها باقی نماند، مسئله ای دیگر مطرح شد که از آن به اکمال دین تعبیر می شود. زمانی که همگان بر این باور بودند که دین به کمال مطلوب و مقصود خویش رسید، پیامبر به حکم عقل و وحی احساس کرد که این مجموعه با نقصانی عظیم روبه رو است و تا این مسئله نیز تحقق خارجی نیابد همه آن چه که گمان می شد کامل است نه تنها مفهوم کمالی خود را از دست می دهد بلکه به دلایلی ناقص است.
● وجه ظاهری و باطنی دین
اگر از زاویه دید عرفان و حکمت اسلامی به مسئله دین نگریسته شود، دین دارای دو وجهه ظاهری و باطنی است. وجه باطنی دین که جنبه مرتبط با حق و حقیقت است، از دایره زمان و مکان بیرون است و هیچ نقصی ندارد و کامل است. وجه ظاهری آن که مرتبط به امر خلقی است و با دنیای متغیرات ارتباط دارد، امری تدریجی و زمانی و مکانی است. از این روست که شرایع پیشین از این نظر ناقص هستند و حتی شریعت محمدی(ص) نیز در آغاز بعثت ناقص بود که به تدریج کامل شد. بنابراین در عصر پیامبر(ص) وجه ظاهری با وجه باطنی دین مطابقت یافت وهردو به کمال دست یافتند. وجه باطنی دین که نزد خداست یکی بیش نیست که همان اسلام است. (آل عمران آیه ۱۹). شریعت محمدی(ص) همان دین اسلام است. از این رو اسلام مساوی با شریعت محمدی(ص) معنا شد و از زمان حضور این شریعت همه گونه شرایع دیگر منسوخ شد و از اعتبار ساقط گردید. براین اساس اسلام حقیقی و باطنی که همه پیامبران بدان دعوت می کردند و به شکل شرایع و منهاج مختلف در طول تاریخ بشریت ظهور کرده بود در زمان پیامبر(ص) با اسلام تاریخی و زمان مند یکی شد و باطن و ظاهر با هم مطابق شدند. اسلام از این پس هم در ظاهر و هم در باطن همان دین پیامبر اسلام(ص) معنا و مفهوم یافت و مصداق دیگری نداشت، از این رو خداوند می فرماید هرکسی دینی غیر از اسلام را بپذیرد از وی پذیرفته نمی شود. به این معنا که پیش از این اسلام باطنی با شرایع زمان خود معنا و مفهوم می یافت و امروز دیگر اسلام باطنی تنها با اسلام ظاهری معنا می یابد.
با این همه این دین برای پس از پیامبر(ص) با همه کمال معرفتی و آموزه ها و گزاره های کمالی اش ناقص است؛ زیرا همان گونه که وجه ظاهری دین از همان آغاز نزول در زمان آدم(ع) تا عصر خاتم(ص) پیوسته مورد تهدید و تحریف دشمنان و دوستان بوده؛ از این پس نیز چنین خواهد بود بلکه مسئله دشوارتر خواهد شد؛ زیرا با رحلت پیامبر(ص) هرگونه عامل بازدارنده تهدید و تحریف وجود نخواهد داشت و شیطان و اولیای وی امیدوار بودند که می توانند پس از رحلت به اهداف خویش دست یابند. از ین رو همواره در انتظار بودند تا با سستی دین و یافتن راه های نفوذ رخنه ای در دین بیابند و از آن راه دین را به نیستی بکشانند. (قلم آیه ۹ و اسراء آیه ۷۴ و کافرون آیه ۱ تا ۳)
امید به این که پیامبر(ص) فرزندی ندارد تا جانشینی، از دستاوردهای او محافظت کند مسئله ای بود که دشمنان همواره برآن تأکید داشتند. تولد فاطمه(س) این امید را تا اندازه ای از میان برداشت (سوره کوثر) ولی با این همه به جهت آن که به نظر ایشان دختر، ناتوان از مدیریت و تداوم حرکت و رهبری است امید آن را داشتند که پس از رحلت، امور بر وفق خواسته آنان جاری شود.
● نگرانی پیامبر(ص) از نقصان دین
دین از این نظر در حالت کمال نبود و از نقصان شدیدی رنج می برد. هر روز که به پایان عمر و ماموریت پیامبر(ص) نزدیک می شد این مساله بغرنج تر می شد. هر چند آن حضرت بارها به مساله ای چون ولایت اشاره های غیرمستقیم داشت و به شیوه های مختلف کوشید تا مساله جانشینی و مدیریت پس از خود را به جامعه ایمانی منتقل کند ولی رقابت های حزبی و گروهی و قبیله ای برای تصاحب رهبری، نمی گذاشت آن حضرت به طور مستقیم و صراحت همانند حکمی واجب و لازم الاجرا از احکام اسلام، آن را بیان کند.
هر چند در نظر پیامبر(ص) رهبری امت در هر شرایط نه تنها رکن بلکه استوانه اصلی دین است و خیمه دین بدان استوار می گردد وگرنه مجموعه ای پراکنده و غیرمناسب و ناموزون خواهد بود ولی بیان این مساله از نظر مصداقی دچار مشکل بود قرآن در آیات بسیاری به مساله مدیریت و رهبری اشاره کرده و نقش آن را در پدیداری و پایداری پدیده های اجتماعی بیان نموده است ولی بیان مصداقی آن به جهت همان رقابت های پیش گفته غیرممکن می نمود.
بارها پیامبر(ص) شرایط را برای بیان مصداق نامناسب یافته بود و بارها تا تلاش کرد به طور مشخص بیان کند، افراد سنگ اندازی کردند. باری آن حضرت(ص) مساله را با گروهی از نخبگان مدینه و جامعه در میان گذاشت و با آگاهی برخی از ایشان توطئه ای برای قتل پیامبر(ص) کشیده شد تا پیش از اعلام رسمی آن وی را ترور کنند. اقدام ترور در یکی از شب ها انجام شد که با شکست مواجه گردید.
آنان هر چند به مقصد و مقصود اصلی خویش یعنی ترور دست نیافتند ولی توانستند پیام خویش را به طور شفاف و روشن به گوش پیامبر(ص) برسانند. پیامبر(ص) خواسته بود تا وضعیت را با در میان گذاشتن آن در جمعی سری و کوچک بسنجد و ارزیابی دقیقی از عکس العمل و واکنش مردم به دست آورد. این حرکت به خوبی مشخص کرد که نه تنها جریاناتی از بیرون و از میان کافران و مشرکان و منافقان تلاش خواهد کرد تا مدیریت جانشینی به طور مشخص معلوم نشود و دین در حالتی از حیرت قرار گیرد بلکه حتی برخی از به ظاهر دوستان قدرت طلب نیز با انتخاب فرد خاصی مخالفت ورزیدند. آنان هر چند که احتمالا در آغاز به قصد قدرت به اسلام نگرویده بودند ولی خود را وامدار حرکت پیروزمند اسلام می دانستند و خواهان آن بودند تا از خدماتی که کرده بودند بهره ای در حد قدرت و جانشینی ببرند. بدین ترتیب در میان مومنان نیز گروهی با معرفی مصداقی که پیامبر(ص) در نظر داشت مخالفت ورزیدند.
● پیامبر در انتظار شرایط بهتر
پیامبر(ص) تلاش کرد تا به هدف قرار دادن استوانه اصلی خیمه اسلام، علی(ع) را در جایگاه اصلی خودش قرار دهد و خیمه اسلام را به طور کامل سراپا کند. اگر تا امروز اسلام و مجموعه کامل دین با حضور وی در قلب خیمه گاه استوار بود از این پس کسی را می بایست قرار می داد تا پس از شکست این ستون با رحلت، همان اندازه با صلابت و استواری خیمه را سرپا نگه دارد.
پیامبر پیش از این با اعلام غیررسمی و در جمع کوچک، واکنش های تندی را شاهد بود و حتی برخی کمر به قتل و ترور وی بسته بودند. اکنون که مرگ ایشان نزدیک شده است و به حتم این خیمه اسلام نیز به استوانه استواری چون علی(ع) بستگی داشت می بایست اقدام به معرفی می کرد.
ترس از اعلام و یافتن شرایط و مقتضیات بهتر و مناسب تر موجب می شد تا آن حضرت (ص) اعلان جانشینی و ولایت امیر مومنان(ع) را به تاخیر اندازد. این گونه است که این تاخیر ادامه پیدا می کند. حضرت خواست در یوم الحج الاکبر به هنگام برگزاری(حج) این مسئله را در میان حجاج بیان کند. ولی احتمال می داد که در آن جا تنش ها و چالش هایی در میان حاجیان بوجود آید و حج عظیم دچار خدشه شود و جدال و فسق و اموری که از آن در حج باز داشته شده به میان آید و حج مردمان باطل شود.
● کیاست پیامبر(ص) در اعلام رهبری در بیابان غدیر
خروج کاروانیان از مکه بهترین فرصت و شرایط را فراهم آورده بود؛ زیرا همه کسانی که می بایست از مسئله رهبری آگاه گردند حضور داشتند. از سوی دیگر مراسم حج پایان یافته بود و از حرم بیرون آمده بودند. دیگر آن که احتمال ترور در مکه بیش تر بود و به سادگی می توانستند رهبری و جانشین را ترور کنند ولی دراین بیابان و در حرکت و در جایی که مخالفان گمان نمی کردند، ناگهان در یک اجتماع عظیم جانشین و ولایت معرفی می شود و هیچ کس را توان واکنش نیست. کنش و عمل می بایست به گونه ای صورت گیرد که مخالفان در عمل انجام شده قرار گیرند و واکنش های پیش بینی شده و برنامه ریزی شده ای نداشته باشند. این گونه است که خداوند در آیه ۶۳ سوره مائده می فرماید بهترین موضعیت و زمان فراهم آمده است و اگر امروز اقدام نشود هرگز موقعیتی بهتر و مناسبت تر از این فراهم نخواهد آمد.
قرآن به مسئله ترس از ترور نیز اشاره می کند و تبیین می کند که دراین جا احتمال ترور بسیار کم و یا هیچ است. پیامبر(ص) از ترور خویش نمی هراسید؛ بلکه ترس وی آن بود که جانشین را ترور کنند و تمام زحمات او هدر رود. آن حضرت چه ترور می شد و چه زنده می ماند، زمان رحلت نزدیک بود؛ بنابراین ترس آن حضرت از ترور جانشین بود که خداوند به وی یادآور می شود که این ترس در این مکان و زمان بیهوده است و اکنون بهترین موقعیت اعلام رسمی فراهم آمده است.
هنگامی که آن حضرت در غدیر خم در میان ده ها هزار حاجی مومن، به طور رسمی ولایت و جانشینی امیرمومنان(ع) را مطرح می سازد و می فرماید: هذا علی. من کنت مولاه فهذا علی مولاه؛ هرکس که من سرور و رهبر اویم آگاه باشید همین علی(ع) که دستش در دست من است و این مصداق خاص نه هرکسی و نه هر علی دیگری، جانشین من است تاکید براین که این علی است و این شخص خاص، ولایت دارد، نفی هرگونه توهم مصداقی است. این گونه است که دین به اکمال می رسد و با رهبری و مشخص شدن جانشین لایق و شایسته برای مدیریت عمومی و کلی دین در حوزه های سیاسی و نظامی و فرهنگی و علمی، دیگر احتمال فساد و رخته دین اسلام نخواهدبود. بدین ترتیب با این اعلام رسمی، همه کافران چه از منافقان و چه مشرکان و یا منافقان جدید و قدرت طلب مایوس شدند: الیوم یئس الذین کفروا من دینکم (مائده آیه ۳)
● دین کامل شد، جامعه چه؟
هرچند آن حضرت(ص) می دانست که با بیان مسئله جانشینی، مشکل مردم به طور کامل حل نخواهد شد ولی مسئله دین حل می شود و دین به اکمال خود می رسد.
تاریخ به خوبی گواهی می دهد که آن حضرت حق داشت تا ازکمال جامعه و اکمال مردم نومید شود؛ زیرا پس از وی برخلاف فرمان و حکم الهی و قرآنی، دیگری را برگزیدند و ولایت را به دیگری دادند. این مسئله هرچند که به اکمال دین و کمال آن ضربه ای نزد ولی به کمال و اکمال جامعه و مردم ضربه ای سهمگین زد که هنوز آثار آن برجاست.
در آیات قرآنی، سخن از اکمال دین است. به این معنا که با مشخص شدن ولایت و شخص ولی، دین به کمال می رسد و هرکسی که بخواهد در نظام ولایی قرار گیرد می داند به کدام نشانی مراجعه نماید ولی مردم با انتخاب نادرست و برخلاف فرمان خدا و پیامبرش(ص) از کمال دور شدند.
پیامبر(ص) به عنوان اتمام حجت و ماموریت خویش، لازم بود تا شخصی را برای رهبری و هدایت مردم و حفظ دین از هرگونه تحریف و تاویل نادرست نصب کند. مردم به حکم آزمون و ابتلا می بایست دراین باره آزموده شوند تا سیه روی شود هرکه در او عشق باشد.
این گونه است که پیامبر(ص)، امیر مومنان(ع) را به رهبری امت برگزید چنان که به ولایت دین نیز انتخاب کرد. نفی ولایت از سوی مردم هرگز به معنای آن نیست که ولایت ایشان تحقق نیافته است؛ به ویژه آن که در اصطلاح شیعی، امام و ولی کسی است که به حکم خلافت الهی، ربوبیت طولی مردم بلکه همه آفریده ها را به عهده دارد و مسئولیت او فراتر از انسان ها و جنیان برهمه هستی است.
علی جواهردهی
منبع : روزنامه کیهان