یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

‎نقش خانواده ی بوتو در سیاست افغانی پاکستان


‎نقش خانواده ی بوتو در سیاست افغانی پاکستان
● ذوالفقارعلی بوتو و افغانستان:‏
خانواده ی بوتو از نخستین زمان ظهور و حضور این خانواده در اوایل دهه ی هفتاد ‏میلادی در سیاست پاکستان، نقش و تأثیر قابل ملاحظه ای در سیاست افغانی ‏پاکستان داشته اند. ذوالفقار علی بوتو پدر بینظیر و بنیانگذار حزب مردم پاکستان به ‏حیث وزیرخارجه ی پاکستان در می ۱۹۶۳ که ریاست هیئات پاکستان را در مذاکرات ‏تهران با افغانستان به عهده داشت، وارد تأثیرگذاری و ایفای نقش خویش در عرصه ی ‏سیاست افغانی پاکستان گردید. مذاکرات مذکور بر سر اعاده ی روابط سیاسی میان ‏دوکشور صورت گرفت که دوسال قبل در صدارت سردارمحمدداود این روابط قطع شده ‏بود. نخستین مذاکره میان او و جانب افغانستان با حضور محمدرضاپهلوی شاه ایران ‏آغاز یافت.
ذوالفقارعلی بوتو در جریان سخنرانی سیدقاسم رشتیا رئیس هیئات ‏افغانستان اظهارت او را در مورد توضیح اختلاف دوکشور بر سر منازعه ی دیورند چند بار ‏مداخله در امور داخلی پاکستان خواند. بدون تردید بوتو از قبل در مورد منازعه ی دیورند ‏و ادعای دولت افغانستان بر سر آنسوی دیورند اطلاع کامل داشت اما شاید این اولین ‏بار بود که موصوف در یک گفتگوی رسمی با افغانستان و با حضور پادشاه ایران زمام دار ‏یک کشور مقتدر و مهم منطقه و همسایه ی دوکشور پاکستان و افغانستان شاهد و ‏ناظر موضع گیری و موقف دولت افغانستان در این مورد بود. مسلماً برای بوتو اظهارات ‏هیئات افغانستان یک ابراز نظر ساده و بی اهمیت تلقی نمی شد. ادعای افغانستان از ‏اختلاف بر سر مرز با هر زبانی که مطرح شد در واقع انگشت گذاشتن بروی تمامیت ‏ارضی پاکستان بود. از این رو بوتو با ناراحتی و با زبان عتاب آلود به قول رئیس هیئات ‏افغانستان با مداخله خواندن گفته های رئیس هیئات مذکور در صدد قطع سخنان او بر ‏آمد. ناراحتی و خشم بوتو به حدی بود که سید قاسم رشتیا حالت ذوالفقارعلی بوتو را ‏در این وقت به ماری تشبیه می کند که در چوکی خود پیچ و تاب میخورد. معهذا می ‏توان گفت که مذاکرات تهران تأثیرات عمیق را بروی افکار و دیدگاه های او در رابطه با ‏افغانستان به جا گذاشت. سپس این تأثیرات در شورش مسلحانه ی جریان اسلامی ‏افغانستان علیه جمهوریت محمدداود در تابستان ۱۹۷۵ انعکاس یافت. این شورش با ‏تشویق و حمایت دولت پاکستان در دوره ی نخست وزیری ذولفقار علی بوتو بوقوع ‏پیوست.‏
● ذوالفقارعلی بوتو و نخستین گام تهاجمی در سیاست افغانی پاکستان:‏
ذوالفقار علی بوتو صدارعظم افغانستان در نوامبر ۱۹۷۴ در پاسخ به نامه ی ‏سردارمحمدداود عنوانی سرمنشی ملل متحد روش زمام داری و حاکمیت محمدداود را ‏در افغانستان به تمسخر و استهزا گرفت. رئیس جمهور محمدداود در نامه ی خو به ‏سرمنشی ملل متحد خواستار دخالت سازمان ملل در جهت تأمین حقوق پشتونها و ‏بلوچ ها گردید. اما بوتو در پاسخ او به سرمنشی ملل نوشت که سردارداود رئیس ‏دولت افغانستان خود هیچگونه آشنایی با اصول دموکراسی و قانون اساسی ندارد ‏چگونه به خود حق میدهد که راجع به عدم برقراری حکومت های دموکراتیک در ولایات ‏کشور دیگری بحث نماید؟
با ارسال نامه از سوی محمدداود و ذوالفقار علی بوتو به سازمان ملل، روابط میان ‏طرفین متشنج گردید. بوتو دومین گام خود را در مقابله با دولت افغانستان بریاست ‏سردارمحمدداود با کمک به ایجاد شورش مسلحانه ی جریان اسلامی افغانستان ‏برداشت؛ هرچند محمدداود تعلیمات نظامی شورشیان و معارضان پشتون و بلوچ های ‏پاکستان را از قبل آغاز کرده بود. در حالیکه سردار محمدداود رئیس دولت افغانستان از ‏آموزش و تسلیح مخالفین پشتون و بلوچ در پاکستان به هیچ چیزی دست نیافت و ‏ذوالفقارعلی بوتو صدراعظم پاکستان و دولت پاکستان را نتوانست وادار به پذیرش ‏مطالبات خود در مورد حقوق پشتون ها و بلوچ ها کند، اما بوتو و دولت پاکستان با ‏حمایت از مخالفین اسلامی جمهوریت محمدداود راه را برای اِعمال سیاست تهاجمی ‏خود در افغانستان بازکرد. ‏
در زمستان (ماه های جنوری و فبروری)سال ۱۹۷۵ چهل نفر از اعضای نهضت اسلامی ‏افغانستان در یک پایگاه نظامی ارتش پاکستان تحت آموزش نظامی قرار گرفتند. در ‏تنظیم و سازماندهی این افراد و سپس شورش ناکام مسلحانۀ شان در داخل ‏افغانستان ژنرال نصیرالله بابر نقش عمده ای داشت. بابر در آن زمان والی ایالت سرحد ‏شمالغربی در شهر پشاور بود. وی فرد نزدیک و قابل اعتماد به ذالفقار علی بوتو ‏صدراعظم پاکستان و خانوادۀ او محسوب می شد.‏
گلبدین حکمتیار از رهبران جریان اسلامی که شورش های مسلحانۀ تابستان ۱۹۷۵ را ‏علیه دولت محمد داود باحمایت و همکاری پاکستان براه انداخت از نقش اساسی این ‏شورش در تغیر سیاست محمدداودسخن میگوید:« دداود په وخت کی په پاکستان هره ‏ورح چاونی کیدی حیات شیرپاو ووژل شو، اجمل ختک په کابل کی ناست ده او ملا ‏تریی کاوه. زه چی پاکستان ته راغلم نو بوتو له مونژ نه مرسته وغوشته، مونژ هم له ‏وخت نه گته وکره او دبوتو دحکومت په مرسته مو د داود دحکومت پرضد په عملیاتو ‏لاس پوری کر. کله چی سریده د داود ماغزه حای ته راغلل! او بوتو حکومت سرهیی ‏خبری پیل کری. (در دورۀ حکومت داود هرروز درپاکستان انفجار رخ میداد. حیات شیرپاو ‏کشته شد و اجمل ختک که در کابل نشسته بود ازاین قتل حمایت میکرد. و قتیکه من ‏به پاکستان آمدم بوتو از ما همکاری خواست. ما هم از وقت استفاده کردیم به کمک ‏حکومت بوتو علیه حکومت داود دست به عملیات زدیم. تا آنکه مغز داود به جای آمد و ‏با حکومت بوتو داخل مذاکره گردید.»‏
هرچند شورش جریان اسلامی در تابستان ۱۹۷۵ علیه دولت محمدداود به ناکامی ‏انجامید، اما پس از آن تغیرات عمده ای در دیدگاه و مناسبات محمدداود با پاکستان و ‏ذوالفقارعلی بوتو بوجود آمد. ‏
سردار محمدداود در خزان ۱۹۷۵ طی مصاحبه ای با خبر گزاری رویتر اظهار داشت که ‏جرئت اخلاقی طرفین افغانستان و پاکستان می تواند راه حلی را به مشکل ‏پشتونستان ایجاد کند. محمد داود کمک های پاکستان را در زلزلۀ سال ۱۹۷۶ به ‏افغانستان پذیرفت و از بوتو دعوت کرد تا به افغانستان سفر کند. بوتو با پذیرفتن این ‏دعوت در هفتم جون ۱۹۷۶ به کابل آمد. او مورد پذیرایی گرم محمدداود قرار گرفت و در ‏اعلامیۀ مشترک طرفین از حل اختلاف به شیوۀ مسالمت آمیز سخن رفت. جالب این ‏بود که در اعلامیه، از پشتونستان بگونۀ صریح به عنوان موضوع مورد منازعه نام برده ‏نشد. تذکر"حل اختلاف سیاسی و سایر اختلافات" میان طرفین بر اساس پنج اصل ‏همزیستی مسالمت آمیز کنفرانس باندونگ ۱۹۵۵ در واقع آمادگی جانب افغانستان به ‏پذیرش مرز دیورند بود. زیرا مهمترین دواصل این اصول پنجگانه را ، اصل احترام به ‏مرزهای ممالک همسایه و اصل عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر تشکیل میداد. ‏محمدداود شخصاً به وحید عبدالله معین وزارت خارجه که درمورد تدوین مسودۀ اعلامیه ‏نظر اورا خواست، گفت تا پنج اصل مسالمت آمیز را در آن بگنجانند. وحید عبدالله ‏میگوید که محمد داود بیشتر از این می اندیشید و مصمم بود تا با پاکستان به راه حل ‏برسد. وی از قول محمدداود میگوید:«ضرورت است که ما ازفکر خویش دربارۀ حقایق ‏کار بگیریم. زیرا که ما با پاکستان درحل صلح آمیز مسایل خویش مجبوریم. برای ما راه ‏دیگری هست مگر از چنین چاره گریها می پرهیزیم که مردم پاکستان، پشتونستان را ‏جزئی از سرزمین خویش حساب میکنند. وفعالیت ما را مداخله درامور داخلی خود ‏میشمارند. اگر راه دیگر را بگیریم، پشتونستان را بحیث قسمتی از پاکستان بپذیریم یا ‏خیر؟ در آنصورت راه حل مسدود می شود و ما شاید به این مذاکره هم آماد ه نمی ‏شدیم.‏
این همه تلاش برای چی؟ صرف تا حد امکان حفظ حقوق پشتونها. لازم نیست از یاد ‏ببریم که ولی خان گفته بود که او پاکستانی است و پدر او هم خود را باشندۀ آن ‏کشور میشمارد. فعلاً که چیست، نمیدانم. بدین ترتیب شامل شدن پنج اصل در ‏مسوده به مرام ما زیانی نمیرساند. برخلاف با پذیرش این پیشنهاد حسن نیت ما ‏دربرابر پاکستانیها ثابت می شود.»‏
محمدداود سپس در آگست ۱۹۷۶ بدعوت رسمی ذوالفقارعلی بوتو به پاکستان رفت. ‏سفر محمدداود در پاکستان چهار روز طول کشید و در این مدت ازسوی بوتو و دولت ‏پاکستان با گرمی استقبال گردید. او دولتمداران پاکستان را برادران پاکستانی خطاب ‏کرده گفت:«من بشما اطمینان داده می توانم که امروز با کمال حسن نیت و صمیمیت ‏در وطن شما آمده ایم آنچه مربوط بما باشد حتی المقدور کوشش خواهیم کرد که این ‏مشکل خود را رفع نمائیم. خداوند به همه توفیق عنایت کنند تا دراین راه مؤفق ‏شویم.» ذالفقارعلی بوتوصدراعظم پاکستان درپاسخ به محمدداوداظهارکرد:«میخواهم ‏یکبار دیگر تکرار کنم لطفاً صدق ما را قبول نمایید و لطفاً در کوششی که می نماییم ‏عقیده داشته باشید تا یکجا با شما بیک راه حل برسیم، زیرا وقتیکه اختلاف یا ‏اختلافات هرچه آنرا مینامید حل شد، آنگاه میدانیم که تعداد زیادی روزنه ها دربهبود ‏مناسبات بازخواهد شد که مردم افغانستان و پاکستان هردو از آن بهره خواهند برد.» ‏
ذوالفقار علی بوتو و محمدداود که به عقیده ی بسیاری از ناظران و تحلیلگران سیاسی ‏به حل منازعه ی دیورند و موضوع پشتونستان نزدیک شده بودند، کودتای ژنرال ‏ضیاءالحق علیه بوتو در پاکستان و سپس کودتای حزب دموکراتیک خلق علیه محمدداود ‏در کابل این روند را مختل ساخت. هرچند ژنرال ضیاءالحق زمام دار نظامی پاکستان ‏اقدام به سرنگونی حکومت ذالفقار علی بوتو کرد اما به سیاست بوتو در مذاکره با ‏حکومت محمدداود بر سر منازعۀ دیورند و گسترش روابط با کابل ادامه داد. حتی ژنرال ‏ضیاء پس از سقوط دولت محمدداود تلاش کرد تا همچنان سیاست افغانی ذوالفقار ‏علی بوتو را با دولت و زمام داران حزب دموکراتیک خلق تعقیب نماید. سفر غیر مترقبه ‏ی ژنرال مذکور در نهم سپتمبر ۱۹۷۸به کابل و مذاکرات او با نورمحمدتره کی و حفیظ ‏الله امین حکایت از پی گیری سیاست افغانی بوتو داشت. هرچند که این مذاکرات به ‏نتیجه نرسید و ضیاءالحق بازهم به همان راهی رفت که ذوالفقار علی بوتو در زمان ‏صدارت خود یکبار به آن عمل کرد. کمک نظامی به مخالفین دولت حزب دموکراتیک ‏خلق. ‏
● پسران بوتو در کابل:‏
پس از سرنگونی حکومت بوتو ، دستگیری و سپس اعدام او از سوی ژنرال ضیاءالحق ‏پسران ذوالفقار علی بوتو، مرتضی بوتو و شاهنواز بوتو با تعدادی از اعضای جوان حزب ‏مردم در خون خواهی پدر خود سازمان نظامی الذالفقار را تأسیس کردند. اعضای این ‏سازمان یک فروند هواپیمای مسافر بری پاکستان را در نومبر ۱۹۸۱ ربودند و به کابل ‏آوردند. ربایندگان مذکور یک دیپلومات پاکستانی را که از مسافرین هواپیما بود به قتل ‏رسانیدند. هرچند بعداً به بحران این هواپیما ربایی خاتمه داده شد و هواپیمای ربوده ‏شده دوباره با پاکستان رفت، اما سازمان الذالفقار در کابل باقی ماند و از سوی دولت ‏افغانستان در مبارزه با دولت پاکستان مورد حمایت قرار گرفت. علی رغم آنکه رهبران ‏سازمان الذالفقار کابل را به عنوان مرکز پایگاه حضور و فعالیت خود در مخالفت و مبارزه ‏با دولت پاکستان بر گزیدند و مورد حمایت دستگاه های امنیتی دولت افغانستان و ‏شوروی قرار گرفتند، ولی هیچگونه توفیقی در مخالفت و خصومت علیه دولت ژنرال ‏ضیاء حاصل نکردند. پسران بوتو و سازمان شان هیچ کار مؤثری به نفع دولت جمهوری ‏دموکراتیک افغانستان انجام داده نتواستند. در حالیکه حضور آنها در کابل و حمایت ‏دولت حزب دموکراتیک خلق از آنها ژنرال ضیاءالحق و زمامداران پاکستانی را به مخالفت ‏وخصومت بیشتر باجمهوری دموکراتیک وا داشت. مرتضی و شاهنواز پسران بوتو صدر ‏اعظم مقتول پاکستان بدون انجام نقش مؤثری در مبارزه علیه دولت پاکستان به زندگی ‏شخصی خود در کابل پرداختند. افزون بر آن اعضای معدود این سازمان در میان خود نیز ‏درگیر نفاق و خصومت گردیدند. ‏
مرتضی و شهنواز با دو خواهر از دختران افغانِ ساکن شهر کابل ازدواج کردند. مرتضی ‏با فوزیه و شاهنواز با ریحانه ازدواج نمودند؛ اما بعداً در بیرون از افغانستان همسران ‏خود را طلاق دادند. شاهنواز درسال ۱۹۸۵ در فرانسه پس از ناسازگاری با همسرش ‏دست به خودکشی زد و یا توسط خانمش به قتل رسید. سپس جسد اورا بی ‏نظیربوتو و مادرش به پاکستان آوردند و در زادگاهشان دفن کردند. ‏
سرنوشت مرتضی بوتو رهبر اصلی سازمان الذلفقار در سال های بعدی بدتر از ‏سرنوشت برادرش بود. او پس از مرگ ژنرال ضیاء الحق که خواهرش بی نظیربوتو در ‏کرسی صدارت پاکستان قرار گرفت به پاکستان برگشت اما به قتل رسید. برخی ها ‏دست خواهرش بی نظیر را در قتل مرتضی دخیل میدانستند. برخی قتل او را به کینه و ‏خصومت درونی اعضای سازمان الذوالفقار ارتباط میدادند. ‏
اعضای سازمان الذوالفقار در سالهای حضور و فعالیت خود در کابل به جان هم افتیدند. ‏پرویز یکی از اعضای این سازمان توسط عالمگیر یکی از ربایندگان اصلی هواپیمای ‏پاکستانی به قتل رسید. سپس عالمگیر از سوی دولت حزب دموکراتیک خلق به عنوان ‏متهم به قتل پرویز دستگیر و زندانی شد. عالمگیر بعداً در زندان پلچرخی اعدام گردید. ‏گفته می شود که دوستان عالمگیر در سازمان الذولفقار دستگیری و قتل او را به ‏مرتضی بوتو ارتباط می دادند که سرانجام مرتضی در انتقام از عالمگیر کشته شد. ‏
● بینظیربوتو و احزاب مجاهدین افغانستان: ‏
حزب مردم برهبری بینظیر بوتو پس از دستگیری و اعدام پدرش ذالفقارعلی بوتو به ‏مخالفت با سیاست ژنرال ضیاء در حمایت از مجاهدین پرداخت. در حالیکه پدر مقتول او ‏در دوران صدارت خود اعضای نهضت اسلامی افغانستان را به پاکستان پناه داد و آنها را ‏در تابستان ۱۹۷۵ جهت جنگ علیه دولت محمدداود مسلح و اعزام کرد. اما مخالفت ‏بینظیر با سیاست حمایت ژنرال ضیاء الحق زمام دار نظامی پاکستان از مجاهدین به ‏هیچ تغیری در این سیاست نیانجامید. هرچند که مخالفت بینظیربوتو با مجاهدین ‏همچون مخالفت حزب عوامی نیشنل برهبری خان عبدالولی خان و برخی احزاب ‏کوچک دیگر پاکستان شدید نبود. سپس این مخالفت پس از حادثه ی قتل مرموز ژنرال ‏ضیاء با سقوط هواپیمای حاملش در آگست ۱۹۸۸ تغیر یافت. بینظیر قبل از اعدام ‏پدرش از سوی حکومت ژنرال ضیاء دستگیر و به رندان انداخته شد. او پنج سال را در ‏زندان انفرادی سپری کرد و در این جریان گاهی برای تداوی خود اجازه ی خروج یافت و ‏به لندن پایتخت کشور انگلیس سفر کرد. او وقتی از زندان آزادی یافت در لندن اقامت ‏گزید و در این شهر دفتر حزب مردم را تأسیس کرد و درواقع رهبری این حزب را بدست ‏گرفت. در حالیکه بسیاری از صاحب نظران، مرتضی بوتو پسر ذوالفقار علی بوتو را ‏جانشین پدر در رهبری حزب مردم می پنداشتند. بینظیر تا سال ۱۹۸۶ در لندن به سر ‏برد و در آن شهر به فعالیت سیاسی خویش در مخالفت با دولت ضیاءالحق ادامه داد. ‏اوسپس به پاکستان بازگشت و پس از مرگ ژنرال ضیاءالحق با پیروزی در انتخابات به ‏کرسی صدارت پاکستان دست یافت. مخالفت بینظیر در کرسی صدارت پاکستان با ‏مجاهدین تعدیل شد. او پس از آنکه به حیث صدراعظم پاکستان در دسمبر ۱۹۸۸ ‏سوگند خورد و در نخستین سفرش در جنوری ۱۹۸۹ عازم عربستان سعودی گردید در ‏بازگشت از این سفر در فرودگاه اسلام آباد به حمایت از مجاهدین تأکید کرد. پس از این ‏تأکیدِ بینظیربوتو در مقام نخست وزیری به حمایت از مجاهدین، استخبارات نظامی ‏ارتش(آی.اس.آی) در ۲۲ فبروری ۱۹۸۹ استراتیژی خود را در مورد افغانستان مشخص ‏کرد که منتهی به ایجاد کنفدراسیون افغانستان – پاکستان شود. این استراتیژی که از ‏سوی دگروال (سرهنگ) محمدارشاد چودری به مراجع استخباراتی گسیل شده بود ‏شامل سه نکته ی اساسی می شد: ‏
۱) تشکیل حکومت مجاهدین و فعالیت حکومت مذکور در قلمرو افغانستان.‏
۲) سقوط دولت حزب دموکراتیک خلق در اسرع وقت.‏
۳) تأمین صلح و آغاز بازسازی افغانستان. ‏
بینظیربوتو در نخستین دور صدار ت خود گامی را در جهت تغیر در سیاست افغانی ‏پاکستان برنداشت. حمایت پاکستان از مجاهدین کماکان در دوره ی اول نخست وزیری ‏بینظیر ادامه یافت. بینظیر از آخر سال ۱۹۸۸ تا آگست سال ۱۹۹۰ در مقام صدارت ‏پاکستان باقی ماند. این سالها که مصادف به خروج نیروهای نظامی شوروی از ‏افغانستان است، زمان اوج گیری تلاش پاکستان برای سرنگونی دولت حزب دموکراتیک ‏خلق در شرایط عدم حضور مستقیم قوای شوروی محسوب می شود. در دور اول ‏نخست وزیری بینظیر بوتو بود که اولین دولت مجاهدین پس از خروج نیروهای شوروی ‏با تلاش و اِشراف استخبارات نظامی پاکستان(آی.اس.آی)در راولپندی پاکستان ‏بریاست صبغت الله مجددی تشکیل شد. در این ایام ریاست استخبارات نظامی ‏پاکستان بدوش ژنرال حمیدگل قرار داشت که کمک های مالی و تسلیحاتی را به ‏مجاهدین مدیریت و رهبری میکرد. در نخستین دور صدارت بینظیر بوتو، آی.اس.آی ‏جنگ جلال آباد را همزمان با تکمیل خروج نیروهای شوروی حتی بدون همآهنگی و ‏همسویی با دولت تازه تشکیل شده ی مجاهدین براه انداخت. و در ایام صدارت بینظیر ‏بوتو بود که ژنرال حمیدگل از ریاست آی.اس.آی در نتیجه ی ناکامی مجاهدین در تصرف ‏جلال آباد برکنار شد. هرچند ژنرال حمیدگل در اولین دور نخست وزیری بینظیر از ‏ریاست استخبارات ارتش پاکستان سبکدوش گردید، اما ژنرال مذکور بازگشت دوباره ی ‏بینظیر را در صحنه ی قدرت سیاسی در انتخابات آینده ی پاکستان یک تهدید واقعی و ‏جدی برای طالبان تلقی نمی کند. ژنرال مذکور پس از بازگشت بینظیربوتو در اکتوبر ‏‏۲۰۰۷ به پاکستان در اظهار نظری به دوستانش گفت که تهدید بینظیر بوتو را در زمینه ‏ی مبارزه با طالبانیسم چندان جدی نگیرند. ‏
● بینظیر بوتو و دولت مجاهدین درکابل:‏
بینظیربوتو در اکتوبر ۱۹۹۳ برای دومین بار کرسی صدارت را در پاکستان بدست آورد. در ‏این ایام دولت مجاهدین در کابل بریاست برهان الدین ربانی مستقر بود که پیوسته زیر ‏فشار جنگ و راکت باران نیروهای حزب اسلامی برهبری گلبدین حکمتیار که بعداً ‏نیروهای عبدالرشید دوستم و بخشی از حزب وحدت اسلامی در ائتلاف شورای ‏همآهنگی با حکمتیار پیوستند، به سر میبرد. ‏
در آخرین روز جمعه ی ماه سپتمبر ۱۹۹۳ که هنوز بینظیر بوتو کرسی صدارت را اشغال ‏نکرده بود و صدای انفجار راکت و توپخانه به شهر کابل کم شنیده می شد، نگارنده از ‏احمدشاه مسعود در وزیراکبرخان کابل پرسیدم که چرا او با پاکستان وارد یک گفتگوی ‏جدی نمی شود تا جنگ پایان یابد و این جنگ تا چه وقت ادامه خواهد یافت و پاکستان ‏تا چه زمانی آتش این جنگ را مشتعل نگهمیدارد؟ او درپاسخ گفت که در روزهای آینده ‏بینظیربوتو رهبر حزب مردم پاکستان به صدارت می رسد. او با جماعت علمای پاکستان ‏نیز روابط خوب دارد و هردو در این جنگ جانبدار حکمتیار نیستند. به مجردیکه بینظیر ‏کارش را به حیث صدراعظم آغاز کرد ما تماس و مذاکره ی خود را آغاز می کنیم و امید ‏وارهستیم که در پایان دادن به جنگ در افغانستان به نتیجه ی خوب برسیم. دقیقاً در ‏آن روزها بود که داکتر عبدالرحمن وزیرهوانوردی و از یاران نزدیک احمدشاه مسعود در ‏سالهای جنگ با قوای شوروی و دولت حزب دموکراتیک خلق نامه ای را ازقول ‏احمدشاه مسعود عنوانی بینظیربوتو ارسال داشت و پیروزی او را در انتخابات پارلمانی ‏به عنوان پیروزی نیروی میانه رو و مردمی به نیروها و گروه های افراطی و بنیاد گرا ‏تبریک گفت. این نامه در آن زمان در مطبوعات پاکستان انعکاس یافت و به ویژه در ‏مطبوعات احزاب اسلامی با مذمت مورد تحلیل قرار گرفت. اما بینظیربوتو روزهای بعد ‏که کارش را به حیث صدراعظم پاکستان آغاز کرد نه تنها سیاست قبلی پاکستان در ‏مورد افغانستان که تداوم بی ثباتی و جنگ بود ادامه یافت، بلکه جنگ در کابل با شکل ‏گیری ائتلاف شورای همآهنگی به مشارکت نیروهای حکمتیار و عبدالرشید دوستم ‏شدت بی سابقه یافت و برای نخستین بار جنگ از شهر کابل به ولایات دیگر به ‏خصوص ولایات آرام شمال کشور کشانده شد. هنوز سه ماه از نخست وزیری بینظیر ‏سپری شده بود که کابل در آغاز زمستان ۱۹۹۴ در یک جنگ خونین و ویرانگر دیگر فرو ‏رفت؛ جنگی که دستان دولت پاکستان با صدارت بینظیر بوتو در پشت سر آن قرار ‏داشت. احمدرشید نویسنده و ژورنالیست پاکستانی در مورد دخالت و نقش پاکستان ‏در این جنگ می نویسد:«در جنوری ۱۹۹۴ همه گروه های اپوزیسیون دست به دست ‏هم داده و حمله ی مشترکی را علیه ربانی تدارک دیدند. حکمتیار، ژنرال عبدالرشید ‏دوستم فرمانده ازبک شمال و هزاره های مرکز افغانستان که بخشی از کابل را نیز در ‏اختیار داشتند، با هم متحد شدند. پاکستان به اتحاد جدید کمک کرد؛ زیرا حکمتیار ‏هنوز دوست پاکستان به شمار می رفت. در آغاز همان سال حکمتیار مقدار زیادی ‏راکت بر ای گلوله باران شهر کابل از پاکستان دریافت نمود.»‏
جنگ حکمتیار در ائتلاف شورای همآهنگی که برای تصرف کابل براه انداخته شده بود، ‏منجر به تصرف پایتخت و تصاحب قدرت از سوی او نشد. در حالیکه این جنگ ویرانی و ‏کشتار زیادی بار آورد و هنوز شعله های آتش آن زبانه می کشید که اسلام آباد به ‏آزمایش راهکار جدیدی در دخالت به افغانستان و در جنگ افغانستان پرداخت. زیرا به ‏قول احمدرشید تحلیلگر پاکستانی :«پاکستان رغبتی به حمایت از یک شکست خورده ‏‏(گلبدین حکمتیار) نداشت و در جستجوی نیروی بالقوه جایگزین پشتون بود. هنگامیکه ‏بینظیر بوتو در سال ۱۹۹۳ به نخست وزیری رسید، همچنین مشتاق بود مسیری به ‏آسیای مرکزی باز کند.»‏
● طالبان و بینظیربوتو:‏
اشتیاق بینظیر بوتو در کرسی صدرات پاکستان برای گشودن مسیری بسوی آسیای ‏میانه او را به حمایت از شکل گیری و ظهور گروه طالبان در افغانستان برد. هرچند که در ‏این اشتها و اشتیاق، بانوی اسلام آباد را حلقه ها و گروه های زیادی در داخل پاکستان ‏و بیرون از پاکستان به ویژه گردانندگان سیاست در واشنگتن، لندن و ریاض همراهی ‏میکردند. آنگونه که وی در مصاحبه با نشریۀ لوموند در سال ۲۰۰۲ گفت:« فکر روی کار ‏آوردن طالبان ازانگلیس هابود، مدیریت آنرا امریکائیها کردند، هزینۀ آنرا سعودی ها ‏پرداختند و من اسباب آنرافراهم آوردم و طرح را اجرا کردم.» ‏
‏ اما نکته ی شگفت آور و پرسش برانگیز آن بود که چرا بینظیر بوتو در کرسی نخست ‏وزیری به شکل گیری اقتدار و حاکمیت مردانی بنام طالبان در افغانستان کمک کرد که ‏بدوی ترین و وحشتناک ترین رژیم ضد زن را در آستانه ی قرن ۲۱ در بخشی از سیاره ‏ی زمین بوجود آوردند. ‏
در حالیکه "بلاول بوتو" فرزند ۱۹ ساله ی بینظیر وقتی بروز ۳۰ دسمبر ۲۰۰۷ رهبری ‏حزب مردم را پس از مرگ مادرش بدوش گرفت، با صدای بلند به خبرنگاران و هواداران ‏خوداظهار داشت که :"مادرم همیشه می گفت دموکراسی بهترین انتقام است."؛ ولی ‏
مادر او در کرسی نخست وزیری پاکستان در سیاست افغانی خود در جهت معکوس ‏این انتقام گام نهاد. ‏
ژنرال نصیرالله بابر وزیرداخله در کابینه ی بینظیر بوتو وظیفه ی به سر رساندن اشتیاق ‏وزیر اعظم خود را بدوش گرفت. سرو کله ی طالبان برای نخستین بار در اکتوبر ۱۹۹۴ ‏برای نجات کاروان بابر پیدا شد که راه پاکستان را بسوی آسیای مرکزی باز میکردند. ‏طالبان در تمام سالهای که بینظیر بوتو در کرسی صدارت پاکستان قرار داشت، از ‏سوی پاکستانیها با پول، اسلحه و لشکر جنگی حمایت و تقویت شدند. در این سالها ‏نه تنها طالبان بلکه گروه القاعده نیز در واقع زیر چتر حمایت صدراعظم بینظیر در ‏افغانستان نیرومندی و قوت یافتند. ‏
● تأثیرات قتل بینظیر در بحران افغانستان:‏
هرچند بینظیربوتو در دهه ی نود میلادی پروژه ی طالبان را با فکر انگلیسی، مدیریت ‏امریکایی و پول عربستان سعودی به اجرا گذاشت، اما اکنون در آخرین سالهای دهه ی ‏دوهزار میلادی او برای تخریب این پروژه ماموریت یافته بود. تمام قرائن حکایت از آن ‏داشت که بی نظیر بوتو در این ماموریت مورد حمایت گسترده ی امریکا و جامعه ی ‏جهانی که در صدد شکست طالبان و القاعده هستند، قرار بگیرد. پایان بحران در ‏افغانستان و اعاده ی ثبات در این کشور و در پاکستان و منطقه به این شکست پیوند ‏دارد. بینظیر برای امریکا و جهان غرب که در افغانستان و پاکستان در گیر رویارویی با ‏طالبان و القاعده هستند، چهره ی مورد نیاز محسوب می شد. زیرا ژنرال پرویزمشرف ‏هم پیمان امریکا و غرب در این جنگ اعتبار و مقبولیت خود را در پاکستان از دست داده ‏است. پیروزی امریکایی ها در جنگ با طالبان و القاعده در افغانستان برای حفظ منافع و ‏مصالح آنها در منطقه و حتی در جهان اهمیت بسیار حیاتی دارد. پیروزی آنها در این ‏جنگ، پیروزی دموکراسی و پیروزی نظام سیاسی و اجتماعی امریکا و جهان غرب ‏است. در حالیکه شکست در این جنگ، شکست دموکراسی و سقوط ارزش های ‏سیاست و نظام سیاسی امریکا و غرب محسوب می شود. امریکایی ها و هم پیمانان ‏اروپایی شان که نه در فکر شکست بل در صدد پیروزی در این جنگ هستند، به بینظیر ‏بوتو نیازداشتند تا در کشور پاکستان به عنوان کانون اصلی بحران القاعده و طالبان آنها ‏را یاری و همراهی کند. اما اکنون مرگ بینظیر امریکایی ها و اروپایی ها را در تنگنای ‏خطر ناکی قرار داده و گزینه های آنها را در پاکستان برای همراهی با خود در مبارزه با ‏طالبان و القاعده و در جهت مبارزه بر سر دموکراسی محدود کرده است.‏
بینظیر بوتو برای افغانستان و دولت این کشور نیز چنین جایگاه و اهمیتی را داشت. ‏چون برخلاف دهه ی نود میلادی، بینظیر در کنار امریکایی ها و دنیای غرب علم مبارزه ‏و مخالفت با طالبان و القاعده را بر افراشته بود. مخالفت جدی و صادقانه در پاکستان ‏در برابر طالبان و القاعده که تهدید اصلی برای دولت افغانستان است، آب حیات برای ‏دولت مذکور و عامل عمده در بازگشت ثبات به افغانستان محسوب می شود. در ‏حالیکه تا کنون صداقت پرویز مشرف علی رغم همسویی در این جنگ با امریکایی ها و ‏دنیای غرب و با دولت افغانستان مورد پرسش و تردید قرار دارد. اگر بینظیر بوتو مجال ‏حیات و اقتدار مجدد در پاکستان میافت و در مبارزه و مخالفت با طالبان با صداقت و ‏جدیت عمل میکرد، شاید بحران بی ثباتی و جنگ در افغانستان و پاکستان مهار ‏میگردید. در حالیکه قتل نا به هنگام بینظیر بوتو زمان این احتمال را از افغانستان و ‏پاکستان گرفت، این پرسش ها هنوز در غیاب ابدی بینظیر بوتو به قوت خود باقی است ‏که آیا او در مبارزه با طالبان بر خلاف سیاست و عملکرد گذشته اش صادق و جدی ‏بود؟ و ثانیاً آیا بینظیر در حضور و نظارت دایمی و نیرومند ارتش پاکستان و استخبارات ‏نظامی آن در میدان سیاست کشور توان استقلال عمل را در این مخالفت و مبارزه ‏داشت؟ ‏
در حالیکه مرگ بینظیر بوتو مجال پاسخ این پرسش ها را نامحتمل ساخت، نحوه ی ‏قتل او و دست های دخیل در این قتل که با گذشت هر روز تاریکتر و مخدوش تر می ‏شود، تمایل به دریافت پاسخ به پرسش های فوق را بیشتر میسازد. احتمال دخالت ‏ارتش پاکستان و استخبارات نظامی آن در قتل بینظیر بوتو چه با آگاهی و چه بدون ‏آگاهی پرویز مشرف خبر بسیار بد برای افغانستان و برای امریکایی ها و کشورهای ‏غربی است. حتی قتل بینظیر با توافق مشرف و تنها با انگیزه ی خصومت در مبارزه بر ‏سر قدرت، بی ارتباط به سیاست افغانستان قابل بررسی به نظر نمی رسد. موجودیت ‏دست ارتش و استخبارات نظامی پاکستان در عقب قتل بینظیر بوتو حکایت از تداوم ‏سیاست دخالت آنها در افغانستان دارد. یعنی سیاست حمایت از طالبان و ادامه ی بی ‏ثباتی و جنگ در افغانستان. ‏
فرضیه ی قتل بینظیر از سوی طالبان و القاعده بدون دخالت ارتش و اشاره ی ژنرال ‏مشرف نیز خبر ناگوار برای دولت و جامعه ی افغانستان و پشتیبانان بین المللی آن ‏است. دیدار رئیس جمهور کرزی با بینظیر بوتو ساعاتی پیش از مرگ او نشان از ‏دلبستگی و امید زیاد رئیس جمهور افغانستان به نقش و اثر گذاری مثبت بینظیر در ‏جنگ و بحران افغانستان داشت. اما قتل بینظیر ساعاتی پس از این دیدار این امید را ‏نقش بر آب ساخت. انجام قتل بینظیر بوتو به دست طالبان و القاعده ایجاد یک راهکار ‏مؤثر در جنگ آنها علیه حاکمان و سیاستمدارن مورد حمایت امریکا و غرب در افغانستان ‏و پاکستان است. به ویژه افغانستان بیشتر از هر کشور دیگر در معرض آسیب پذیری ‏این نوع کشتار و ترور قرار دارد. نه تنها شکار و ترور حاکمان و سیاستمداران افغانستان ‏در کابل از سوی طالبان و القاعده آسانتر از کشور هایی است که در معرض حملات ‏مشابه تروریستی قرار دارند، بلکه وقوع چنین حوادث خونبار بحران بی ثباتی را در ‏افغانستان عمیق تر و گسترده تر میسازد. ‏
با توجه به تبعات ناگوار ترور بی نظیر بوتو در بحران افغانستان، نه تنها نکته ی مهم و ‏اساسی در بیرون رفت از این بحران، باز بینی به نحوه ی مبارزه و استراتیژی مبارزه با ‏طالبان و القاعده از سوی دولت افغانستان و پشتیبانان امریکایی و اروپایی آن است، ‏بلکه نحوه ی مناسبات و روابط افغانستان با پاکستان نیز مقتضی یک بازنگری جدی ‏میباشد. بحران افغانستان ریشه در بحران مزمن مناسبات میان پاکستان و افغانستان ‏دارد. اما سیاست افغانستان در طول تاریخ این بحران و اکنون سیاست حامیان ‏امریکایی و اروپایی افغانستان نه در جهت حل بحران بلکه در مسیر دور زدن بر بحران ‏قرار دارد. تداوم این سیاست، تداوم بحران در افغانستان است. ‏
نویسنده:محمداکرام اندیشمند
منبع : پیمان ملی