سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا

دینداری نسل‌های قدیم و جدید


دینداری نسل‌های قدیم و جدید
آیا به راستی نگرانی‌ها و دل مشغولی‌هایی كه درباره دینداری نسل جدید و جوانان و نوجوانان مطرح می‌شود، جدی است؟ آیا به طور كلی جوانان تعلقات دینی دارند یا خیر؟ اگر دارند به چه صورتی و اگر در مواردی این تعلقات وجود ندارد در چه زمینه‌هایی است. در این باره بر اساس شواهد، پاسخی اجمالی و نیز پاسخی تفصیلی مطرح خواهد شد. در ابتدا لازم است اشاره كنم موضوع دینداری یا اصولاً پرداختن به بحث دیندار بودن یا نبودن جامعه یا افراد، بحثی است كه از جهت سابقه به دهه‌های ۱۹۵۰و ۱۹۶۰ در آمریكا باز می‌گردد. درست با همان دغدغه‌هایی كه امروز ما با این سؤال روبرو هستیم، در آنجا هم متخصصان رشته جامعه‌شناسی، پژوهشگران اجتماعی و گاهی هم مدیران به این موضوع می‌پرداختند. می‌دانیم كه جامعه آمریكا جامعه‌ای با سنت‌های دینی قوی بود و كماكان هم چنین است. در این جامعه با تحولاتی كه رخ داده بود و بر اثر صنعتی شدن فزاینده و مدرن شدن هر چه بیشتر و مهاجرت‌های وسیع و مجموعه تحولات اقتصادی - اجتماعی، مدرنیته‌ای عظیم شكل گرفت. در نتیجه، این سؤال پیش آمد كه مدرنیته با ایمان چه خواهد كرد؟ آن را تقویت می‌كند و یا تضعیف؟ مردم دیندارتر شده‌اند یا برعكس؟ عمدتاً نیز جامعه‌شناسان دینی كه سابقه كار در كلیسا و دغدغه‌های مذهبی داشتند به این موضوع پرداختند.
این موضوع، مقدمه بحث‌هایی شد كه حدود دو دهه در میان صاحبنظران علوم اجتماعی و جامعه‌شناسان و تا حدی روانشناسان وجود داشت. این مطلب كه سنجه‌های دینداری چیست؛ آیا می‌توان سنجه‌ای برای دینداری ساخت؛ چه سنجه‌ای باید ارائه شود كه براساس آن بتوانیم در مورد دینداری افراد و جامعه قضاوت كنیم؟ توجه به این موضوع در دوره‌ای افول پیدا كرد اما بار دیگر از دهه ۱۹۸۰ به خصوص اواخر ۱۹۸۰ به بعد دوباره موضوع دینداری و سنجش گرایش‌های دینی، هم در مغرب زمین و هم در جوامع دیگر به طور جدی مطرح شد و جامعه‌شناسان دین هم به آن پرداختند. بر اثر تحولاتی كه رخ داده بود، این ذهنیت كه "دین موجود فعالی در صحنه اجتماع نیست" به تدریج با سؤالاتی جدی روبرو شد و كسانی كه نظریه‌های سكولار شدن را مطرح كرده بودند، درستی این نظریه را زیر سؤال بردند. معروف‌ترین آنها، یكی از جامعه‌شناسان آمریكا به نام برگر است كه آثاری از او به فارسی هم ترجمه شده است. او در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در شمار نظریه‌پردازان برجسته نظریه سكولار شدن بود و استدلال می‌كرد كه مدرنیته به سكولار شدن هر چه بیشتر جامعه منجر خواهد شد.
اما از دهه ۸۰ به بعد آرام آرام این موضوع زیر سؤال رفت و در ۱۹۹۷ وی ابتدا مقاله‌ای در یك سمینار ارائه كرد كه چندی بعد، آن را در كتاب "افول سكولاریزم" بسط داد.(۱) در آنجا صریحاً به این موضوع اذعان كرد كه تصور پیشین ما درست نبوده و امروزه دنیا و جامعه - به غیر از استثناهایی - همان قدر دینی است كه در گذشته بوده است. اگر بخواهیم وارد این بحث شویم كه آیا واقعاً برای دینداری می‌شود سنجه‌ای ارائه كرد و بر اساس معرف‌هایی در مورد دینداری قضاوت كرد یا خیر؟ بحث بسیار پردامنه‌ای فرا روی ماست. به عبارت دیگر بحث‌هایی كه در این زمینه وجود دارد به چند دلیل عمده به سرانجامی نرسیده است. یكی از دلایل این است كه درباره تعریف دین اجماع وجود ندارد، در نتیجه قضاوت درباره دینداری افراد و جوامع بسیار مشكل است. با وجود این می‌توان معیارهای قابل قبولی برای دینداری ارائه كرد. به هر حال هر دینی همراه است با مجموعه‌ای از اعتقادات و محوری‌ترین اعتقادات دراین زمینه اعتقاد به وجود خداوند و نقش خداوند در هستی است. براساس گفت‌و‌گوهایی كه فقهای ما مطرح می‌كنند نیز شروع دینداری، اعتقاد به خداوند است. این موضوع معیاری است برای رسیدن به این سؤال كه گروه خاصی كه مورد نظر ما هستند دینداریشان تا چه حد است؟
دوم اینكه هر دینی با مناسكی همراه است و در مورد اسلام انجام فریضه نماز یكی از محورهای مهم در دینداری است. اگر همین دو محور را در نظر بگیریم باید ببینیم كه یافته‌هایی كه براساس تحقیقات پیمایشی صورت گرفته از چه چیزی حكایت می‌كنند؟ آیا این یافته‌ها حاكی از این است كه ما با نسلی بی‌اعتقاد روبه‌رو هستیم یا خیر؟ از اوایل دهه ۷۰ به تدریج این سؤال در جامعه ما مطرح شد كه دینداری چگونه است؛ و این موضوع منجر به انجام پژوهش‌هایی پیمایشی شد. ابتدا در سطح دانش‌آموزان و دانشجویان و اخیراً براساس پژوهش‌هایی كه وزارت ارشاد انجام داده(۲) سؤال‌هایی در مورد دینداری در سطح كل جامعه مطرح شده است. در این باره به كاری كه اخیراً آقای طالبان انجام داده اشاره می‌كنم.(۳)
در این كار حدود ۱۲ پژوهش پیمایشی كه بیشتر در مورد دانش‌آموزان و نیز دانشجویان بود، بررسی شده‌اند. در مورد اعتقاد به خداوند هم به این نتیجه رسیده‌اند كه حداقل بیش از ۹۰ درصد از پاسخگویان به نوعی اظهار داشته‌اند كه به خداوند اعتقاد دارند و درصد كسانی كه اظهار بی‌اعتقادی به خداوند كرده‌اند، كمتر از ۱۰ درصد بوده است. در مورد مناسك فردی هم به همین ترتیب بوده است، به خصوص اگر نماز را معرف مناسك فردی در نظر بگیریم، كسانی كه اظهار داشته‌اند به ندرت نماز می‌خوانند یا اصلاً نماز نمی‌‌خوانند در بیشترین حالت ۲۰ درصد بوده‌ كه این رقم هم فقط در یكی از پژوهش‌ها به دست آمده است. حدود ۱۰ درصد گفته‌اند اصلاً نماز نمی‌خوانند یعنی حدود ۸۰ تا ۹۰ درصد به نوعی نماز می‌خوانند. "اصلاً نمازنخواندن" به تعبیری كه در ادبیات دینی ما هست معرف فرد تارك‌الصلوه است. به این ترتیب و به اجمال نتیجه می‌گیریم ، به راحتی و با قاطعیت نمی توان عنوان كرد كه جوانان یا نسل جوان دیندار نیستند و یا التزام و تقید دینی ندارند، زیرا یافته‌های پژوهشی همه مغایر این ادعا هستند. اما اگر موضوع دینداری جوانان را بخواهیم به تفصیل مورد توجه قرار دهیم، تحقیقات زیادی وجود دارد. یكی از كارهایی كه در مورد دانش‌آموزان در سال ۱۳۷۵ انجام شده است، كاری است كه در مجله نمایه پژوهش تحت عنوان "دینداری نوجوانان تهرانی و دلالت‌های آن برای نظریه سكولار شدن" آمده است، و چون در مورد گذشته است به آن استناد نمی‌كنم.(۴) كارهای مشابهی را آقای طالبان انجام داده كه در برخی از مجلات چاپ شده است،(۵) اما یافته‌هایی را كه مطرح می‌كنم در مورد دانشجویان است و تحقیق نسبتاً جدیدی است كه در حال انتشار است. تحقیق در سال ۱۳۸۰ در ۲۰ دانشگاه كشور با نمونه ۱۵۲۲ نفره با نمونه‌گیری تصادفی انجام شده است.(۶) یافته‌هایی كه بیان می‌شود گرچه دانشجویی است ولی با یافته‌های دانش‌آموزی نیز قابل مقایسه است.
ابتدا از هویت دینی صحبت كنیم و اینكه این افراد چه‌قدر دارای هویت دینی هستند و خودشان را دیندار معرفی می‌كنند. در این زمینه سؤال اول این بوده‌ است كه به عنوان یك مسلمان به مسلمان بودن خود چه قدر افتخار می‌كنید؟ كسانی كه پاسخ بسیار افتخار می‌كنم یا كاملا افتخار می‌كنم و افتخار می‌كنم داده‌اند ۸۲ درصد بوده‌اند و كسانی كه اظهار نوعی نارضایتی كرده‌اند درصد ناچیزی بوده‌اند. سؤال دوم در مورد میزان مذهبی بودن خود و خانواده آنهاست و پاسخ‌های آنها از این جهت جالب است كه خود آنان هویت دینی و میزان تقید دینی خود را مشخص كرده‌اند. البته پاسخ در یك طیف ۱۰ قسمتی بوده است. آنهایی كه خودشان را از نظر مذهبی ضعیف یا غیرمذهبی تعریف كرده‌اند ۱۶ درصد بوده‌اند. در مورد پدر و مادر هم به همین ترتیب یعنی آن‌هایی كه پدر خودشان را غیر مذهبی یا از نظر مذهبی ضعیف تعریف كرده‌اند ۱۱ درصد بوده‌اند. تفاوت میزان مذهبی بودن پدر و مادر با انتظارات و توقعات ما همخوان است. در مورد خود افراد درصد‌ها نشان دهنده این است كه دین در تعریف هویت این‌ها نقش مهم و تعیین كننده‌ای دارد.
درچارچوب هویت دینی وقتی كه از اهمیت نقش خداوند در زندگی صحبت شده، ۸۰ درصد آن را بسیار مهم دانسته‌اند و ۱۳ درصد نیز آن را مهم ارزیابی كرده‌اند. نكته دیگری كه به درك هویت دینی افراد كمك می‌كند، این است كه بدانیم آنها در عین این كه خود را دینی تعریف می‌كنند، چه نوع دینی مورد علاقه آن‌‌هاست و یا هویت دینی خود را با چه نوع از انواع دین كه می‌شناسیم همخوان و هماهنگ می‌دانند. ۴۳ درصد خود را مسلمان عادی تعریف كرده‌‌اند، ۲۸ درصد نواندیش، ۱۶ درصد انقلابی و ۵/۲ درصد شناسنامه‌ای. اگر "مسلمان شناسنامه‌ای" را نشانه كمترین علاقه به دین و مسلمانی بگیریم، می‌بینیم كه درصد ناچیزی هستند. نكته جالب دیگر این كه آن دو نوع (نواندیش و انقلابی) كه معرف دو نوع دینداری ایدئولوژیك در جامعه ماست، كمتر از نصف افراد را در برمی‌گیرد و حدود ۴۳ درصد خودشان را مسلمان عادی می‌دانند. آنچه تاكنون مرور شد به خوبی نشان می‌دهد كه گروه دانشجویان كه بسیار متهم هستند به این كه گرایش‌های دینی‌شان كم است، به میزان قابل توجهی هویت خودشان را با دین و دینداری پیوند می‌دهند.
در مورد دینداری بحثی مطرح شده كه دینداری ابعادی دارد و جلوه‌های این ابعاد و التزام و پایبندی افراد به دینداری در همه این ابعاد به یك میزان و صورت نیست. یكی از تقسیم‌بندی‌هایی كه خیلی هم مورد استفاده قرار می‌‌گیرد، تقسیم‌بندی گلاك و استارك است كه برای دین چهار وجه مطرح می‌كنند، به این صورت كه هر دین صرفنظر از مضمون آن، دارای یك بعد اعتقادی است، همچنین مناسكی دارد (مناسك فردی و جمعی) و بر محور آن موجود یا موجودات مقدسی كه در دین معرفی می‌شوند عواطف و احساساتی در پیروان آن دین ایجاد می‌شود. وجه چهارم پیامد یا كاربست مضامین دینی در زندگی روزمره یا جلوه‌های اجتماعی باورهای دینی و احكام و قواعد دینی در زندگی روزمره است.(۷) اگر به این چهار بعد توجه كنیم، براساس كارهای صورت گرفته (كه می‌توان گفت جهانی است) در دو بعد اعتقادی و عواطف و احساسات دینی میزان تقید و التزام دینی بسیار بالاست. در مورد عواطف و احساسات دینی می‌توان به احساس نیاز به خدا، ترس از خدا، توبه و احساس معنوی كه با حضور در برخی از اماكن دینی مثل امامزاده‌ها و حرم‌ها صورت می‌گیرد، اشاره كرد. در این زمینه‌ها اطلاعاتی كه وجود دارد نشان‌دهنده این است كه در دو بعد اعتقادی و تجربی میزان التزام و پایبندی دینی خیلی بالاست. در مورد اعتقاد به خدا، كاملاً موافق و موافق ۹۷ درصد؛ قرآن كلام خدا و راهنمای سعادت بشر است ۹۵ درصد كاملاً موافق و موافق، روز جزا و بهشت و دوزخ حقیقت انكارناپذیر است ۹۱ درصد، ظهور امام مهدی(عج) و این كه این یك وعده تخلف‌ناپذیر الهی است ۸۸ درصد. در بعد تجربی هم اگر نگاه كنیم این كه همواره خدا را حاضر و ناظر در زندگی می‌بینند ۸۷ درصد موافق بودند. این كه گاهی اوقات از خداوند برای جبران بعضی از خطاها كمك خواستند ۸۰ درصد نظر موافق داده‌اند. بنابراین، تحقیقاتی كه در ایران و حتی در كشورهای دیگر انجام شده نشان می‌دهد دو بعد عقاید دینی و عواطف و احساسات دینی در اكثر افراد جامعه وجود دارد و به این ترتیب با توجه به میزان تعلق و دلبستگی افراد به دو بعد اعتقادی و تجربی نمی‌توان نتیجه گرفت كه گرایش دینی افراد كم شده است.اما وقتی كه به ابعاد مناسكی نظر می‌كنیم، دو تفكیك وجود دارد: یكی مناسك فردی است و دیگر مناسك جمعی. در مورد مناسك فردی آماری كه وجود دارد نشان‌دهنده التزام و تقید بالایی است. ۷۱ درصد دانشجویان گفته‌اند هر روز نماز می‌خوانند. ۱۰ درصد آنها نیز گفته‌اند بیشتر روزها و تنها ده درصد گفته‌اند به ندرت یا اصلاً نماز نمی‌خوانند. ۷۳ درصد دانشجویان گفته‌اند همه روزهای ماه رمضان را روزه می‌گیرند و این نشان‌دهنده این است كه در بعد مناسك فردی هم وضع غیرمتعارفی وجود ندارد. اما در مورد مناسك جمعی یعنی شركت در نماز جماعت وضع كاملاً متفاوت است. نسبت كسانی كه اظهار داشته‌اند به ندرت در نماز جماعت شركت می‌كنند یا اصلاً شركت نمی‌كنند ۵۷ درصد بوده است. در مورد نماز جمعه این رقم به حدود ۸۵ درصد می‌رسد. یك تحقیق دانش‌آموزی هم كه در سال ۷۵ انجام شده بود به همین یافته‌ها دست پیدا كرده بود، یعنی در مورد نماز جمعه حدود ۹۰ درصد گفته بودند اصلاً شركت نمی‌كنند یا به ندرت شركت می‌كنند. در نماز جماعت درصدی پایین‌تر از این گفته بودند شركت نمی‌كنند ولی نسبت‌ها در همین حدود بود. این جا تفسیری كه وجود دارد این است كه تفاوتی بین مناسك جمعی و فردی وجود دارد و درمورد كاربست باورهای دینی در زندگی روزمره نسبت‌های التزام‌ و تقید كمتر می‌شود اما نه به آن میزانی كه بسیار نگران كننده باشد. مثلاً در مورد امر به معروف و نهی از منكر به عنوان یكی از جلوه‌های حضور دین در زندگی اجتماعی، نسبت كسانی كه با این امر موافق بوده‌اند به ۶۰ درصد تقلیل پیدا كرده است. با این عبارت كه روابط اجتماعی باید براساس دین تنظیم شود، حدود ۶۰ درصد موافق بوده‌اند. در واقع در مقایسه با بعد اعتقاد و عواطف و احساسات كه ۸۰ تا ۹۰ درصد در آن مشاركت دارند، در بعد پیامدی به درصدهای پایین‌تری می‌رسیم و می‌توانیم چنین نتیجه بگیریم كه در دو بعد لطیف‌تر دین كه به آن جنبه‌های فردی‌تر و عواطف و احساسات و عقاید برمی‌گردد و تا حدی هم مناسك فردی، با میزان بالایی از تقید و التزام روبرو هستیم. اما در دو بعد مناسك جمعی و كاربست دین در زندگی روزمره با میزان‌های پایین‌تری از تقید و التزام به دین مواجه می‌شویم.
به دو یافته دیگر در تحقیقات تجربی اشاره می‌كنیم. اول مقایسه‌ای است بین سال ۵۳ و سال ۷۹. سال ۵۳ اولین تحقیق از نوع پیمایش‌های ملی در سطح كشور، به وسیله مرحوم علی اسدی انجام شد و قرار بود هر پنج سال یك بار تكرار ‌شود كه متوقف ماند.(۸) و آن چیزی كه اكنون در وزارت ارشاد به نام پیمایش ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان در حال انجام شدن است به نوعی سنگ بنایش در سال ۵۳ گذاشته شده است هر چند كه ابعاد طرح فعلی بسیار وسیع‌تر است. تحقیق سال ۵۳ در واقع تنها پژوهش پیمایشی است كه حاوی اطلاعاتی درباره ویژگی‌های اجتماعی جامعه ایران در آن دوره است و انصافاً مجموعه خوبی است و نشان می‌دهد كه در آن دوره كار علمی و كارشناسانه خوبی انجام شده است. در مورد نماز بد نیست كه بین یافته‌های‌ آن سال و سال ۷۹ مقایسه‌ای صورت گیرد. در مورد نماز خواندن در سال ۵۳، كسانی كه اظهار داشته‌‌اند همیشه نماز می‌خوانند ۸۰ درصد بوده‌اند. سال ۷۹ نیز كه اولین موج پیمایش ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان انجام شده تقریباً همین نسبت وجود دارد یعنی كسانی كه همیشه نماز می‌خوانده‌اند كمی بیش از ۸۰ درصد بوده‌اند. در هر دو سال مورد نظر از نظر انجام نماز به عنوان یك فریضه فردی، تغییری در جامعه دیده نمی‌شود. اما تفاوت چشمگیری در مورد نماز جماعت دیده می‌شود. كسانی كه اظهار داشته‌اند همیشه در نماز جماعت شركت می‌كنند در سال ۵۳، ۲۶ درصد بوده‌اند اما در سال ۷۹به ۶ درصد تقلیل پیدا كرده‌اند. مقایسه این دو مقطع از یك جهت جالب است: در سال ۵۳ دولتی حاكم بر جامعه است كه همه هدفش معطوف به مدرنیزاسیون غربی است و تأكید ویژه‌ای بر سكولار كردن جامعه دارد. این موضوع اگر چه آشكارا تبلیغ نمی‌شد اما در عمل این برنامه‌ها دنبال می‌شده است. اما سال ۷۹ برعكس است. یعنی دولتی در جامعه حاكم است كه تلاش خود را بر دینی كردن هر چه بیشتر جامعه معطوف كرده است. در مورد انجام فریضه نماز دریافتید كه از لحاظ فردی هیچ تغییری رخ نداده است. اما در مورد نماز جماعت دقیقاً افتی رخ داده است كه جای بررسی و تحقیق دارد.
مسئله دیگری هم در مورد تفاوت جوانان و بزرگسالان وجود دارد. بین جوانان و بزرگسالان چه تفاوت‌هایی وجود دارد؟ این تفاوت را فقط براساس تحقیقات پیمایش ملی می‌توانیم بررسی كنیم. برای مقایسه دینداری جوانان و بزرگسالان گروه سنی ۲۴-۱۵ و ۵۵ به بالا را براساس یافته‌های طرح ملی ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان مقایسه می‌كنیم. ۵۸ درصد گروه سنی ۱۵ تا ۲۴ سال اظهار داشته‌‌اند همیشه نماز می‌خوانند كه در گروه سنی ۵۵ سال به بالا این عدد به ۸۷ درصد می‌رسد. در مورد نماز جماعت و جمعه هم همین تفاوت تا حدی وجود دارد. به عنوان مثال ۵۶ درصد افراد در رده سنی ۱۵ تا ۲۴ سال اظهار كرده‌اند به ندرت در نماز جماعت شركت می‌كنند و درگروه سنی ۵۵ سال به بالا ۴۱ درصد چنین نظری داشته‌اند. در مورد نماز جمعه نیز آنهایی كه گفته‌‌اند به ندرت شركت می‌كنند در گروه سنی ۲۴-۱۵، ۸۳ درصد و در گروه سنی ۵۵ سال به بالا ۶۷ درصد بوده‌اند. بقیه موارد هم به همین ترتیب است یعنی تفاوتی حدود ۲۰ درصد وجود دارد. (البته آیتم‌های متفاوت كم و زیاد می‌شود) این تفاوت را چگونه می‌شود تحلیل یا ارزیابی كرد و دلالت این امر برای نظریه سكولار شدن چیست؟ یافته‌هایی كه در مورد دینداری وجود دارد، به عنوان پدیده‌ای جهانی، تفاوت بین گروه‌های جوان و بزرگسال را نشان می‌دهد. (این تفاوت در جاهای مختلف كم و زیاد می‌شود) یعنی جوان‌ترها كمتر التزام، تقید، باور و اعتقاد به دین دارند تا بزرگسال‌ها. برای این تفاوت دو تبیین می‌توان مطرح كرد. برخی این تفاوت را ناشی از تفاوت سنی می‌دانند یعنی به تعبیری قائل به این هستند كه نسل جوان در این وضعیت باقی نخواهد ماند. پایین‌تر بودن اعتقاد دینی به این علت است كه در سنین جوانی هستند و وارد سنین میانسالی و بزرگسالی كه می‌شوند به تدریج به سمت عواطف و احساسات دینی و مناسك دینی روی می‌آورند. این تفاوت ناشی از چرخه زندگی و طبیعی است و همواره وجود هم دارد، اما اینها نسل بزرگسال خواهند شد و اعتقادات دینی آنها مثل اعتقادات بزرگسالان امروز خواهد شد.
برخی هم می‌گویند این تفاوت نشانه تغییر در زمانه است، یعنی جوانان امروز، نسلی هستند كه متفاوت با بزرگسالان خود جامعه‌پذیر شده‌اند. شاید وقتی به سن بزرگسالی برسند علائق و عواطف دینی بیشتری پیدا كنند، اما به هر حال هیچ وقت مثل بزرگسالان امروز نخواهند شد. به نظر می‌رسد كه باید هر دو تبیین را تا حدودی قبول كرد یعنی هر دو عامل، تأثیرگذار هستند. اما اگر به یافته‌های قبلی توجه كنیم، این تفاوت كمتر در عرصه باورها و عواطف و احساسات دینی دیده می‌شود. یعنی براساس دیدگاهی كه "برگر" هم مطرح می‌كند، دین به نیازی در بشر پاسخ می‌دهد كه هیچ نهاد و پدیده دیگری نمی‌تواند به این نیاز پاسخ دهد و آن به نوعی معنا بخشی است به زندگی و آمادگی ایجاد كردن در افراد برای مواجهه با پدیده‌هایی كه ناكامی‌های بزرگ به همراه دارد، به خصوص پدیده مرگ. در واقع كاركرد بزرگ و اصلی دین را در این عرصه می‌دانند و این امر نیازی اصیل و جاودانه برای بشر است. تا زمانی كه ساختار روانی بشر این چنین است كه هست و بعید هم هست كه در آینده نزدیك این ساختار روانی تغییر كند، این موارد جزو نیازهای اصیل بشر هستند و این نیازها را افراد در اعتقادات و مناسك تا حدی فردی و عواطف و احساسات خاص می‌توانند پاسخ دهند. در نتیجه شما علیرغم اینكه می‌بینید در حوزه مناسك فردی مثل تقید به نماز به صورت فردی از سال ۵۳ تا ۸۰ تغییری دیده نمی‌شود، اما در حوزه مناسك جمعی تغییراتی دیده می‌شود و با كاهش انجام مناسك جمعی رو‌به‌رو هستیم. اما آن بخشی كه به عواطف و احساسات باز می‌گردد و تا حدی هم ممكن است جلوه‌هایی در روابط اجتماعی پیدا كنند، بازنمای نیاز اصیل و غیرقابل چشم‌پوشی در همه افراد است. به همین دلیل در همه جوامع حتی جوامع غربی هم (مثل جامعه آمریكا كه در وضعیت "فوق مدرنیته" است) جنبه‌های اعتقادی و عواطف و احساسات دینی فردی در حد قابل توجهی وجود دارد.آخرین نكته‌ای كه مایلم در این بحث مطرح كنم نقش اقتدار و قدرت سیاسی و تأثیری است كه ممكن است بر نگرش‌های دینی داشته باشد. این بحث را با بهره‌گیری از یافته‌های سال ۵۳ و سال ۷۹ مطرح می‌كنم. در هر دو پیمایش سال ۵۳ و ۷۹ سؤالی با این عنوان وجود داشته كه آینده را تا چه حد دینی می‌بینید؟ نكته بسیار جالبی كه وجود دارد این است كه اگر این پاسخ را به تفكیك سن نگاه كنیم در سال ۵۳، ۳۸ درصد از كسانی كه در گروه سنی ۱۵ تا ۲۴ سال بوده‌اند آینده‌ را مذهبی‌تر دیده‌اند. اما برای كسانی كه در گروه سنی بالاتر بوده‌اند این نسبت به ۲۰ درصد رسیده است. یعنی جوانان در آن دوره نگاهشان به آینده این بوده است كه جامعه دینی‌تر خواهد شد. اما سال ۷۹ برعكس است. یعنی در گروه سنی ۱۵ تا ۲۴ سال، حدود ۱۰ درصد گفته‌اند كه در آینده جامعه دینی‌تر خواهد شد اما نسبت این افراد در سنین بالاتر حدود ۲۰ درصد هستند.
من می‌خواهم این تفاوت را به نوعی با مسأله اقتدار سیاسی و دین و موضع جوانان نسبت به این مسأله ارتباط دهم. گروه جوان و نوجوان هر جامعه معمولاً جزو قشر معترض به وضع موجود هستند، یعنی معترض‌ترین اقشار نسبت به وضع موجود در هر جامعه‌ای و هر دوره‌ای جوانان هستند و گروه‌های سنی بالاتر كم‌تر اعتراض دارند و راحت‌تر به وضع موجود رضایت می‌دهند. موضعی كه این گروه نسبت به اقتدار سیاسی جامعه پیدا می‌كنند، ممكن است ناشی از عملكردهای آن مجموعه سیاسی باشد. اما این موضع مخالف به راحتی به نمادها و ارزش‌هایی كه آن مجموعه نمایندگی می‌كند و ادعا می‌كند كه نمایندگی آنها را برعهده دارد، تسری پیدا می‌كند. شاید آن موج‌ گرایش به دین كه در سال ۵۳ و دهه پنجاه به خصوص در میان جوانان در جامعه ایران ظهور كرد و بعد هم تبعاتی داشت و به نوعی گسترده‌تر شد و به انقلاب سیاسی و اجتماعی هم رسید، آن گرایشی كه در میان جوانان نسبت به ارزش‌های دینی در این دوره مشاهده می‌شد، یا امیدی كه به آینده داشتند، نوعی بازنمای نگرش خودشان نسبت به دین بود و در مخالفت با همه ارزش‌هایی كه آن اقتدار سیاسی آن را نمایندگی و معرفی می‌كرد. یعنی در مواجهه با آن اقتدار سیاسی به ارزش‌‌هایی روی آوردند كه به نوعی دینی بود. به همین دلیل جوانان در آن دوره بیشتر از بزرگسالان آینده جامعه را دینی می‌دیدند و شاید برداشت آنها حكایت نفس خودشان باشد.
اما سال ۷۹ برعكس است، یعنی در این سال اقتدار سیاسی نماینده ارزش‌های دینی است و این مخالفت و چالشی كه بین حكومت و جوانان معترض به اقتدار سیاسی ظاهر می‌شود، به ارزش‌هایی كه این اقتدار سیاسی مدعی نمایندگی آن است تسری پیدا می‌كند، به همین دلیل در سال ۷۹ جوانان، بسیار كمتر از سال ۵۳ (تقلیل پیدا كرده به حدود یك سوم و یك چهارم) و در حدود ۱۰ درصد آینده را دینی پیش‌بینی می‌كنند، اما نگاه بزرگسالان به همان ترتیب گذشته است. در چالش‌ با اقتدار سیاسی به نظر می‌رسد كه بخش‌هایی از جوانان ما با ارزش‌هایی كه اقتدار سیاسی آن را نمایندگی می‌كند نیز به منازعه و چالش می‌پردازند و آنها را زیر سؤال می‌برند. اما اینجا با پدیده‌ای به نام دین مواجه هستیم كه بر اساس تحقیقات انجام شده صورت‌های حداقلی آن كه همان اعتقادات و عواطف باشد جزو نیازهایی است كه به راحتی نمی‌توان آنها را كنار گذاشت. اما صورت‌های حداكثری آن را آسان‌تر می‌توان انكار كرد. نتیجه آن كه نقش اقتدار سیاسی در گرایش نداشتن یا كم توجهی بعضی از جوانان به ارزش‌های دینی خود را چندان در باورها و عواطف دینی نشان نمی‌دهد زیرا آن را از مجاری و نهادهای دیگری مثل خانواده می‌گیرند. اما در مورد مناسك جمعی كه به خصوص امروزه به شدت رنگ و لعاب سیاسی به خود گرفته، می‌توان آن را مشاهده كرد. این موضوع در مورد برخی از جنبه‌های پیامدهای دینی هم خود را نشان می‌دهد. نتیجه نهایی اینكه اگر ما سكولار شدن را به معنی سست شدن دین به طور كلی بدانیم و آن را به اعتقادات و عواطف دینی هم تسری بدهیم، یافته‌های موجود نشان می‌دهد كه جامعه ایران اصلاً سكولار نیست و در جهت سكولار شدن هم به معنی حذف باورها و اعتقادات دینی پیش نمی‌رود. اما اگر بحث را به خصوصی‌تر شدن دین باز گردانیم، احتمالاً یافته‌های موجود نشان می‌دهد كه گرایش جامعه به این سمت است، یعنی همین كاهش تقید به عبادات جمعی را می‌توان نشانه‌هایی دانست از سكولار شدن جامعه. البته اگر سكولار شدن را به معنی فردی‌تر و خصوصی‌تر شدن دین بدانیم و در صورتی كه فرض مذكور را بپذیریم می‌توان گفت گرایش‌ها و زمینه هایی برای تقویت این فرایند در جامعه ایران شكل گرفته است و رابطه دین با اقتدار سیاسی هم این گرایش‌ها را تشدید می‌كند.
دكتر حسین‌سراج‌زاده- عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت معلم
پی‌نوشت:
* مقاله فوق متن سخنرانی ویراسته شده دكتر سید حسین سراج‌زاده است كه در هفتمین گردهمایی علمی- كاربردی سالانه دفتر انتشارات كمك آموزشی وزارت آموزش‌وپرورش بیان كرده است.
۱- نگاه كنید به، برگر، پیترال (۱۳۸۰) افول سكولاریزم: دین خیزش‌گر و سیاست‌ جهانی، افشار امیری، تهران: پنگان، و همچنین برگر، پیتر ال (۱۳۸۳) "برخلاف جریان: نقد نظریه سكولار شدن"، در سراج‌زاده، سید حسین، چالش‌های دین و مدرنیته: مباحثی جامعه‌شناختی در دینداری و سكولار شدن، تهران: طرح نو ص ۴۲- ۵۷ .
۲- دفتر طرح‌های ملی (۱۳۸۱) ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان، تهران: دفتر طرح‌های ملی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
۳- طالبان، محمدرضا (۱۳۸۲) افول دین و معنویت در ایران: توهم یا واقعیت، مجله حوزه و دانشگاه، سال نهم، شماره ۳۵: ۵۳-۳۵ .
۴- نگاه كنید به، سراج‌زاده، سید حسین (۱۳۸۳) "نگرش‌ها و رفتارهای دینی نوجوانان تهرانی و دلالت‌های آن برای نظریه سكولار شدن" در سراج‌زاده، سیدحسین، چالش‌های دین و مدرنیته: مباحثی جامعه‌شناختی در دینداری و سكولار شدن، تهران: طرح نو ص ۱۶۴- ۱۹۷.
۵- نگاه كنید به طالبان، محمدرضا (۱۳۷۷) سنجش دینداری و گرایش جوانان دانش‌آموز نسبت به نماز، تهران: اداره آموزش و پرورش منطقه ۵ و طالبان، محمدرضا (۱۳۷۸) دینداری و بزهكاری در میان جوانان، تهران: اداره آموزش و پرورش منطقه ۵.
۶- نگاه كنید به سراج‌زاده، سید حسین و فاطمه جواهری (۱۳۸۲) نگرش‌ها و رفتار دانشجویان، تهران: دفتر مدیریت فرهنگی و برنامه‌ریزی اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فن‌آوری.
۷- برای آگاهی از ابعاد دینداری در مدل گلاك و استارك، نگاه كنید به سراج‌زاده، سید حسین و مهناز توكلی (۱۳۸۰) بررسی تعریف عملیاتی دینداری در پژوهش‌های اجتماعی، نامه پژوهش، سال پنجم، شماره ۲۰ و ۲۱ .
۸- نگاه كنید به اسدی، علی (۱۳۵۳).
منبع : فرهنگ و پژوهش