یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

اتهام ناروای خوش گذرانی به امام حسن (ع)


اتهام ناروای خوش گذرانی به امام حسن (ع)
یکی از اتهاماتی که نسبت به امیر مومنان علی (ع) مطرح شده و حتی از زبان برخی نیز برای برکناری وی از ولایت و خلافت از آن بهره گرفته شده ، شوخ طبعی و مزاح آن حضرت (ع) است. از این دست اتهامات هماره از سوی دشمنان دانا و دوستان نادان مطرح بوده است. از جمله اتهامات ناروایی که به معصوم (ع) زده شده است، مساله مطلاق بودن حضرت امام حسن مجتبی (ع) است که بسیاری آن را بر خوش گذرانی و یا اخلاق زشت آن حضرت(ع) بار کرده اند و بدین وسیله نسبت هایی زشت و ناپسند به یکی از دو سرور جوانان بهشت وارد ساخته اند. این در حالی است که برخی از نسبت های ناروا ، حتی با ساحت مومن در تضاد است چه رسد ساحت مردی از تبار آسمانیان را آلوده کند که قرآن وی را به صفاتی بلند چون تطهیر، عصمت، اعتدال، خلق عظیم، ابرار و مانند آن ستوده است.
نویسنده در این مقاله با بازخوانی تحلیل آیات قرآنی نسبت به صفات مومن در شکل عام و صفات معصوم به شکل خاص ، کوشیده است تا نسبت های ناروایی از این دست را مورد بررسی قرار دهد. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.
● مقام عصمت
امام معصومی چون امام حسن مجتبی (ع) افزون بر این که دارای صفات مومن که در آیات و روایات بیان شده است ، انسان کاملی بوده و از مقام عصمت برخوردار بوده است. از این روست که قابلیت آن را یافته است تا اسوه و الگوی مومنان شده و به حکم آیات و روایات بی شمار پیروی از وی در قول و فعل و تقریر لازم و واجب شده است.
مقام عصمت مقامی است که در مرتبه عالی مختص چهارده معصوم (ع) و انوار طیب و پاک ایشان است. هر یک از چهارده معصوم (ع) در حکم واحد می باشند ؛ زیرا نور یگانه ای هستند که در روایات نبوی بر آن تاکید شده است و به حکم وحدت وجودی و نوری است که اگر امیرمومنان (ع) جان و نفس پیامبر(ص)و باطن وی شمرده شده است( آیه مباهله ) دیگر معصومان نیز نفس و جان پیامبر(ص) هستند.
از آیه شریفه ۱۱۳ سوره نساء استفاده می شود که به پیامبر (ص) دو علم آموزش داده شده بود: یکی علم از راه وحی و نزول روح الامین و جبرئیل که در ایه ۱۹۳ سوره شعراء بدان اشاره شده است؛ و دیگری، نوعی علم که بر قلب پیامبر(ص) القا و بی واسطه ملک و انزالی الهام شده بود. این موهبت همان عصمت است که در حقیقت نوعی علم الهی است که بر تمام قوای طبیعی و غرایز و امیال نفسانی غالب و صاحب آن را از گمراهی و لغزش و گناه به طور کلی حفظ و باز می دارد؛ و به واسطه آن نسبت به گناه تنفر و انزجار قلبی پیدا می کند . در روایات از این حالت و صورت به این تعبیر شده است که معصوم (ع) را روحی به نام روح القدس از گناه و معصیت باز می دارد.(اصول کافی ج ۱ ص ۲۷۲ و ص ۳۸۹ و ۳۹۸ و ص ۴۴۲ و نیز ج ۲ ص ۲۸۲)
شاهد بر این نوع علم ادامه آیه است که می فرماید: انزل الله علیک الکتاب و الحکمه ... و علمک ما لم تکن تعلم. بنابراین عصمت نوعی علم خاص است که صاحب آن به طور دایم و برای همیشه راه بندگی را می پیمایدو مانع از صدور معصیت از وی می شود و اعضا و جوارح را هماره د رراه فطرت توحید قرا رمی دهد و هیچ وقت مغلوب قوای طبیعی و هوی و هوس های نفسانی نمی شود.
پس می توان گفت که تعلیم خاص و بی واسطه الهی علت برای عصمت معصوم (ع) می شود و وی را از گناه دور نگه می دارد.( نساء آیه ۱۱۳)
با چنین حالاتی است که امام حسن مجبتی (ع) نیز همانند دیگر معصومان(ع) گرایش به بدی و زشتی و گناه پیدا نمی کند. افزون بر این که وی انسانی کامل و در مقام اسوه است و هماره در مسیر اعتدال گام بر می دارد؛ زیرا انسان کامل ، انسانی معتدل است و راه به افراط و تفریط نمی برد تا بتواند هم شاهد و گواهی بر رفتار درست باشد و هم گواه بر اعمال و شاهد وشهید بر رفتار ایشان باشد.
● طهارت ذاتی امام (ع)
قرآن از جمله کتاب های اسمانی است که عین الفاظ آن به زبان عربی از ساحت قدس الهی بر پیامبر(ص) فرو فرستاده شده است و خداوند این معنا را به صراحت در آیات ۱ تا ۳ سوره زخرف بیان داشته و فرموده است: حم سوگند به این کتاب روشنگر که ما قرآن را به صورت عربی قرار دادیم ، باشد تا بیندیشید و در آیات ۱ و ۲ سوره یوسف بر این معنا تاکید کرده ا ست. در تمامی این آیات بر نزول عربی قران تاکید شده است. به این معنا که عربیت جزیی از وحی بودن قرآن است و در تعلیل آن می فرماید که غرض و مقصود از نزول قران به زبان عربی از سوی خداوند آن بوده است که مردم بتوانند آن را بفهمند و در آن تعقل نمایند.
این یکی از اختصاصات قرآن است که عربی بودن جزء وحی نازل شده بود ؛ در حالی که در دیگر کتب آسمانی چون انجیل این گونه نیست که الفاظ آن هم جزء وحی باشد، بلکه مطلبی به پیامبر(ع) وحی می شد و آن حضرت با الفاظ و بیان خود آن را به مردم ابلاغ می نمود؛ شبیه این امر را می توان در احادیث قدسی پیامبر گرامی (ص) یافت که محتوا و معنا به وی وحی می شد و آن حضرت (ص) با انتخاب الفاظی از خود آن کلام الهی را به شکل حدیث قدسی ارایه می داد.
بنابراین ، در انتخاب واژگانی قرآن، خداوند خود دخالت مستقیم داشته است و هر واژه وکلمه ای چنان که خدا خواسته و اراده کرده نازل و بر زبان پیامبر(ص) جاری شده است. واژگان انتخابی قرآن و گزاره ها و جملات آن به گونه ای است که انسان در هر مقام و مرتبه ای باشد ناتوان از آن است و این همان اعجاز لفظی و معنایی قرآن است که همه را از اوردن ایه وسوره ای ناتوان ساخته است. قرآن از این جهت و جهات عدیده دیگر یک معجزه است.
اگر انسان ها بتوانند می توانند به آسانی با این قرآن مبین لفظی ارتباط برقرار کنند و با تعقل در آن به فهم مقاصد آن برسند.
اما قرآن غیر از این مرتبه ، دارای مرتبه دیگری است که در ایه ۴ سوره زخرف از آن به مقام دیگری یاد کرده است. در این مرتبه قرآن در ام الکتاب و لوح محفوظ قرار دارد و در مرتبه ای بلند و استوار نشسته است. این مرتبه از مراتبی است که درز و راهی برای کسی نیست تا از آن رخنه کند و به حقایق آن برسد و فهم و درکی از آن داشته باشد. در این مرتبه و مقام تنها کسانی می توانند برسند که خود از مطهرون باشند که در ایات ۷۷ تا ۷۹ سوره واقعه از آن سخن به میان آمده است: به راستی که قطعا این قرانی ارجمند است که در کتابی نهفته قرار دارد و جز پاک شدگان و مطهران به آن دسترسی ندارند.
منظور از " لایمسه الا المطهرون " آن است که فکر و فهم کسی نمی تواند آن را مس کند مگر آن که خود از پاک شدگان الهی باشد و تطهیر الهی آنان را به مقام طهارت ذات رسانده باشد.
در ایه ۳۳ سوره احزاب این پاک شدگان را اهل بیت پیامبر(ص) معرفی کرده است و معلوم نموده که تنها آنان هستند که توانایی مس و درک و رسیدن به فهم ام الکتاب و لوح محفوظ را دارا می باشند. از جمله این اهل بیت (ع) چنان که روایات بسیاری از اهل سنت و شیعه وارد شده ، امام حسن مجتبی (ع) است. آن حضرت(ع) کسی است که هم از قرآن نازل بهره مند می باشد و هم در مقام تطهیر ذاتی به ام الکتاب دسترسی دارد. چنین کسی می بایست در انسانیت خویش از همه جهات به کمال و اعتدال باشد وگرنه معنا ندارد که کسی که در حد کمال نیست به آیات لفظی و فهم عبارات و اشارات و لطائف و حقایق قرآن لفظی نازل شده دسترسی داشته باشد چه رسد که بتواند به مس ام الکتاب نایل شود.
‌● مقام امامت کبرا
یکی از مراتب انسان کامل دست یابی به مقام امامت کبراست. امامت کبرا از نبوت برتر و بالاتر است ، زیرا خداوند در تبیین مقام امامت در آیه ۱۲۴ سوره بقره می فرماید که حضرت ابراهیم (ع) پس از آن که به مقام نبی الله و رسول الله رسید و در مقام اولوالعزم من الرسول نشست و در محبت و محبوبیت الهی سیر کمالی تا خلیل الله را پیمود و به مقام عبدالله دست یافت پس از آزمون ها و ابتلائات بسیار به مقام امامت رسید و خداوند در حق وی فرمود: انی جاعلک للناس اماما؛ من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم.
یکی از امامان بلند مرتبه خداوند ، پیامبر اکرم (ص) بود. وی در مقام حجت خداوندی امامت امت را به عهده گرفت و سپس آن را به وصی خویش امیرمومنان (ع) واگذار و به فرمان الهی تفویض و تنصیب نمود.
انسان کامل وحجت الهی کسانی هستند که زمین به واسطه آنان از خشم بر اهل خود باز می ماند: لولا الحجة لساخت الارض باهلها؛ اگر حجت خداوند نبود به قطع زمین بر ساکنانش خشم می گرفت و آنان را فرو می برد؛ ( بحار الانوار ،‌ علامه مجلسی ، ج ۲۳، ص ۱ و ۵۷) زیرا غایت خلقت و آفرینش انسان ، رسیدن وی به کمال است و این جز به وجود حجت شدنی نیست.
حجت کسی است که اعمال بندگان در نزد اوست و او اعمال را در مقام ربوبیت پرورش داده و به سوی خداوند متعال سوق می دهد. ازاین رو، چنین شخصی امام می باشد خواه آن شخص نبی چون حضرت ابراهیم (ع) باشد و یا رسولی همانند پیامبراکرم (ص) و یا امامی بی مقام نبوت و رسالت مانند ائمه اطهار(ع) باشند. خداوند در این باره در آیه ۷۳ سوره انبیاء می فرماید: و جعلناهم ائمه یهدون بامرنا و اوحینا الیهم فعل الخیرات؛ و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما مردم را هدایت می کردند و انجام کارهای نیک را به ایشان وحی می کردیم.
در آیه ۲۴ سوره سجده نیز می فرماید: و جعلنا منهم ائمه یهدون بامرنا لما صبروا؛‌و چون شکیبایی کردند برخی از آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما مردم را هدایت می کردند.
منظور خداوند از کلمه " امر" در این جملات همان " کن" وجودی هر چیزی است که در اواخر سوره یس آن را بیان کرده و فرموده است: انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون؛‌ چون خداوند اراده کند که چیزی را پدید آورد تنها به آن می گوید که موجودی شو و آن چیز بی درنگ به وجود می آید.
مقصود از هدایت در این جملات نیز تنها بیان فرمان الهی و ارایه طریق نیست ؛ زیرا آنان در مقام نبوت نیز بودند و ارایه طریق می کردند و نیازی به تکرار آن نبوده است بلکه مراد از این هدایت همان ایصال الی المطلوب است . بنابراین امام و حجت الهی کسی است که انسان و عمل او را به سوی خداوند متعال سوق می دهد.
هر یک از انسان ها نیازی به چنین امام و حجتی دارند تا ایشان و اعمال آنان را به سوی خداوند تعالی هدایت (به معنای ایصال به مطلوب ) کند ؛ زیرا بی چنین کاری خلقت و آفرینش امری لغو و بی غایت می شود. به سخن دیگر،‌ آفرینش انسان دارای کمال خاصی است که انسان می بایست به سوی آن کمال هدایت شود و بی حجت چنین امری شدنی نیست و اگر در هر دوره ای حجتی نباشد لغویت پیش می آید و غایت تحقق نمی یابد و اگر غایت از میان برود، فعل خدا بی غایت شده و لغویت در آفرینش لازم می آید و از آن جایی که صدور چنین امری از سوی خداوند محال است که امری لغو انجام دهد، می بایست گفت که هرگز چنین اتفاقی نمی افتد؛ زیرا همه چیز هستی بر اساس حق و هدفدار است.(حجر آیه ۸۵)
امام و حجت الهی ، کسی است که هر عملی را رشد می دهد تا در نفس وی جایگزین شود و این اختصاص به صالحان ندارد بلکه شامل طالحان نیز می شود. ( روم آیه ۱۰) امام کسی است که اعمال هر انسانی را پس از آن که به وی عرضه شد پرورش می دهد و به درگاه خداوند می برد.
در روایات آمده است که در هر شهری عمودی از نور وجود دارد که از راه آن اعمال همه امت به امام عرضه می شود.(بحارالانوار ج ۲۵، ص ۴۰ و ۴۱ و ۱۱۷ و ۱۶۹ و نیز ج ۲۶ ، ص ۱۳۵ و ۱۳۶) از این روست که همه انسان ها از راه امام به بهشت و دوزخ می روند و هر امامی قسیم النار و الجنه است . در روایات است که امام نامه اعمال هر کسی را می بیند و آنان را به سوی بهشت و دوزخ هدایت می کند.(بحارالانوار ج ۲۳ ، ص ۵ و ج ۵۲ ، ص ۹۲)
از این رو می توان مقام امام را همانند مقام خداوندی دانست که " لایشغله شان عن شان ؛‌هیچ کاری او را از کاری دیگر باز نمی دارد. او نهال جان هر کسی را پرورش می دهد و نقش اعمال نیک و بد در نفس انسان مسلمان و کافر را رشد می دهد و او را به سوی بهشت و دوزخ می کشاند. در حقیقت فرشتگان و نویسندگان نامه اعمال ،‌ در نقش منشی و کاتبان امام معصوم (ع) می باشند. از این روست که خداوند می فرماید: و قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المومنون ؛ و بگو هر کار می خواهید بکنید که به زودی خدا و پیامبر و مومنان در کردار شما خواهند نگریست.(توبه آیه ۱۰۵)
مقصود از مومنان در این آیه همان امامان معصوم (ع) می باشند.( بحارالانوار ، ج ۵ ، ص ۳۲۹ و نیز ج ۷ ، ص ۳۳۱ و ج ۱۷ ، ص ۱۳۱ و ده های روایت دیگر ) از این روست که خداوند در آیه ۷۱ سوره اسراء می فرماید: یوم ندعوا کل اناس بامامهم ؛‌ روزی که هر گروه از مردم را با امامشان می خوانیم. به این معنا که در عالم محشر هر کسی از راه امام (ع) خوانده می شود و او افراد امت را حاضر می کند و این امام (ع) است که در صراط به دوزخ می گوید: هذا عدوی خذیه؛ این دشمن من است او را بگیر(بحارالانوار ، ج ۳۹ ، ص ۱۹۶ و نیز ج ۴۷ ، ص ۴۱۲)
امام معصوم (ع) چون میزان اعمال و ترازوی ان است در مقام بالایی نشسته ا ست و می تواند شفاعت نیز بکند که در آیات و روایات بسیاری به آن اشاره شده است.
به هر حال ، مقام امامت و حجت مقام عظیمی است و امام افزون بر وظیفه راهنمایی ظاهری مردم و بیان صوری معارف که به عهده اوست ، هدایت گر به سوی امر و ولایت و رهبری باطنی اعمال نیز می باشد و حیات معنوی انسان نیز به دست او تنظیم می شود و اوست که حقایق اعمال را به سوی خدا سوق می دهد. از آیات قرآنی و روایات تفسیری بر می اید که نفس انسان به واسطه اعمال خیر و شری که انسان انجام می دهد به سوی سعادت و شقاوت می رود و امام (ع) به اذن الهی نتایج خیر و شر و نعمت و نقمت را به شخص می دهد.
امام هم هدایت تشریعی و هم ولایت تکوینی انسان ها را دارا می باشد و مراد از " اوتی کتابه بیمینه " در آیه ۷۱ سوره اسراء آن است که به یمین و دست راست امام معصوم (ع) داده می شود و این که همه اعمال انسان ها تحت اداره او خواهد بود.از این روست که " هذا عدوی خذیه و هذا من شیعتی فاترکه " معنا می یابد. از این روست که آن حضرات (ع) می فرمایند: بازگشت مردم به سوی ماست(غاشیه آیه ۲۵) چنان که حساب آنان نیز به دست ماست(غاشیه آیه ۲۶ و نیز بحارالانوار ج ۳ ص ۲۰۳ و ص ۲۶۴ و روایات دیگر)
اعمال هر انسانی در هر هفته یک و دوبار توسط فرشتگان بر امام معصوم (ع) عرضه می شود (اصول کافی ج ۱ ص ۲۱۹) و روشن است که این صحیفه اعمال همانند متن نیست بلکه عمل است که قابلیت رشد و نمو دارد و اوست که اعمال را پرورش می دهد. بنابراین انسان می بایست کسی که اعمال را پرورش می دهد و او را به سوی خدا سوق می دهد بشناسد و به همین دلیل و ادله دیگر لازم است تا نسبت به امام معصوم (ع) شناخت پیدا کند و او را بشناسد تا بر مرگ جاهلی نمیرد.(اصول کافی ج ۱ ص ۳۷۱ و روایات دیگر)
● تعدد زوجات پیامبر(ص)
پیامبر (ص) در روایتی می فرماید: تناکحوا ، تناسلوا فانی اباهی بکم الامم یوم القیامة و لو بالسقط؛ با یک دیگر ازدواج و زاد و ولد کنید تا من در روز رستاخیز به وجود شما بر دیگر امت ها افتخار کنم هر چند که به سقط باشد.(مستدرک الوسایل ،‌ج ۱۴ ، ص ۱۵۳ و نیز بحارالانوار ج ۱۷ ص ۲۵۹ )
در این روایات پیامبر(ص) مردم به به ازدواج تشویق و ترغیب می کند و در روایتی دیگر دوستی زنان را یکی از محبوب های سه گانه خود در دنیا در کنار نماز و عطر بر می شمارد.
پیامبر(ص) در زندگی شخصی خویش نیز این گونه بوده است و ازدواج های متعددی داشته است و کسانی که ترک ازدواج داشتند سرزنش می نمود و رهبانیت را سیره خویش و شریعت خود نمی شمرده است.
می دانیم که پیامبر(ص) انسانی خوشگذران و هوس ران نبوده است؛ زیرا اساس کارهای آن حضرت (ص) بر اساس مصلحت و تعقل بوده بوده است نه بر اساس احساسات و عواطف چه رسد که بر پایه غرایز جنسی و طغیان آن باشد.
بنابراین دلیل تعدد ازدواج پیامبر(ص) را می بایست در جهات دیگری چون اقتصادی ، سیاسی ، نظامی ، بیان حکمی از احکام و جوازی از آن ،‌یا به جهت تمایل قبایل به اسلام و یا دفع شری و ضرری از آنان و مانند آن جست.
اگر به زندگی آن حضرت (ص) توجه شود ولی در دوران جوانی با حضرت خدیجه (س) که ۴۰ ساله و بیوه بود، ازدواج نمود و تا وی زنده بود با کسی دیگر ازدواج نکرد. در میان زنان تنها عایشه و حبیبه که دوشیزه بودند ، بقیه زنان بیوه و سالخورده ای بودند و در ده سال آخر عمر نیز ازدواج مجدد بر آن حضرت از سوی خداوند حرام شد و ایشان ازدواجی نکرد.
با توجه به ازدواج ها ی متعدد پیامبر(ص) می توان درک کرد که اهداف به غیر از خوشگذرانی در همه آن ها مطرح بوده است و نمی توان پیامبر(ص) را متهم به خوشگذرانی کرد.
● ازدواج امام حسن مجتبی (ع)
امام حسن مجتبی (ع) انسانی کامل و حجت و خلیفه خداوند بر زمین بود. آن حضرت (ع) از نظر زندگی به گونه ای است که اسوه کامل برای بشریت همانند دیگر اولیای معصوم (ع) شمرده شده است. بنابراین ازدواج های آن حضرت (ع) نمی توانست از حوزه شریعت و اسوه بودن بیرون باشد.
بی گمان نسبت هایی که به آن حضرت (ع) داده شده از سوی دشمنان جعل و وضع شده است. نسبت هایی را حکام و خلفای هوس ران و خوشگذران جعل نموده و به امام مجتبی (ع) نسبت دادند تا به این طریق بر اعمال ننگین و حرم سراهای شرم آور خود صحه بگذراند و گرنه آن حضرت (ع) همانند برادرش امام حسین (ع) و پدرش حضرت امیرمومنان (ع) امام ، معصوم، پاک و منزه از هرگونه خطا و خطئیه و اسوه کامل بوده است. کارهای وی نیز در حد اعتدال و میانه بوده است و هیچ گونه افراط و تفریطی نداشته است.
اما آن چه در برخی روایات همانند روایت صفحه ۵۶ مجلد ششم آمده است نمی تواند درست و صحیح باشد. دلائل و شواهد نشان می‏دهد تا پیش از منصور عباسی چنین افترایی در کتاب‌ها نبوده، منصور برای خنثی سازی شورش‌های علوی و حرکت‌های ضدّ حکومتی نوادگان امام حسن مجتبی(علیه السلام) این تهمت و شبهه را علیه امام پایه‏گذاری کرد.وی که از شورش‌ها سخت به وحشت افتاده بود، برای رفع نگرانی خود، هیچ حربه‏ای را بهتر از لکه‏دار کردن چهره پاک و معصوم امام حسن ندید.‏
وی پس از دستگیری عبداللّه بن حسن که علیه ظلم و جور قیام کرده بود، در برابر بسیاری از مردم و فرزندان امام علی و امام حسن (علیهما السلام) به سخنرانی پرداخت و ابی‏طالب را مورد دشنام و افترا و ناسزاگویی قرار داد و گفت :حسن بن علی همه کارها را به معاویه واگذارد و به زنان روی آورد؛ او امروز با یکی ازدواج می‏کرد و فردا دیگری را طلاق می‏داد و همچنان بدین کار مشغول بود تا اینکه در بسترش مرد.
استاد‌هاشم معروف در ردّ این تهمت ناجوانمردانه می‏نویسد: روایاتی که او را زن‌باره توصیف می‏کنند و اینکه پدرش می‏گفت: به فرزندم حسن زن ندهید که زن‌باره است؛ این روایات چنان که از اسنادشان بر می‏آید، منبعی جز مدائنی و امثال دروغگوی او ندارد. مدائنی و واقدی و دیگر مورّخان پیشین، تاریخ را در سایه حکومت‌هایی نوشته‏اند که با اهل‏بیت‏(ع) سر دشمنی داشتند، و از هر وسیله‏ای برای خدشه‏دار کردن واقعیت‏های آنها و ضربه زدن به ایشان فروگذار نکردند.
مهدی مهریزی در تحقیقی کامل که در مجله شماره ۹ حدیث چاپ شده است به بررسی این کذوبه پرداخته و درنوشته ای مطول بیان داشته است: مع‏الاسف، این روایت ها هم در منابع حدیثی و تاریخی شیعی آمده و هم در کتب تاریخ اهل سنت. نخست به نقلهای مختلف این مطلب اشاره میشود و سپس به پاسخگویی و نقادی آن میپردازیم. در نقل روایت ها ترتیب تاریخی و زمانی کتب را منظور می داریم تا نقد به سهولت انجام شود.
۱) اولین کتاب حدیثی شیعه که این مطلب در آن نقل شده کتاب محاسن برقی، نوشته احمد بن‏ابی عبداللّه‏ برقی(م۲۷۴ یا ۲۸۲ق) است:
عن ابن محبوب عن أبی عبداللّه‏(ع) قال: اتی رجل امیرالمؤمنین(ع) فقال له: جئتک مستشیرا. ان الحسن و الحسین و عبداللّه‏ بن‏جعفر خطبوا الی، فقال امیرالمؤمنین(ع): المستشار مؤتمن؛ اما الحسن فانه مطلاق و لکن زوّجها الحسین(ع) فانه خیر لابنتک.
مردی نزد امیرالمؤمنین(ع) آمد و گفت: میخواهم مشورت کنم. حسن و حسین و عبداللّه‏ بن‏جعفر از دخترم خواستگاری کرده‏اند [به کدام دختر دهم؟ [حضرت فرمود: کسی که مورد مشورت قرار گیرد؛ امین است. بدان حسن، بسیار طلاق میدهد. دخترت را به حسین تزویج کن زیرا برای دخترت بهتر است.
۲) پس از محاسن، روایتهایی در این زمینه در کتاب کافی نوشته محمد بن‏یعقوب کلینی(م۳۲۹ق) نقل شده است.
الف) عدة من اصحابنا عن احمد بن‏محمد عن محمد بن‏اسماعیل بن‏بزیع عن جعفر بن‏بشیر عن یحیی بن‏ابیالعلاء عن ابیعبداللّه‏(ع) قال: ان الحسن بن‏علی(ع) طلّق خمسین امرأة فقام علی(ع) بالکوفة فقال: یا معشر اهل الکوفة لا تنکحوا الحسن فانه رجل مطلاق، فقام الیه رجل فقال: بلی و اللّه‏ لننکحنّه فانه ابن رسول اللّه‏(ص) و ابن‏فاطمة فان اعجبه امسک و ان کره طلّق.( الکافی، ج۶، ص۵۶، ح۵.)
امام صادق(ع) فرمود: حسن بن‏علی پنجاه زن را طلاق داد. تا آنکه حضرت علی(ع) در کوفه به پا خاست و فرمود: ای کوفیان، به حسن دختر ندهید زیرا بسیار طلاق میدهد. مردی بر پا خاست و گفت: به خدا سوگند، چنین میکنیم. او فرزند رسول خدا(ص) و فاطمه است، اگر خواست همسرش را نگه میدارد و اگر نخواست طلاق میدهد.
ب) حمید بن‏زیاد عن الحسن عن محمد بن‏سماعة عن محمد بن‏زیاد بن‏عیسی عن عبداللّه‏ بن‏سنان عن ابیعبداللّه‏(ع) قال: ان علیا(ع) قال و هو علی المنبر لا تزوّجوا الحسن فانه رجل مطلاق. فقام رجل من همدان فقال: بلی واللّه‏ لنزوّجنه و هو ابن رسول اللّه‏ و ابن امیرالمؤمنین(ع) فان شاء امسک و ان شاء طلّق.( همان، ص۵۶، ح۴.)
امام صادق(ع) فرمود: علی(ع) بر منبر فرمود: به حسن دختر ندهید زیرا او مردی پرطلاق است. مردی هَمْدانی بلند شد و گفت: به خدا سوگند چنین خواهیم کرد زیرا او فرزند رسول خدا و امیرالمؤمنین است. اگر خواست همسر را نگه دارد و اگر نخواست طلاق میدهد.
۳) پس از کافی، این مضمون در کتاب دعائم الاسلام، نوشته نعمان بن‏محمد تمیمی قمی(م۳۶۳ق) آمده است:
عن ابی جعفر محمد بن‏علی(ع) انه قال: قال علی(ع) لاهل الکوفة: یا اهل الکوفة لا تزوّجوا حسنا فانه رجل مطلاق.( دعائم الاسلام، ج۲، ص۲۵۷، ح۹۸۰.)
امام باقر(ع) فرمود: علی(ع)، کوفیان را مخاطب ساخت و فرمود: به حسن زن مدهید زیرا که بسیار طلاق میدهد. پس از این سه کتاب، کتب روایی دیگر با همین اسناد به نقل
امام حسن مجتبی(ع)، سبط اکبر پیامبر(ص) و دومین امام معصوم، از شخصیتهایی است که تیر مسموم وضع و جعل آن بزرگوار را نشانه رفته و نسبتهای ناروایی در قالب حدیث و روایت به وی داده شده است.
این احادیث پرداخته‏اند.
شیخ حرّ عاملی(م۱۱۰۴ق) در کتاب وسائل‏الشیعة، دو روایت کافی(وسائل‏الشیعة، ج۱۵، ص۲۶۸، ب۲، ح۲ و ص۲۷۱، ب۴، ح۱ و ۲.) و روایت کتاب محاسن(همان، ج۸، ص۴۲۷، ب۲۳، ح۱؛ ج۱۵، ص۲۶۸، ب۲، ح۱.) را نقل کرده است. پس از وی، علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار به نقل این احادیث پرداخته است. وی روایت محاسن(بحارالانوار، ج۴۳، ص۳۳۷، ب۱۶، ح۹؛ ج۷۵، ص۱۰۱، ب۴۸، ح۲۲) و کافی(همان، ج۴۴، ص۱۷۲، ح۶ و ۷.) را نقل کرده و به جز آن از مناقب ابن‏شهر آشوب(همان، ص۱۵۸، ح۲۷ و ص۱۶۹، ح۴، و ص۱۷۱، ح۵.) نیز همین مضامین را روایت کرده است.
همچنین محدث نوری، در کتاب مستدرک الوسایل، روایت کتاب دعائم الاسلام(مستدرک الوسائل، ج۱۵، ص۲۸۰، ب۲، ح۱۸۲۳۸. (چاپ آل البیت)) و مطلب نقل شده در مناقب ابن‏شهر آشوب(همان، ح۱۸۲۳۹.) را روایت کرده است.
وی در ادامه می نویسد: به نظر میرسد شواهد تاریخی، عقیدتی فراوان در دست است که نادرستی این نقل را روشن میسازد و بهترین راه برای نقد نیز همین است. اینکه برخی پژوهشگران به جای نقد این مطلب به نقد نویسندگان و کتب پرداخته‏اند و محاسن برقی، قوت القلوب و ... را زیر سؤال برده‏اند(حیاة الامام الحسن، ج۲، ص۴۵۴ ـ ۴۵۶؛ حقایق پنهان، ص۳۵۲ ـ ۳۵۴.)، شاید قرین صحت نباشد، چرا در همین کتب و از همین نویسندگان، مطالب فراوان و درستی نقل شده و مورد اعتماد و استناد است. به سخن دیگر، به جای آنکه نادرستی یک یا چند نقل به اثبات رسد روا نیست، یک کتاب یا یک مجموعه از رده خارج گردد.
شواهدی که به گمان ما بر نادرستی این نقلها دلالت دارد عبارت است از: امام مجتبی(ع) در نیمه رمضان سال دوم یا سوم هجری به دنیا آمد و در ۲۸ صفر سال ۴۹ هجری از دنیا رفت. عمر ایشان ۴۶ یا ۴۷ بیشتر نبود. اگر اولین ازدواج حضرت در ۲۰ سالگی باشد، تا سال شهادت پدر یعنی سال ۴۰ هجری، یعنی در فاصله ۱۸ یا ۱۷ سال، باید این تعداد ازدواج و طلاق صورت گرفته باشد که امری نامعقول است. وی در ادامه به شواهدی دیگری پرداخته است که خوانندگان را به اصل مقاله ارجاع می دهیم.
خلیل منصوری


همچنین مشاهده کنید