چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


من از صحنه نمی ترسم


من از صحنه نمی ترسم
● گفت و گوی اشپیگل با ایوگنی كیسین-پیانیست
ایوگنی كیسین در ماه اكتبر سال ۱۹۷۱ در مسكو متولد شد. او در دو سالگی نواختن پیانو را آغاز كرد، بدین شكل كه قطعات ساده ای را پشت پیانو بداهه می كرد. در سن شش سالگی او وارد مدرسه موسیقی شد كه به پرورش استعدادهای درخشان اختصاص داشت.
معلم او درآن سال ها پیانیست برجسته ای به نام آنا پاونونا بود. این معلم برای همیشه تنها معلم كیسین باقی ماند تا جایی كه این شاگرد به یكی از پیانیست های طراز اول جهانی تبدیل شد. كیسین تنها ده سال بیشتر نداشت كه برای اولین بار یك كنسرت پیانو از موتسارت نواخت و متعاقباً اولین رسیتال پیانو خود را یك سال بعد در مسكو اجرا كرد. واقعه ای كه توجه همگان را متوجه استعداد بی همتای كیسین كرد كنسرتی بود كه در آن او هر دو كنسرتو پیانوهای شوپن را در تالار اصلی كنسرواتوار مسكو نواخت. این كنسرت ضبط و اندكی بعد به شكل صفحات ال پی منتشر شد. از آن پس اجراهای مختلفی كه كیسین در تالارهای مختلف اجرا می كرد همگی ضبط و بلافاصله منتشر می شد. او از سال ۱۹۸۵ به بعد كنسرت هایی خارج از روسیه برگزار كرد. ابتدا در شرق اروپا و سپس در ژاپن و بالاخره در غرب اروپا و آمریكا.
در دسامبر سال ۱۹۸۸ او به همراهی اركستر فیلارمونیك برلین و به رهبری هربرت فون كارایان كنسرتو پیانو شماره یك اثر چایكوفسكی را در برلین اجرا كرد؛ اجرایی كه بسیار مورد توجه منتقدان قرار گرفت و همین كنسرت مجدداً سال بعد در سالزبورگ تكرار شد. كمپانی دویچه گراموفون اجرای برلین از همین كنسرتو را ضبط و منتشر ساخت و از آن پس كیسین برای جهانیان به نامی شناخته شده تبدیل شد. اولین حضور كیسین در آمریكا نیز مصادف شد با اجرای مجدد او از كنسرتو پیانوهای یك و دو از شوپن. اركستر فیلارمونیك نیویورك به رهبری زوبین مهتا كیسین را در این اجرا همراهی می كردند. طبیعتاً كنسرت بعدی او می بایست در تالار كارنگی برگزار و موفقیت او در این تالار نیز از پیش تضمین شده محسوب می شد. از آن پس كیسین جوایز متعددی را به خود اختصاص داد. از او در برنامه های مستقیم تلویزیونی كه گاهی بینندگان آن تا چند صد میلیون نفر برآورد می شدند تقدیر می شد و چندی نگذشت كه او به چهره ای جهانی تبدیل شد.دولت روسیه نیز تمام تلاش خود را انجام داد تا همچنان نظر كیسین را به كشور متبوعش جذب كند. از او به عنوان یكی از پشتوانه های فرهنگی كشور روسیه یاد می شد.
كیسین با ارائه موزیكالیته ای كاملاً منحصر به فرد در تفسیر آثار و از همه مهمتر با ارائه مهارت های بی نظیر تكنیكی موقعیت ویژه ای را برای خود كسب كرده بود كه شاید هرچند دهه یك بار كسی می توانست بدان نائل شود. او سرآمد پیانیست های نسل جوان در مجامع موسیقی شده بود. او تقریباً با تمامی اركسترهای طراز اول جهان به اجرای كنسرت پرداخته است و بی شك تمامی رهبران بزرگ معاصر او را در برنامه هایشان پذیرفته اند. از میان این دسته از رهبران می توان به كلودید آبادو، ولادیمیر اشكنازی، دانیل بارن بونم، جیمز لیواین و سیجی اوزاوا اشاره كرد. كنسرت های متعدد كیسین در مقام تكنواز پیانو همچنان در اروپا، آمریكا و ژاپن ادامه دارد. شاید بتوان گفت كه او در طول چند سال اخیر تمامی جوایزی را كه از سوی جراید معتبر موسیقی اهدا می شود دست كم برای یك بار ربوده است. طبق توافقاتی كه صورت گرفته اغلب اجراهای كیسین توسط كمپانی RCA ضبط و منتشر می شود. از میان آخرین ضبط های او تصاویر نمایشگاهی اثر موسورگسكی و كارناوال اثر شومان مورد استقبال فوق العاده ای قرار گرفته اند.علاوه بر این قطعات دوریستال وی كه سراسر به آثار شوپن اختصاص داشتند به طور كامل ضبط و منتشر شده اند. در این دوریستال او چهار بالاد، باركارول، برسوز، اسكرتسو شماره چهار، بیست و چهار پرلود و سونات شماره دو را كه از جمله برجسته ترین قطعات شوپن محسوب می شدند، نواخته است. از میان دیگر سی دی های اخیر كیسین قطعه كرایسلریانا اثر شومان، سونات مهتاب اثر بتهوون، واریاسیون هایی بر روی تمی از پاگانی نی اثر برامس، پرلود- كرال و فوگ اثر سزار فرانك و همچنین پنج اتود از مجموعه اتودهای دوازده گانه ای است كه در صدر جدول اجراهای موفق كمپانی RCA قرار گرفته اند.
علاوه بر كمپانی RCA، شركت های دویچه گراموفون و سونی نیز تلاش دارند تا قراردادهای پیشین خود را با وی تمدید كنند و هر از چند ضبط های تازه ای را از او روانه بازار كنند. شاید بتوان گفت كه اوج قدرت و خلاقیت كیسین در اجرای قطعات كنسرتو پیانو بروز پیدا می كند. براساس آماری كه از سوی جراید موسیقی منتشر شده اغلب این ضبط ها بالاترین میزان فروش را به خود دیده اند كه پیش بینی می شود توفیق كیسین در عرصه نوازندگی پیانو برای سالیان متمادی در اوج باقی بماند.
براساس آمار اخیر اجراهای زیر توسط كیسین بیشترین توفیق را داشته اند: كنسرتو پیانو شومان، اركستر فیلارمونیك وین به رهبری جیولینی (سونی)، كنسرتو پیانوهای ۲ و ۵ شومان، اركستر فیلارمونیا به رهبری لیواین (سونی)، كنسرتو پیانوهای ۱ و ۳ پروكوفیف، اركستر فیلارمونیاك برلین به رهبری كلودید آبادو (دویچه گراموفون)، كنسرتوپیانو ۳ راخمانینوف، اركستر سمفونیك بوستون به رهبری اوزاوا (RCA). آنچه در اینجا می خوانید مصاحبه ای است كه نشریه اشپیگل با ایوگنی كیسین پیانیست نامدار روس انجام داده است.

•آقای كیسین شما از همان ابتدای دوران كاری خود با توفیق فوق العاده ای به عنوان یك كودك نابغه روبه رو شدید. شهرت جهانی شما با حضور در كنار هربرت فون كارایان چنان با سرعت شكل گرفت كه در توصیف نمی گنجد. حتی شما به این هم بسنده نكردید و با اقتدار هر چه بیشتر پیش رفتید. همگان به شما به چشم یك نابغه نگاه می كنند. آیا چنین تصوری موجب ناخشنودی شما نمی شود؟
در حقیقت خیر. من تنها یك كودك نوازنده بودم و جز این نیز نبود هر چند كه اكنون خود را جوان تر از آنچه كه واقعاً هستم حس می كنم. در ابتدای امر بسیاری از موزیسین هایی كه مرا در كودكی دیده بودند به هیچ عنوان به من به چشم یك نابغه نگاه نمی كردند.
آنها تنها مرا صاحب تكنیك بریلیانت در نوازندگی می دانستند و نه یك هنرمند پیش رس. البته از سوی دیگر عده ای نیز بودند كه به شیوه تفسیر من از قطعات موسیقی علاقه نشان می دادند، حتی در آن هنگام كه به سن ده سالگی نرسیده بودم.
•به هر حال روس ها به هم میهنی شما مباهات می كردند...
در مورد من چندان بدین شكل نبود. تنها هم میهنان من نبودند كه نگاه مثبتی نسبت به من نشان می دادند.
حتی در آن موقعی كه از من برای نواختن در مراسم گشایش فستیوال چایكوفسكی دعوت كردند، عده ای از اعضای هیات ژوری اصلاً روس نبودند. از آنجا كه عمر افراد در دوره حاضر نسبت به نسل های گذشته طولانی تر شده (به دلیل پیشرفت زندگی اجتماعی مردم) افراد دیرتر از پیش به بلوغ می رسند. در واقع در قرون پیشین این اتفاق زودتر می افتاد. در حال حاضر من در همان سنی هستم كه شوبرت بدرود حیات گفت و طی چهار سال آینده من به سنی خواهم رسید كه موتسارت درگذشت. اینك كه طول عمر ما بیشتر شده، تصور ما نیز در رابطه با آن تغییر پیدا كرده است.
•خب ولی شما هیچ گاه زمان را از دست نداده اید.
من تنها یازده ماهه بودم كه پیانو نواختن خواهرم را كه در حال تمرین بود شنیدم و بلافاصله توانستم آن ملودی را زمزمه كنم. حتی صدای من در این دوران و اندكی بعدش به شكل ضبط شده موجود است. در حقیقت والدین من چندان موافق با پیانو نواختن من نبودند چرا كه شاهد بودند خواهرم با چه دردسرهایی در این راستا مواجه شده است. اما...
•... اما به هر حال آنها رضایت دادند؟
در حقیقت خیر ولی نبوغ من آنها را متقاعد كرد.
•وقتی در سال ۱۹۹۱ روسیه را ترك گفتید چه احساسی داشتید؟
برای من چندان اهمیتی نداشت. در حقیقت سفر كردن برای من امری كاملاً طبیعی بود. پیش از ترك من، چند مدیر اروپایی مرا به آنجا دعوت كرده بودند و به لحاظ قوانین حاكم در روسیه من اجازه خروج از كشور را داشتم. دلیل اصلی خروج ما از كشور این بود كه نوعی عدم قطعیت حاكم شده بود. به قول شخصی كه احتمالاً روس است: «هیچ چیزی هولناك تر از این نیست كه در كمال بی ثباتی مجبور به ادامه حیات باشی.»
•آیا پس از ترك وطن احساس دلتنگی نكردید؟
بدون شك، ولی به هر حال هر چند وقت یك بار به روسیه سفر كوتاهی می كردم. در روسیه من دوستان و همكلاسی های سابقم را می توانم ملاقات كنم.
از سوی دیگر تعدادی از همین دوستانم نیز همچون من مهاجرت كرده اند. تعدادی از آنها در همین جا یعنی لندن زندگی می كنند و بعضی نیز به آلمان رفته اند. ما حتی شیوه زندگی خود را با اینجا تطبیق داده ایم.
•چرا از ضمیر «ما» استفاده می كنید؟
منظورم از «ما» همان والدینم، خواهرم و تنها معلمم یعنی آنا پاولوونا كانتور است. آنها با من زندگی می كنند یا شاید هم من با آنها!
•آیا واقعاً به نوعی حفاظ پیرامون خود نیازمندی؟آیا همچنان پسر كوچولوی مامان هستید؟ به هر حال خیلی ها در مورد شما چنین فكرهایی می كنند.
بعضی از همكاران شما خیلی تمایل دارند كه از من چنین تصویری بسازند اما اگر از كسی كه با من از نزدیك آشنا است سئوال كنید پاسخ كاملاً متفاوتی خواهید شنید. به هر حال شیوه زندگی روس ها برخلاف غربی ها چنین نیست كه فرزند پس از رسیدن به سن هجده سالگی خانواده خود را ترك گوید. مهاجرت ما در یك برهه استثنایی صورت گرفت. من بیست سالم شده بود و بار خانواده ام را به دوش می كشیدم. به هر حال من تنها منبع درآمد خانواده ام بودم و این وضعیت تا به امروز نیز همچنان به قوت خود باقی است. زمانی كه ما به نیویورك رفتیم تحمل اوضاع حتی برای مادر و معلمم مشقت بارتر از چیزی بود كه من احساس می كردم. وقتی به آنجا رسیدم بسیاری سعی داشتند مرا متقاعد كنند كه می باید خانواده ام را ترك گویم، این مسئله در نیویورك بسیار طبیعی است.•آیا در مورد تصمیمی كه در این باره گرفتید به خود تردیدی هم راه داده اید؟
قطعاً نه، چرا كه من همواره مستقل بوده ام.
•وضع در مورد معلم شما چگونه است؟
آناكانتور اینك یكی از اعضای خانواده من و یك دوست محسوب می شود. اینكه او برای مدت این همه سال معلم من باقی مانده به این دلیل است كه او در مقام یك هنرمند بیش از هر كس دیگری مرا درك می كند.پس نصایح او برای من بسیار ارزشمند است.
•پس به نظر می رسد كه شیوه زندگی شما با همتای نسل گذشته تان چون آرتور روبنشتاین بسیار متفاوت است. روبنشتاین همواره می گفت كه لذت او شوپن، شراب و... است
خب بله. شاید به نظر برسد كه شیوه زندگی من از مدافتاده یا زیادی روسی است.
•در تفسیرهای شما نوعی نوستالژی مستتر است.
آیا گرایش و علاقه شما به روسیه تاثیری در شیوه نواختن شما از ادبیات موسیقی روس گذاشته است؟
در مورد راخمانینف و چایكوفسكی من به نوعی نوستالژی دچار می شوم همین طور در مورد موسورگسكی. او در قیاس با سایر روس ها چندان هم خصیصه های روسی از خود بروز نمی دهد.
•شما نیز همچون سایر پیانیست های روسی در مورد انتخاب قطعه بسیار وسواس از خود نشان می دهید. البته شما قطعاتی از تمام سبك های موسیقی را برای نواختن انتخاب می كنید اما دیده نشده كه شما آثار زیادی را مثلاً از بتهوون یا موتسارت انتخاب كنید.
خب من اساساً با چنین طرز فكری فاصله دارم. به هر حال تمام سونات های بتهوون یا تمام قطعات شوپن چندان با روحیات من سازگاری ندارند كه بتوانم آنها را در یك سطح اجرا كنم. در مورد نواختن دوره كامل آثار آهنگسازان دیگر نیز این طور فكر می كنم.
•پس نباید در این باره كه شما به اجرای یك دوره كامل از آثار مثلاً بتهوون دست بزنید _ همان طور كه همكار شما در لندن یعنی آلفرد برندل چنین كاری را كرده _ بحثی كنیم.
برندل بیش از هفتاد سال سن دارد و من تنها سی و یك ساله ام. باید منتظر بود.
•در حقیقت چه كسی تصمیم می گیرد كه اثر بعدی كه ضبط می كنید چیست؟
من تنها قادر به ضبط قطعه ای هستم كه پیشتر بارها و بارها در كنسرت هایم نواخته باشم. تنها در این صورت است كه می توانم در مورد صدادهی قطعاتم تصمیم گیری كنم. نكته دیگر این است كه به هر حال باید به سطحی از رضایت از نواختنم از آن قطعه دست پیدا كنم. رپرتوار من بدین شكل، شكل گرفته و می گیرد.
•به نظر می رسد كه شما هنگام نواختن در برابر مردم و هنگام ورود به صحنه هیچ گونه احساس ناراحتی نمی كنید.
به هر حال نواختن روی صحنه به شكلی اضطراب با خود به همراه دارد و دوست دارم كه اضطراب صحنه را از ترس تفكیك كنم. من از صحنه نمی ترسم. من تنها كمی عصبی می شوم.
•ولی تصور می كنم كه شما به نواختن در برابر جمع علاقه دارید.
بله من از زمانی كه اولین كنسرت خود را اجرا كردم به این كار علاقه مند شدم، یعنی از سال ۱۹۸۲. تالار پر شده بود و شخصی از من سئوال كرد كه آیا می توانند در آنجا صندلی اضافه بگذارند یا خیر و من با این كار ابداً مخالفتی نكردم.
•از صحبت های پیشین شما استنباط می كنم كه هیچ مقامی برای شما تعیین نمی كند كه چه بنوازید و چه ننوازید.
بله همین طور است. من تنها تماس می گیرم و جملاتی نظیر این بیان می كنم كه من چنین تصور می كنم كه ... من خوشحال می شوم كه... پیشنهاد می كنم كه... و جملاتی از این دست.
•به هر حال طرفداران شما خیلی تمایل دارند كه از راز سلیقه موسیقایی شما سر در بیاورند. چه طور می شود كه شما مثلاً به یك سونات بتهوون بیش از سایر آثارش علاقه مند می شوید؟
خب پاسخ به سئوال شما برای من كاملاً دشوار است. اینكه علاقه در من چگونه شكل می گیرد. در هر حال به لحاظ علمی علقه در مغز شكل می گیرد اما چگونه اش را نمی توانم بیان كنم. تنها می توانم بگویم كه با چه قطعه ای بیشتر ارتباط برقرار می كنم.
•از چه قطعاتی پرهیز می كنید؟ در واقع شما هیچ وقت باخ نمی نوازید و از قطعات معاصر نیز تنها چند اثر را نواخته اید یا به عبارت دیگر از رپرتوار معاصر نیز پرهیز كرده اید.
من موزیك و سبك های مختلف آن را دوست دارم، از باروك تا معاصر. فراموش نكنید كه موسیقی باروك برای پیانو تصنیف نشده است بلكه برای سازی به نام چمبالو...
•اما همین آثار در دو قرن اخیر معمولاً با پیانو نواخته شده اند.
بله، به خصوص باخ كه برای من ماوایی است برای پناه جستن. از این جهت من نمی توانم به راحتی آثار او را برای همه بنوازم. پیش از باخ استادان زیادی وجود داشتند اما گویی باخ یگانه بنیانگذار موسیقی كلاسیك است. احترامی كه من برای باخ قائلم بسیار فراتر از توانایی های من در نواختن است.
•شما شوخی می كنید؟
منظور من مشكلات تكنیكی نیست. وظیفه مفسر موسیقی این است كه موسیقی را تا سر حد امكان به اوج برساند. باخ برای من بزرگترین است.
•آیا در مورد آثار موسیقی معاصر نیز چنین عقیده ای دارید؟
به عكس در میان این آثار من هنوز قطعه ای نیافته ام كه با آثار ادبیات موسیقی كلاسیك قابل مقایسه باشد. تصور می كنم اولیویه مسیان آخرین بازمانده از بزرگان پیشین باشد.
•آیا از آثار جدیدتر چیزی به دست شما می رسد؟
گاهی بله. البته من به راحتی قادر نیستم به پدید آورندگان آنها لقب آهنگساز بدهم. تلاش خودم را می كنم اما چیز باارزشی در این آثار نمی یابم. تنها در پاسخ به این دسته آهنگسازان می گویم كه از آنها سپاسگزارم و اینكه با نهایت دقت آنها را مطالعه كرده ام. تنها همین!
•آیا شما در به خاطرسپاری آثار موسیقی كلاسیك با دشواری مواجه می شوید؟
چند سال پیش در وین من به یكباره دچار سرما خوردگی شدم و دچار حالت تب شدم. هنگام نواختن یك اینترمتزواز از برامس چند میزان را جا انداختم، اما از آن پس هیچ گاه چنین مشكلی نداشتم.
•چگونه یك قطعه جدید را فرامی گیرید؟
به سادگی! برای یادگیری قطعه جدید لازم نیست به شكل آگاهانه تلاش كنم. حافظه من به شكل بصری كار نمی كند، موسیقی در گوش من جای می گیرد و انگشتانم به وظیفه شان عمل می كنند. من نیازی ندارم كه هنگام سفر اوراق موسیقی را نیز به همراه خود ببرم. از كودكی همین طور بودم.
•بسیاری از طرفداران شما از اینكه موسیقی مجلسی اجرا نمی كنید تاسف می خورند.
اگر آنها به «وربیر» در سوئیس می آمدند می دیدند كه در آنجا موسیقی مجلسی اجرا می كنم. من در آنجا با میشامایسكی و مارتا آرگریچ پیانو نواختم. حتی سال گذشته در برنامه ای اشعاری را از روی متن قرائت كردم.
•اشعار؟
بله. اشعار.

ترجمه: طاها پیشوا
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید