شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

چه کودکیست، ناصرالدین شاه؟!


چه کودکیست، ناصرالدین شاه؟!
اهل طهرانم، روزگارم بد نیست، کودکی هستم از نسل قاجار که نسبم به زنی می رسد از قوم مغول لیکن به همین بابتیه در تایم هایی که با رفقای هم سن و سال خویش، دعوا می افتم، ابتدا با استفتادون از ژنتیک ناسزا، کودکان مردم را مهمان سخنان آبدار و غیرآبدار خود کرده ایضا ما بعد آن به مدد روحیات وحشیانه قومی قبیله ای، موهای آنان را کشیده و با جفتک پرانی از خجالتون ایشان در میآیم که همه این احوالات، میراثیه و ماترکی است که از مامانی و مهدعلیا و بابایی محمدشاه به من رسیده است؟! درازمنه ما، عمو پورنگی وجود نداشت که در مسابقه چپ چپ، راست راست وی، فرق بین دو دست خویش را آندراستند شویم لاجرم در تایمی که قاقا می خواستیم و نامبرده فراهم نمی گشت چه با دست چپ چه راست، هرچه گیرمان میآمد با احوالیه ای بدفرم آن را به سوی والدین، پرتابون می کردیم؟! دیگر اینکه در سن چهارسالگی با بچه همسایه مان عهد کردیم که در مستقبل و تایم شبابی با یکدیگر ازدواجون نماییم لیکن وقتی بزرگون گشتیم هر دو پسر از کار در آمدیم؟ اما اسباب بازی هایمان را به کسی نداده و هرگاه کودکان فامیل، عزم آنان را می نمایند، با گاز گر فتن ایشان، غائله را خوابانده و خود را راحت کرده لیکن خودمان بدفرم به تصرفیه اسباب بازی های دیگران اهتمام داریم؟! مامانی گاهی مواقعیه از من، مایه گذاشته، جهت تسریعون در اموراتش ، گفتن می کند که بچه اش را در قابلمه گذاشته، ممکنون است که بسوزد؟! کلهم والدین نسبت به جان ما کودکان بی اهمیت بوده و چون علف اصغر از نهار تالیل به جان ما سوگند می خورند؟
من کودک بوده و از تفریحات من این است که پدر مربوطه در منزل به سان الاغ های استرالیایی به من سواری داده تا از همان طفولیت، آموزش درایورینگ و رانندگیه ببینیم تا در تایمی شبابی اگر یحتمل اتول پدر جان را یواشکی و سکرتی ، ربودیم لا محاله، تصادفیه واکسیدنت نکنیم؟! من کودک هستم و پاتوق من دکان قاقافروشی اصغرآقا بوده که تهیه کیک و پفک یومیه، جیب بابایی را به سان بیابان خلوت می کند لیکن همین اتفاقیه موجبات عدم تحرکیه و شبیه شدن من کودک را به لوپ لوپ فراهم آورده است؟! من شاید همان دورسایی هستم که در بزنگاه برای جلب توجه دیگران، نقاشون کرده و البته مامنی مناسبیه جهت قایم شدن قره قورت بابایی، می شوم؟ من کودکی هستم که من باب تنبیه و مجازاتیه چند ساعتی را در دستشویی حبس کشیده ایضا در این مدتیه با سوسک جماعت تریپ لاو ریخته از روی جهالت آنها را با دست می گیرم و ناز می کنم غافل از آنکه قاعده ای از نسوان چنان از این موجود، می هراسند که از یک کیلومتری پا به فرار می گذارند؟! مرقومه سر به درازا کشیده لیک در یوم جهانی کودک شعر تقدیم باد:
بشنو از کودک چون شکایت می کند
از خوراکی ها حکایت می کند
کز زایشگاه تا مرا آورده اند
در خرج من، مردو زن، بد مانده اند
قاقا خواهم ذره ذره از دکان
تا بگویم آمار بابا به مامان
برای بابا، نقشم آچارفرانسه
مامانی به لواشک خوردنم، حساسه
در نیابد حال بچه هیچ مام
پس سخن کوتاه باید والسلام

نویسنده : مهدی دل روشن
منبع : روزنامه مردم‌سالاری


همچنین مشاهده کنید