شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

روحانی مدرن


روحانی مدرن
محمدجواد دروس ابتدایی را در خانه آموخت و سپس با راهنمایی حجت الاسلام حقیقی به مدرسه معصومیه برای فراگرفتن دروس حوزوی رفت. این مدرسه تازه بعد از شهریور ۲۰ باز شده و آموزش را بعد از دوره رضاخانی از سر گرفته بود، جواد نیز همراه چند نفر از دوستان خود وارد این مدرسه شد و تحصیلات جدیدی را به صورت متفرقه و داوطلبانه آغاز كرد. او همزمان تحصیل كلاسیك خود را در مدارس عادی ادامه داد و توانست همزمان تا سال۳۲ كه تا سطح خوانده بود، مدرك سال پنجم علمی را نیز بگیرد. وی كه جوانی ۲۰ ساله بود در این سال برای ادامه تحصیلات حوزوی به قم رفت و با توجه به عدم توان مالی خانواده خود از شهریه محدود آیت الله بروجردی استفاده كرد. این شهریه در آن سال ها حدود۳۲ تومان در ماه بود كه پس از مدتی از طرف حوزه علمیه كرمان نیز ماهی ۵۰ تومان به آن اضافه شد. در سال اول حضورش در قم به تحصیل «كفایت و مكاسب» در خدمت چند تن از استادان آن روز، مرحوم آقای مجاهدی و آقای سلطانی و دیگران پرداخت و از سال ۳۳ به درس خارج مشغول شد، اساتید او را در این دوره عمدتاً آیت الله خمینی، آیت الله بروجردی و علامه طباطبایی تشكیل می دادند.
او درس فقه و اصول را از محضر امام به مدت ۷ سال تا حدود سال ۴۱ فراگرفت، همچنین دروس فقهی را از عالم جلیل القدر آیت الله بروجردی و اسفار را نیز در مدت شش سال از علامه فراگرفت. البته او در این مدت از درس تفسیر علامه طباطبایی نیز استفاده می كرد، كلاس تفسیری كه بعدها با رفع اشكال و بحث به صورت تفسیر المیزان درآمد.
البته محمدجواد از ابتدای ورودش دروس كلاسیك را هم فرو نگذاشت. در همان سال ابتدایی ورود به قم، در امتحانات متفرقه كلاس دوازدهم شركت كرد و بعد از گرفتن دیپلم كامل به دانشگاه وارد شد و در رشته الهیات ادامه تحصیل داد. او در این دوران به خاطر آشنایی با دروس دانشگاهی بیشتر وقت خود را در قم می گذراند و هفته ای یك یا دو بار تنها برای شركت در كلاس های ضروری به تهران می رفت. در حدود سال ۳۷ بود كه توانست لیسانس خود را از دانشكده الهیات بگیرد و همزمان با ادامه تحصیل در حوزه به مداومت آموزش تا مقطع دكتری در دانشگاه نیز بپردازد، و البته در این میان یك دوره فوق لیسانس را هم در رشته امور تربیتی در دانشكده ادبیات دانشگاه تهران گذراند.
بنا به نقلی از وی، او و دوستانش معتقد بودند حوزه باید «از نظر نوع مطالعات و مسائل طرح شده و همچنین، از نظر تحقیقات علمی، فكری و فلسفی تحرك جدید داشته باشد. خوشبختانه این نهضت از چند سال قبل شروع شده بود. اولین جهش این حركت، از طرفی توسط امام و از طرف دیگر، توسط علامه طباطبایی شروع شد.»
شاگردان اولیه این رویكرد جدید علمی در حوزه را آقایان منتظری، بهشتی، مشكینی و ... تشكیل می دادند.
باهنر نیز توانست در دوره های دوم درس این اساتید شركت كند و به این جریان تالیف و تحقیق و ترجمه در حوزه بپیوندد. مطبوعات به عنوان عامل ارتباطی و محرك نیز از چشم ایشان دور نماند. وی توانست بعد از مدت زمانی به كمك تنی چند از دوستان خود از جمله آقایان هاشمی رفسنجانی و مهدوی كرمانی و تنی چند از دیگر دوستان، مكتب تشیع را راه اندازی نماید. این حركت موجب شد ایشان بتوانند از سال ۳۶ به انتشار سالنامه و بعد فصلنامه بپردازند. البته بعد از انتشار هفتمین سالنامه آن را توقیف كردند. در آن زمان نیز كه تیراژ كتاب ها به مانند امروز پایین بود به قول باهنر نكته ای جالب در این حركت فرهنگی یافت می شد: «و نكته جالب اینجا بود كه آن روزها تیراژ كتاب ها بین ۱۰۰۰ الی ۳۰۰۰ بود، ولی وقتی ما اولین سالنامه را اعلام كردیم و قبوض مربوطه را فروختیم، (چون بودجه نداشتیم، از طریق فروش قبوض درصدد تهیه مخارج چاپ سالنامه شدیم) و مردم در هر صورت مقالات و نویسندگان را مشاهده كردند، به قدری استقبال شد كه مجبور شدیم ۱۰۰۰۰ نسخه چاپ كنیم، و باز تقاضا به قدری زیاد شد كه مجدداً ۵۰۰۰۰ نسخه دیگر منتشر كردیم. در آن روز تیراژ ۱۵۰۰۰ بسیار جالب و شاید واقعاً، بی نظیر و به هر حال، جریان تازه ای بود.»
باهنر طی این سال ها رسالت سنتی روحانیت را نیز فراموش ننمود و طبق روال عادی فعالیت روحانیون به منبر می رفت، البته این سخنرانی ها برای او ارمغانی داشت كه توانست برای نخستین بار طعم اولین توقیف را نیز بچشد. او كه در سال ۳۷ در آبادان مشغول به سخنرانی در باب اعتراض به وضعیت جدید شناسایی اسرائیل توسط دولت ایران و در حال اعتراضی شدید به دولت بود، توسط شهربانی آن زمان دستگیر شد. این اولین رویارویی وی با رژیم سلطنتی بود. این اتفاق در شرایطی روی داد كه دستگیری روحانیون هنوز اتفاق نادری به شمار می آمد.
وی در سال ۴۱ به عنوان مبلغ اسلامی از حوزه علمیه قم به كشور ژاپن برگزیده شد. در ابتدا وی با قبول این حركت به تهران رفت تا با فراگیری یك دوره زبان انگلیسی به كشور مورد نظر برود. اما با توجه به مشكلات به وجود آمده این سفر به تاخیر افتاد تا اواخر سال ۴۱ كه همراه بود با شروع مبارزات روحانیون بر ضد رژیم، او كه حدود ۷ ماه بود در تهران سكونت داشت بهتر دید پس از این واقعه در تهران بماند و از سفر چشم فرو بست.در سال ۴۲ و پس از اتفاقات روی داده در آن سال او از جمله روحانیونی بود كه برای تبدیل حركت محرم آن سال به محرم حركت و قیام، به شهرستان ها سفر كردند، باهنر نیز به این سبب به همدان رفت. به ایشان هشدار داده بودند كه در صورتی كه حضور مردم زیاد شود ایشان دستگیر خواهد شد اما او به این تهدید ها وقعی ننهاد تا روز ششم كه سخنرانی ها و حضور مردم اوج گرفت. همین علت كافی بود تا در روز هفتم خرداد او دستگیر شود. اما حضور و پافشاری مردم و موجی كه وجود داشت به خصوص آنكه هنوز واقعه ۱۵ خرداد به وقوع نپیوسته بود او را آزاد می كنند و او به سخنرانی های خود در همدان ادامه می دهد. البته از فردای آن روز دستگیری او حضور خود را مخفیانه در همدان ادامه می دهد و بعد از برنامه هایی كه در آن شهر داشت مخفیانه به تهران همراهی شده و خوشبختانه دومرتبه از دستگیری رهایی می یابد.دستگیری بعدی وی تا زمان سالگرد واقعه مدرسه فیضیه طول كشید؛ در سال ۴۲ و در سالگرد حمله به فیضیه در بازار تهران، مسجد جامع، مراسمی برگزار شد كه او مسئول اجرای سخنرانی آنجا بود. در شب سخنرانی سوم كه جمعیت قابل توجهی گردآمده بود، پلیس با تعداد نفرات زیادی به مسجد آمدند و پس از دستگیری وی او را به قزل قلعه انتقال دادند.باهنر از ابتدا به آموزش و پرورش علاقه مند بود، در آن سال ها شهید بهشتی و آقای علی گلزاده غفوری در آموزش و پرورش مشغول به كار بودند، حضور در این وزارتخانه را با وی مطرح كردند، وی نیز بنا به علاقه ای كه داشت، این حضور را پذیرفت. او از ابتدا برای برنامه ریزی و تالیف كتاب های دینی وارد این مجموعه شد و توانست بعد از مدت كوتاهی، به قسمت برنامه ریزی كتاب های دینی وارد شود. محدوده كاری در قسمت تالیف دروس علوم دینی از اول ابتدایی تا سال های پایانی دبیرستان و بعد از آن كتب درسی رشته های تربیت معلم را شامل می شد. در سال های اولیه او توانست بدون دخالت از طرف وزارت فرهنگ به تالیف كتب دینی بپردازد. به گفته خود وی: «ولی به یاری خدا موفق شدیم. مطالب كتاب ها و خود كتاب ها را بدون كوچكترین دخالت دستگاه بنویسیم. مطالب آن كتاب ها حتی در بعضی از حوزه های مبارزاتی مخفی آن روز، به عنوان مطالب آموزشی، تعلیم داده می شد. مطالبی را كه در دوره دبیرستان و راهنمایی گنجانده بودیم.»این رویه ادامه داشت تا سال ۵۵ كه گویی پی به ماهیت بعضی كتاب ها برده بودند و آنها را برای بازبینی به و تجدید نظر به مراكز مربوطه می فرستادند.وزارت فرهنگ در معذورات جدیدی قرار گرفته بود از طرفی به دنبال مولفین جدید می گشت و از طرفی حتی مولفین اوقافی نیز از این كار سر باز می زدند. رویه درسی كتاب های تالیف شده باعث شده بود معلمان مدارس به راحتی با توجه به جو موجود بر علیه رژیم صحبت كنند كاری كه به راحتی امكان انجام آن در غیر از این شرایط كتب دینی به راحتی وجود نداشت.تاكید به سانسور مطالب در سال ۵۶ شدت بیشتری به خود گرفت تا آنجا كه بعضی مطالب از كتب دینی حذف شدند.آیا نوشتن این كتاب ها نوعی همكاری با دستگاه به حساب می آمد؟ این سئوالی بود كه برای تعداد زیادی از مبارزان و شاید نسل های بعدی باقی بماند!همكاری در امر تعلیم و تربیت كاری بود كه بسیاری از مبارزان به آن همت می گماشتند و چه جایی بهتر از مدارس كه سر و كار بیشتری با دانش آموزان داشت.باهنر خود در این باره می گوید: « در آن كتاب ها صدها مورد پیدا خواهید كرد كه به صورت فشرده و مستقیم، اصطلاح طاغوت و توحید كه نفی استكبار و استبداد و استعمار را دربردارد به كار برده شده. در این كتاب ها آیات فراوانی از جهاد و لزوم مقابله با ظلم و بی عدالتی آورده شده است. بقیه را در همین كتاب های درسی به عنوان ضرورت مبارزه مخفی و حفظ نیروها از دستبرد دشمن و ضربه كاری زدن به دشمن، مطرح كردیم. تاریخ ائمه را از آن قسمت های مبارزاتی و انقلابی و درگیری هایی كه با خلفا داشته اند، بیان كردیم.
مسائل اقتصادی كه در این كتب آوردیم، درباره ملی كردن صنایع و بسیاری از منابع طبیعی. و همچنین برای از بین بردن بسیاری از زمینه های سرمایه داری و استثماری، پیشنهادهایی كردیم. مسائل انفال به خوبی در آن كتب تبیین شده كه ثروت های عمومی، مبارزه با تبعیض، ظلم ها و طاغوت ها و استبدادها چیست. به همین دلیل، بعضی مدعی هستند مقداری از روشن بینی نسل جوان و نوجوان ما به خاطر خواندن این نوع مسائل بود كه در كتاب های دینی مطرح شده است.»
همین روش ها كمكی بود برای وی تا بتواند در حالی كه از سال ۵۰ ممنوع از سخنرانی بود به عنوان مدرس و مولف در جمع های معلمان حضور پیدا كند و برای آنان صحبت نماید، پیش از سال ۵۰ اكثر سخنرانی های او را حضور در انجمن اسلامی پزشكان و انجمن اسلامی مهندسان تشكیل می داد، البته پاتوق اصلی وی را مسجد هدایت تشكیل می داد، مسجد هدایت كه با حضور آیت الله طالقانی رنگ و بوی دیگری داشت، مامنی بود برای حضور كلیه افرادی كه به نوعی عرق مشترك مذهب و ملیت آنها را به یكدیگر نزدیك می كرد، باهنر نیز حدود سه سال ماه های رمضان را در آنجا به سخنرانی می پرداخت و شب های جمعه بسیاری نیز در آنجا به منبر می رفت، مسجد الجواد نیز با همكاری وی تاسیس شد و به پایگاه دیگری تبدیل شد و بالاخره حسینیه ارشاد جایگاه دیگری بود كه با توجه به رویكرد جوانان به سخنرانان آن به مكانی عظیم در آن سال ها برای مبارزات فرهنگی تبدیل گشته بود و باهنر نیز در آنجا به سخنرانی و درس می پرداخت. از دیگر كارهای وی تاسیس مدرسه رفاه با همكاری آقایان بهشتی، رفسنجانی و تعدادی دیگر از دوستانش بود، در تاسیس كانون توحید هم او نقش بسزایی داشت، دفتر نشر فرهنگ اسلامی از دیگر مراكزی بود كه باهنر با آن همكاری داشت، این دفتر سال ها به عنوان مركزی محسوب می شد و سالانه میلیون ها جلد كتاب منتشر می كرد و برای علاقه مندان به كتب اسلامی یكی از جایگاه های مهم به حساب می آمد. در سال ۵۲ او تحت مراقبت شدیدی قرار گرفت، در آن سال ها اغلب كسانی كه به مبارزه می پرداختند به نحوی در معرض بازداشت قرار گرفته بودند. او جریان این بازداشت خود را اینگونه تعریف می نماید: «یك جریان خانوادگی برای من پیش آمد، خواهری داشتم كه نزد ما زندگی می كرد، او را دستگیر كردند. عمدتاً منظورشان از دستگیری ایشان این بود كه روابط ما را بپرسند كه ما با چه گروه هایی ارتباط داریم و چه جلساتی در منزل ما تشكیل می شود و چه مسائلی را تعقیب می كنیم. بعد در همان رابطه، به منزل ما ریختند و آنجا را بازبینی كردند و چند روزی هم در كمیته بودیم. این دومین دستگیری من بود. البته آن مسئله حدود یك سال ادامه داشت و بعد ظاهراً تمام شد. ولی كلاً تحت مراقبت بودم. مكرر به مراكز ساواك احضار می شدم.» در سال ۵۶ و ۵۷ او مجدداً سه مرتبه دستگیر شد.
زمانی او به شیراز برای ایراد سخنرانی دعوت شد، حكومت نظامی در شهر برقرار و سخنرانی ممنوع شده بود، روز اول سخنرانی در دانشگاه برقرار شد، برای روز دوم راه ها به سمت دانشگاه بسته شده بود و سربازان مراقب رفت و آمدها بودند. وی با لباس مبدل به دانشگاه رفت و به سخنرانی پرداخت در آن روز اجتماع زیادی از دانشجویان در دانشگاه گرد آمده بودند، در هنگام بازگشت او در هواپیما بازداشت شد و پس از چند روز به تهران منتقل شد. بار دیگر در اجتماعی كه در رمضان آن سال آخر مبارزه در دریای نو برپا شده بود شركت كرد، در آن اجتماع عده ای از علما و روحانیون برای هماهنگی تظاهرات و راهپیمایی های روزهای بعد دور هم جمع شده بودند. با توجه به اطلاع پیدا كردن دستگاه كلیه افراد آن جمع در خیابان و یا در منازل خویش دستگیر شدند. او نیز به همراه آیت الله موسوی اردبیلی در خیابان دستگیر شد. در پیش از انقلاب در كمیته اعتصابات شركت داشت و پس از انقلاب در كمیته هماهنگی برای بازگشایی مدارس به همراه شهید رجایی حضوری پررنگ داشت. از دیگر فعالیت های او پس از پیروزی انقلاب عضویت در شورای انقلاب و دیگری مقدمات تاسیس حزب جمهوری اسلامی بود؛ حزبی كه در ماه های پایینی حضورش به علت عدم توان دبیركل وقت حزب - آیت الله خامنه ای- به عت اتفاق ناگواری كه در جریان ترور مسجد ابوذر برای ایشان اتفاق افتاده بود به دبیر كلی حزب منصوب شد. شهید محمدجواد باهنر در ماه های ابتدایی تشكیل دولت موقت نیز به همراهی شهید رجایی به عنوان مشاورین وزیر وقت آموزش و پرورش به ساماندهی جدید این وزارتخانه پرداخت.آخرین مسئولیت او پس از برعهده گیری وزارت آموزش و پرورش در زمان دولت رجایی و در زمان ریاست جمهوری بنی صدر، حضورش به عنوان نخست وزیر در دولت شهید رجایی بود، جایگاهی كه بیش از یك ماه دوام نیاورد و به ملكوت همراهی اش كرد.
روحش شاد
ضحی معتمدی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید