دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

مهم یعنی چه


مهم یعنی چه
اهمیت هایدگر در چیست؟ این پرسش پیش فرضی را مسلم گرفته است؛ اهمیت هایدگر، بدون این پیش فرض نیز پرسش دیگری را در میان می آورد؛ ملاک اهمیت چیست؟ و باز از دل این پرسش ممکن است پرسشی دیگر سر برآورد؛ آیا اهمیت می تواند ملاک کلی داشته باشد؟ به بیانی دیگر آیا کسی یا چیزی می تواند فی نفسه مهم باشد؟
اینک پرسشی که بدواً پرسشی ژورنالیستی بود به پرسشی فلسفی تغییر صورت داده است. وقتی پیشاپیش اهمیت هایدگر مفروض گرفته می شود، مسموعات و اطلاعات شایع باید محتمل ترین نقش را در تثبیت این پیش فرض ایفا کرده باشند. پرسنده می پرسد؛ اهمیت هایدگر یا X یا Y در چیست؟ مخاطب پرسش حق دارد بپرسد؛ اصلاً چه کسی گفته است که هایدگر یا X یا Y مهم است؟ نزدیک ترین و محتمل ترین پاسخ این است؛ چنین می گوید. به بیانی دیگر در افواه چنین آمده است.
امروزه روزنامه ها قول افواه را معمولاً ملاک می گیرند. هایدگر را فیلسوف مهمی خوانده اند، شرح و تفسیر ها درباره فلسفه او کثیر است. له و علیه او چیزهای زیادی گفته اند. از او بسیار استشهاد می کنند. مریدان و منتقدان فراوانی دارد. هایدگر یک نام است، اما نه هر نامی. صفاتی از قبیل مشهور، پرآوازه، جنجالی و تاثیر گذار این نام را از نام یک کارگر ساده متمایز می کند، وزن و شمار ستایش ها و ناسزاهایی که بر این نام حمل می شود از او سوژه جالب و مقرون به صرفه یی برای روزنامه ها می سازد. یک نشریه فلسفی نمی تواند به آسانی بی اهمیت و نادیده اش گیرد.
این است که می گوییم پرسش اول پرسشی ژورنالیستی است بی آنکه غرض تخفیف واژه ژورنالیستی باشد. لیکن از این پرسش به پرسشی رسیدیم که آن را فلسفی خواندیم زیرا در آن نه از آنچه بر افواه می رود بلکه از مهم بماهو مهم یا اهمیت فی نفسه پرسش می شود.
در این متافیزیک هستندگان اعم از مهم یا پیش پا افتاده همچون تصور و Vor- Stellung یا فراپیش- نهاده حاضر می شوند. این درست که سوژه هستنده را می فهمد، اما متافیزیک این فرض را منتفی ندانسته است که سوژه ابژه را آنگونه که هست تصور کند. تاریخ متافیزیک نمایشگاهی از این فی نفسه هاست؛ از علت العلل ها و اقانیمی چون آب و آتش و اتم و عدد در یونان باستان بگیرید تا مقولات و جواهر و موناد و اراده. کانت نخستین فیلسوفی بود که توجه را از ابژه به سوژه جلب کرد. ابژه یی که صرف نظر از قرار گرفتن فراپیش سوژه همچون حقیقتی نفس الامری و لایزال در آن بیرون باشد در فلسفه کانت به ساحت دسترس ناپذیر نومن رانده شد.
کانت همه هم خود را بر نقد سوژه نهاد. نقد در اینجا یعنی تحدید حدود هنگام بروز بحران. کانت حدود فهم فاهمه و حس را تعیین کرد. پرسش فلسفی را از حقیقت نفس الامری چیست به این پرسش تغییر داد؛ حس و فاهمه بر حسب ساختار ذاتی اش چه چیزهایی را می تواند بفهمد و چه چیز هایی را نمی تواند بفهمد. به بیانی دیگر؛ ذهن مختار است هر حکمی را صادر کند. ذهن می تواند حکم کند که اجنه، شیاطین و ارواح جهان را اداره می کنند. ذهن حکم می تواند کرد و تاکنون نیز کرده است که همه چیز از نسبت عددی یا وضعیت ستارگان یا یک اکسیر جاودانه سرچشمه می گیرد. کار کانت رسیدگی به اعتبار همه احکامی است که در تماشاخانه تاریخ فلسفه دفیله می روند و رسیدگی در این باب که توانایی سوژه در صدور احکام معتبر مسبوق به چه شرایطی است.
نتیجه پژوهش کانت آن شد که حس و فاهمه یا در یک کلام سوژه ذاتاً از صدور حکم معتبر درباره امور نفس الامری ازجمله هستی بماهو هستی عاجز است. اگر حرف کانت درست باشد پس با پژوهش او هرآنچه قبل از او مهم بماهو مهم شمرده شده است متلاشی و ویران می شود. او یک خلط مبحث و اشتباه دو هزار و پانصد ساله را اصلاح می کند. می توانید چنین اصلاح عظیمی را مهم بخوانید، اما شاید بدون این اصلاح نیز هیچ کس از فرط اشتباه دیرینه نمی مرد. پس کار مهم کانت می توانست و می تواند برای مردم بسیاری هیچ اهمیتی نداشته باشد. چنان که هنوز هم جهان با انبوهی خرافه به کار خود ادامه می دهد. شلینگ، شوپنهاور و نیچه به کشف دیگری نائل آمدند. مهم یا بی اهمیت بودن این کشف خود چه اهمیتی دارد. به علاوه این کشف شاید برای من مهم و برای شما بالسویه باشد. چیزی که آنها کشف کردند هستی همچون اراده بود. نزد نیچه اراده به سوی قدرت رانه و انگیزه رفتار سوژه با جهان است، اما سوژه اسیر نگاه صاحب خویش است.
نه فقط فی نفسه ها، مطلق ها، و ساحات لایزال فرا انسانی قدرت است. انسان یا به بیانی دقیق تر هر انسانی جهان را جز از دیدگاه خود نمی بیند و نمی سازد. اگر این فلسفه درست باشد پس مطابق آن بزرگ ترین فیلسوفان و در صدر همه افلاطون قرن ها سر انسان ها شیره مالیده اند، اما این کشف برای میلیون ها انسانی که بی اعتنا به افلاطون زیسته اند می تواند علی السویه باشد. اصلاً برای انسان هایی که با رسوم و عادات اجدادی کنار آمده و زندگی را در تامین نان روزانه و ارضای غرایز ساده سپری کرده اند فریاد های بی وقفه و پرطمطراق نیچه می تواند مایه تعجب شود. نیچه در قطعه بشر شوریده سر (دیوانه) در دانش شادمانه وقوف خود از این امر را نشان داده است. این وقوف در نظریه منظر انگاری یا پرسپکتیویسم او نیز خود را نشان می دهد.
بنابر این نظریه مهم چیزی است که برای من اهمیت دارد. هایدگر برای میلیون ها انسان هیچ اهمیتی ندارد. آنها حتی نام هایدگر را نمی دانند. هایدگر که سهل است. اصلاً فلسفه را امری زائد می دانند و می پرسند پرسش های فلسفی چه سودی برای ما دارد وقتی بدون آنها زندگی را به خوشی و خرمی می گذرانیم.
به هایدگر می رسیم. تفکر یا فلسفه او تا آنجا که به هستی و زمان محدود است هر حکمی را چه درباره اهمیت و چه راجع به زیادت منوط به هستی دازاین می کند. اصلاً این هستی سوژه یی نیست که جدایی آن از ابژه، از جهان، از مطلق ها، فی نفسه ها و حقایق فرازمانی و فراتاریخی مفروض باشد. این هستی از آغاز خود در- جهان- بودن است. نظریه حکم، بازنمود و ثنویت سوژه و ابژه امری است که بعداً نظریه پردازان آن را جعل کرده اند. بنابر این فلسفه سوژه نه سوژه دکارتی است و نه سوژه کانتی.
سوژه نه اگوی استعلایی هوسرل است، نه نفس ارسطو یا آگوستین. این سوژه اصلاً مبدأ و مرجعی خودآیین که جدا از اشیای دیگر باشد و چون خدایی آنها را تحت سیطره و سامان بخشی از جانب خود درآورد، نیست. این سوژه به محض بودن بودن در یک جهان با دیگران، و در یک فرادهش است. در- بودن، آنجا بودن، به سوی بودن در جوار بودن تعیین کننده هستی این سوژه اند. پس دیگر نام Sub-ject یا زیرافکنده مناسب آن نیست. آن را باید Da-sein نامید. Da یعنی هم اینجا و هم آنجا. این حرف برای کسی که پرسش از وجود خودش بر او چیره شده است بسی مهم و رهگشاست. در غیر این صورت هیچ اهمیتی ندارد. فلسفه یی که سوژه به مفهوم موضوع شناسایی را امری صرفاً تئوریک می داند نمی تواند با زبانی که قرن ها بر وفاق این سوژه بوده است سخن گوید. چنین فلسفه یی زبانی دیگر می طلبد. هستی و زمان زبانی بر وفق دازاین دارد. اگر این نکته عمیقاً درک نشود؛ زبان این کتاب هنجارشکن و مجنونانه می نماید. برعکس اگر این نکته درک شود، همراهی با این زبان چه بسا جذاب و ستایش انگیز باشد و هنجار شکنی آن در قیاس با زبان آثاری چون اولیس و بیداری فنیگان های جیمز جویس یا اشعار دادائیستی و سوررئالیستی به غایت سامانمند بنماید.
● انسان در هستی و زمان نورگاه عالم است.
این بدان معناست که متعلق شناخت آدمی تاکنون صرفاً دگردیسی هستندگان به صورتی بوده است که بتوانند منتقد سوژه، فراپیش نهاده و بازنمود باشند. این شیوه تفکر که پیشینه آن به پارمنیدس و ارسطو برمی گردد، سوژه را در مقام خواجگی کون و مکان می نشاند. لیکن پارمنیدس می گفت؛ بگذار هستنده آن گونه که هست فراپیش تو قرار گیرد. لوگوس که به لوگیک یا منطق تبدیل شد فعل لازم قرار داشتن به فعل متعدی قرار دادن و نهادن تبدیل شد. انسان حقیقت را تابع سوژه پنداشت. این پنداشت صرفاً خیالی محبوس در ذهن نبود، مبنای عمل گشت نسبت انسان با اشیا، طبیعت و دیگران نسبت سوژه و ابژه شد. سوژه ماسوای خود را قلب به ابژه کرد. تعدی به جهان آغاز شد. هستی و زمان می گوید انسان نورگاه عالم است نه ارباب یکسویه و بالانشین آن. انسان درون حقیقت و گشوده بر آن است. حقیقت هرگز در مشت انسان نیست و نمی تواند بود. بسیار خب. این چه اهمیتی دارد؟ بدون وقوف بر آن چه فاجعه یی رخ می دهد؟ پاسخ را باید در آثار پس از هستی و زمان جست، تفکر بازنمودین تفکری که جهان را دست نخورده نهاده باشد،نیست. این تفکر به باور هایدگر برخلاف نظر مارکس چیزی نیست که از جمجمه آلمانی ها فراتر نرفته باشد.
هایدگر می گوید اگر این تفکر نبود موتور هواپیما، توربین و بمب اتم ساخته نمی شد، با طبیعت همچون منبع و اندوخته دائم انرژی رفتار نمی شد، یک کلمه از خرد ناب نوشته نمی شد، کین و ستیزی که حتی صلح را به آتش بس و جنگ پنهان و بالقوه تبدیل کرده است، مجال بروز نداشت. به باور هایدگر تکنیک به صورتی که اکنون هست، زاده متافیزیک بازنمودین است. اینک تکنولوژی دیگر ابرازی تحت اختیار انسان نیست. انسان سوار ماشین نیست. ماشین سوار انسان است و هنوز انسان راهی برای کنار آمدن با آن نیافته است.
انسان اگر بناست بر زمین زندگی کند، اصلاً تا دازاین نباشد هیچ چیز نه مهم است، نه بی اهمیت حتی خدا، هستی و حقیقت، که البته بدون انسان مجال ظهور و حتی غیبت ندارند. به جای مسلم گرفتن این فرض که فلسفه هایدگر مهم است می توان درباره این نتایج اندیشید، و اگر درست از آب درآمدند آن گاه پرسید آیا صدور دموکراسی با بمب و توپ و تانک، حفظ صلح به یمن زرادخانه های عظیم، اتکای قدرت به مغز شویی تکنیکی و نابودگری فضای زندگی انسانی می تواند بی اهمیت باشد؟ آیا باز هم می توان گفت با ادامه رویه دیرینه رفتار با هستندگان هیچ گزندگی بر هیچ جانی وارد نشده و وارد نخواهد شد؟
سام محمودی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید