شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

روشنفکران اروپائی و منورالفکران ایرانی


برای فهم و شناخت واقعیت جریان روشنفکری در ایران، پیش از هر چیز باید به فهم و درک روشنگری و روشنفکری در غرب نائل آمد، چرا که روشنفکری در ایران چه به لحاظ تاریخی و چه از لحاظ نظری محصول و نتیجه بسط فرهنگ و تفکر جدید است. اساساً ظهور جریان روشنفکری و آغاز عصر تنویر افکار در غرب وجه تسمیه جریانی است که در ایران عصر قاجار ”منورالفکر“ نامیده شد. واژه روشنفکران معمولاً برای توصیف افرادی به‌کار گرفته می‌شود که عمدتاً به‌کار فکری می‌پردازند.به این تعریف می‌توان معنای ضمنی خلاق بودن و نقاد بودن را نیز افزود. با این‌حال از روشنفکران نمی‌توان تعریف واحدی عرضه کرد. از یک دیدگاه می‌توان تعاریف واژه روشنفکران را به سه دسته تقسیم کرد: در دسته اول روشنفکران کسانی هستند که در خلق و حفظ ارزش‌های غائی و تغییرناپذیر در زمینه حقیقت، زیبائی و عدالت نقش دارند. در دسته دوم، روشنفکران مبلغان عقاید، بنیانگذاران ایدئولوژی‌ها و نقادان وضع موجود هستند و بالاخره در تعاریف دسته سوم از منظر جامعه‌شناختی روشنفکران به‌عنوان قشرهای اجتماعی به شمار می‌آیند که در توسعه و پیشبرد فرهنگ جامعه نقش دارند. روشنفکران به‌عنوان ذهن جامعه خواه ناخواه با ساخت قدرت سیاسی برخورد پیدا می‌کنند و اغلب میان این دو تعارضاتی رخ می‌دهد. روشنفکر کسی است که برای اندیشه و فکر زندگی می‌کند. دلبستگی او به زندگی فکری شباهت بسیاری به دلبستگی مذهبی دارد. به‌طور کلی روشنفکران ارزش‌های جدید ایجاد می‌کنند یا به ارزش‌های قدیم جامعه‌ای نو می‌پوشانند، دستگاه‌های فکری جدید برای تبیین وجوه مختلف زندگی عرضه می‌کنند، از وضع موجود سیاسی و اجتماعی انتقاد می‌کنند و به‌طور خلاصه از چنبر چارچوب‌های رایج در اندیشه، فرهنگ، علم و هنر بیرون می‌روند. روشنفکران چون معمولاً وضع موجود را مورد انتقاد قرار می‌دهند، چپ‌گرا تلقی می‌شوند. روشنفکر با دانشمند که صرفاً دانش می‌اندوزد تفاوت دارد. چنانکه فیخته گفته است: ”دانش روشنفکر باید برای استفاده جامعه به‌کار برده شود. روشنفکر باید مردم را با نیازهای واقعی‌شان و وسایل برآوردن آنها آشنا سازد.“ گرچه ممکن است روشنفکران به‌صورت فعال علیه وضع موجود اعتراض نکنند، لیکن همواره به مقتضای کار فکری خود وضع موجود را در مقایسه با اوضاع خیالی بهتری ناخوشایند می‌یابند و خواهان میزانی از دگرگونی می‌شوند. به سخن دیگر روشنفکر همواره وضع موجود را با وضع دیگری که براساس اصول مجرد در ذهن خود تنظیم کرده است مقایسه می‌کند و مقایسه همیشه منشأ نارضایتی است.روشنفکران به لحاظ تاریخی محصول پیدایش فلسفه‌های مبتنی بر شک و تردید نسبت به عقاید سنتی بوده‌اند. در تاریخ اروپا اومانیست‌ها از نخستین گروه‌های روشنفکری به حساب می‌آیند. روشنفکران غربی که محصول روند سکولاریسم و جنبش اومانیسم و لیبرالیسم بودند، نخستین‌بار در انقلاب فرانسه کوشیدند اندیشه‌های خود را جامه عمل بپوشانند. عقل‌گرائی مهمترین خصیصه فکری روشنفکران در اروپا بود. در سایه چنین گرایشی بود که آنها وضع موجود و نهادهای اجتماعی و سیاسی فرسوده را مورد انتقاد قرار می‌دادند. عقل‌گرائی و آرمان‌گرائی روشنفکران عصر انقلاب فرانسه و نقد نهادهای فرسوده موجود مبین نگرش طبقه بورژوازی بود که می‌خواست از طریق بازسازی روابط تولید و نهادها و اشکال آگاهی، جهان اجتماعی و سیاسی موجود را در هم بشکند.روشنفکران قرن هجدهم در اروپا در واقع سخنگوی بورژوازی بودند. آرمان‌های آنان یعنی آزادی، برابری حقوقی، اصلاح اقتصادی و مالی، ناسیونالیسم و سکولاریسم در حقیقت همان آرمان‌های بورژوازی اروپا بود. به این معنی روشنفکران آن عصر نیروی انسانی مستقل و جداگانه‌ای به شمار نمی‌رفتند. به‌طور کلی مهمترین رشته وابستگی گروه‌های روشنفکری به طبقات اجتماعی را باید در علایق فکری و آرمان‌های نظری آنها یافت.با استقرار نظام سرمایه‌داری و سلطه بورژوازی و تحقق بسیاری از آرمان‌های روشنفکران اروپائی در عصر جدید، نقش نقد اجتماعی در کار ویژه‌های روشنفکری کاهش محسوس یافت. از اواخر قرن نوزدهم به بعد نیز جنبش روشنفکری تازه‌ای در قالب نهضت سوسیالیسم و ضدیت با سرمایه‌داری پدیدار شد. جو فکری روشنفکران قرن بیستم در همه‌جا تحت‌تأثیر این جنبش قرار داشته است. عدالت اجتماعی، سوسیالیسم و ضدیت با سرمایه‌داری از آرمان‌های عمده روشنفکری در قرن بیستم بوده است.روشنفکران دارای سه نقش عمده در زندگی سیاسی هستند که اولین آن نقد نظام سیاسی است. این کار ویژه روشنفکران ممکن است به‌صورت نفی کامل نظم موجود بروز کند یا فقط قسمت‌هائی از آن را در برگیرد. به هر حال میزان دیدگاه بدبینانه و انتقادآمیز نسبت به وضع موجود از جائی به جای دیگر و در زمان‌های مختلف متفاوت است. روشنفکران نقش سیاسی قابل ملاحظه‌ای در جنبش‌های اجتماعی، بسیج توده‌ای و انقلاب‌ها ایفا می‌کنند. ایدئولوژی و تبلیغات ایدئولوژیک لازم برای تدارک انقلاب اغلب کار روشنفکران است.ماهیت کار فکری، روشنفکران را انتزاعی و اصولی بار می‌آورد. به‌طور کلی در دوره‌های بحرانی و تغییر که بیش از دوره‌های ثبات و آرامش، مردم با قلب خود فکر می‌کنند، نقش صاحبان فکر و اندیشه هم فزونی می‌گیرد.دومین نقش روشنفکران در زندگی سیاسی را می‌توان مشارکت آنان در سیاست دانست. برخی نویسندگان به‌ویژه در سنت‌های اید‌ەآلیستی و رادیکال نفس مخالفت با وضع موجود و طبعاً عدم مشارکت در دستگاه قدرت را جزء ویژگی‌های ذاتی روشنفکری تلقی کرده‌اند.با این‌حال نقش روشنفکران در سیاست به شرکت در قدرت محدوده نمی‌شود و آنها ممکن است در سطوح و اشکال گوناگون و به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم در زندگی سیاسی تأثیر بگذارند. نفوذ غیرمستقیم روشنفکران در زندگی سیاسی اغلب بسیار مهمتر از شرکت مستقیم آنها در سیاست است. نشر ایدئولوژی‌های سیاسی معاصر در همه‌جا کار روشنفکران بوده است. تبلیغ انقلاب، اصلاح، ناسیونالیسم، سوسیالیسم، کمونیسم و انترناسیونالیسم بدون وجود روشنفکران تصورناپذیر است. مشارکت روشنفکران در سیاست اشکال گوناگون دارد. از جمله باید از اعمال نفوذ بر سیاست‌های دولتی یا افکار عمومی، مشارکت در زندگی سیاسی و قبضه قدرت، مشاوره سیاسی و جزء آن نام برد. سومین و آخرین نقش روشنفکران که در اینجا موردنظر است کناره‌گیری و عزلت‌گزینی از زندگی سیاسی است. معمولاً در شرایط وقوع مصیبت‌های گیج‌کننده و احساس سرخوردگی و توهم‌زائی و احساس تغییرناپذیری شرایط سیاسی گرایش به بی‌عملی و کناره‌جوئی از سیاست افزایش می‌یابد. از نظر اجتماعی وضعیت حاشیه‌نشینی زمینه مناسبی برای گسترش کناره‌جوئی سیاسی است.مثلاً همواره بخش‌هائی از اقلیت‌ها و زنان و روشنفکران در چنین وضعیتی قرار دارند. کناره‌جوئی از سیاست در نتیجه سه عام پیدا می‌شود: یکی فقدان انگیزش برای شرکت در زندگی سیاسی، دوم فقدان امکانات لازم نظیر آموزش، اطلاعات، ارتباطات و غیره و رسوم فقدان فرصت عمل از نظر سیاسی به‌علت بسته‌بودن ساخت قدرت.
ادوار تاریخی روشنفکری در ایران
از اواسط دوران صفویه، دور جدیدی از رویاروئی‌ها و مواجهات تاریخی ما بین تمدن غرب و شرق آغاز شد. این دوره جدید با حضور فعال سلطه‌گرایانه استعمار غربی در کشور همراه بود و مدرنیسم، محصول عینی همین مواجهه تاریخی تمدن‌ها در آن دوران و در زمان قاجار و عهد فتحعلی‌شاه است. فریدون آدمیت در این‌باره می‌گوید: ”تحول افق فکری در ایران در سده سیزدهم که جنبش مشروطه‌خواهی تنها یکی از تجلیات آن است، فصلی است از تاریخ برخورد جامعه‌های کهن شرق با مدنیت‌نو مغرب زمین.“ دوره آغازین جریان روشنفکری شامل زمان فتحعلی‌شاه، عصر مشروطه و دوران حاکمیت رضاشاه می‌شود. نقش روشنفکران این دوره تنها یک نقش سیاسی در زندگی مردم نبود، بلکه یک جنبه ساختاری و بنیادی داشت.در ایران طبعاً نقش روشنفکران مدرن به‌ویژه در آغاز تحول و نوسازی از حد ایفای نقش در زندگی سیاسی بسی فراتر می‌رفت و جنبه‌ای اختیاری و بنیادی یافت. روشنفکران در کنار عالمان مذهبی از عوامل عمده تکوین ساخت دولت جدیدی بودند که پس از انقلاب مشروطه برقرار شد. روشنفکران اولیه ایران نخستین نمایندگان اندیشه‌های نوین به‌ویژه لیبرالیسم، سکولاریسم و تجدد بودند. میرزا ملکمظخان، میرزا فتحعلی‌ آخوندزاده، حسین‌خان سپهسالار، میرزا صالح شیرازی، شیخ احمد رومی و میرزاآقاخان کرمانی را باید از پیشروان جنبش روشنفکری ایران به شمار آورد. از سال ۱۳۲۰ روشنفکران در ایران وارد دوره جدیدی می‌شوند.این دوره که مصادف است با زمان سلطنت محمدرضا پهلوی و تمام دوران سلطنت وی را تا حدودی پوشش می‌دهد و تقریباً انتهای این دوره با شکست کامل و تمام عیار مارکسیسم در ایران (سال ۱۳۶۰) به پایان می‌رسد. از سال ۱۳۲۰ و پس از آن سه حرکت عمده سیاسی ـ اجتماعی و فکری با ویژگی‌های خاصی به ظهور رسید که عبارتند از حرکت کمونیستی که نمایندگی آن را حزب توده و اقمار آن برعهده داشتند. این حزب توسط جمعی از منورالفکران ایرانی و متمایل به مارکسیسم و با سرمایه دولت شوروی تأسیس شد. با کودتای ۱۳۳۲ روشنفکران مارکسیست تقریباً به‌طور کامل از عرضه فعالیت سیاسی داخل کشور حذف شدند و تنها در اواخر دهه چهل و پنجاه بود که هسته‌ها و محفل‌های پراکنده مارکسیستی که از خط‌مشی چریکی و نظامی تبعیت می‌کردند و در مقایسه با حزب توده، وابستگی‌های کمتری به شوروی داشتند، ظهور کردند و در دوسال پایانی حکومت پهلوی تقریباً منهدم و متلاشی شدند. دومین حرکت، حرکت ملی بود که احزاب ملی نظیر حزب ایران و جبهه ملی به رهبری دکتر مصدق سردمداران آن بودند. حرکت ملی اساساً یک حرکت مذهبی نبود، اما ضد دین هم نبود و با روحانیت و مذهبیون تعامل داشت. حتی ورود رهبران روحانی به صحنه مبارزه را می‌توان یکی از علل کمک به حرکت ملی دانست که باعث شد تمام اقشار ملت، اعم از دینی و غیردینی به این جبهه جذب شده و در خدمت اهداف ملی و قطع استیلای اجانب و کسب استقلال واقعی و تحقق حاکمیت ملی یاری رسانند.حرکت اسلامی سومین پدیده سیاسی بود که ظهور پیدا کرد. البته حرکت‌های اسلامی در تمام حیات سیاسی و اجتماعی ایران نمود و نقش داشته است اما این‌بار با قدرت و عمق بیشتری وارد عرصه شده و موجبات فروپاشی نظام سلطنتی را فراهم می‌آورد. این حرکت نوین اسلامی با ترکیب دو جریان عمده اسلامی، یکی جریان دانشگاهی و دیگری جریان حوزه‌ای (که هر دو اصول‌گرا هستند اما جریان دانشگاهی حرکتی نو و جریان حوزه جریانی سنت‌گرا است) از گذشته حرکت اسلامی متمایز است. این جریان از سال‌های دهه چهل به بعد به دنبال یک تغییر جدی در فضای روشنفکران ایران پدید آمد. در این زمان بخش‌هائی از قشر روشنفکری ایران به ایدئولوژی سیاسی اسلام روی آوردند و تعبیرهای شورشگرانه، از آن به‌دست دادند. پیش از آن، چنانکه دیده‌ایم روشنفکران ایران عمدتاً دارای گرایش‌های لیبرالی و غیردینی و ضدسنتی بودند. برعکس، هدف روشنفکران اسلامی دهه ۱۳۵۰ احیاء اسلام به‌عنوان یک نظام اجتماعی و سیاسی در مقابل نظام سرمایه‌داری غربی بود. از بعد از انقلاب اسلامی نیز روشنفکران دارای تأثیر در حیات سیاسی و اجتماعی بوده‌اند که بررسی آن به فرصت دیگری نیازمند است.

رضا شجاعیان
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید