دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


حیاط خلوت


حیاط خلوت
نویسنده : حسن‌زاده - فرهاد
محل نشر : تهران
تاریخ نشر : ۱۳۸۲/۰۲/۰۲
رده دیویی : ۸fa۳.۶۲
قطع : رقعی
جلد : شومیز
تعداد صفحه : ۳۵۲
نوع اثر : تالیف
زبان کتاب : فارسی
شماره کنگره : PIR۸۰۲۲/س۸۳۵ح۹
نوبت چاپ : ۱
تیراژ : ۲۲۰۰
شابک : ۹۶۴-۳۱۱-۴۲۷-۹

در این رمان 'آشور مشعلی 'جوانی است که اختلال حواس دارد و گم شده است. با درج آگهی گم شدن او در روزنامه, که آن هم به اشتباه 'عاشور 'چاپ شده فضای داستان شکل می‌گیرد' .فریدون', دوست دوران کودکی آشور, عکس او را در روزنامه می‌بیند و به یاد خاطرات گذشته, دوران پیشین را مرور می‌کند : 'ما شش نفر بودیم که برای خود پادشاهی می‌کردیم .پادشاه جزیره‌های کوچک کودکی .روزی دریا طوفانی شد ;نه از پادشاه تاجی ماند و نه از جزیره خاکی '! حالا صاحب عکس همان آشور که عمری از او دور بوده, به فضای خاطرات او هجوم می‌آورد .آری عکس, عکس آشور بود, خودش است, از کلاس اول تا دیپلم با هم بودند, در آبادان, و حالا هم او بود که در سی سالگی گم شده است, پس چرا عکس این قدر قدیمی است فریدون از فرط هیجانی که با دیدن عکس آشور به او دست می‌دهد با همسرش 'محبوبه 'تماس می‌گیرد و گم شدن آشور را به او خبر می‌دهد ;اما عکس‌العمل زنش که با بی‌تفاوتی او را به خویشتنداری فرا می‌خواند, عذابش می‌دهد' :ما هم توی دبیرستان حکیم نظامی چند تا دوست بودیم, کشته و مرده هم .سوگند وفاداری و عهد و پیمان و چه می‌دونم از این کوفت و کلک‌ها داشتیم .حالا همه‌شون با شوهر و بچه زیر و رو شدن .فقط بخت من بیچاره بسته بوده که اونم دچار حضرت عالی شده .'...با گفتن این حرف‌ها, فریدون به فضای گذشته سیر می‌کند :سال پنجاه و هشت یا نه خیابان امیری, رو به روی سینما نیاگارا, کتاب فروشی سیاهکل .آشور را بعد از مدت‌ها بی‌خبری می‌بیند که در چارچوب در ایستاده با او دست نمی‌دهد . انگار حواسش نیست .فضای کتاب فروشی آمیخته با علامت 'داس و چکش 'است ....


همچنین مشاهده کنید