یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

مبانی طب سنتی


مبانی طب سنتی
سنت، در اصطلاح زبان فارسی، لغتی است که از زبان تاری گرفته شده و معانی زیر را دربردارد: راه و روش، عادت خوی، طریقه و قانون و ... و مترادف آن در زبان‌های لاتینی ”ترادیسیون“ است که به معنی ”انتقال شفاهی، آموزش شفاهی، عادات و رسوم و فرهنگ، از سلف به خلف، از پدر به پسر، و به‌صورت غیرنوشته و یا عادات ارثی از دهان به دهان“ است. طب یا پزشکی، طبق تعریف ابوبکر ربیع بن احمد اخوینی بخارائی، صاحب کتاب هدایه‌المتعلمین، ”پیشه‌ای بود که تندرستی آدمیان را نگاه دارد و چون رفته بود باز آرد از روی علم و عمل“ پس به‌طور خلاصه غرض از طب سنتی، طب عادی مردم کوچه و بازار یا طب توده است که به نام ”طب و کاه“ و ”طب العجائز“ و یا ”فولک مدیسین“ خوانده می‌شود.
● منابع طب سنتی ایران۱
▪ طب سنتی ایران از منابع زیر ریشه گرفته است:
۱) اساطیر طب ایران باستان که نمونه‌های آن درباره جمشید، در اشعار فردوسی موجود است و در عقاید زردشتیان نیز به آنها اشاره می‌شود.
۲) طب شرقی که به احتمال قوی از فلسفه‌ها و مکتب‌های جنبی هندی سرچشمه گرفته و از راه شبه‌جزیره هند و آسیای مرکزیه یعنی از اطراف خاور و شمال به ایران وارد شده است.
۳) طب قدیم فلات ایران، بر مبنای تعالیم زردشت و اوستا.
۴) طب بین‌النهرین، که از راه تمدن ملل مختلف سومری، کلدانی، اکدی، ایلامی، آشوری، بابلی، سریانی و غیره، یعنی از طرف مغرب و جنوب غربی به ایران وارد شده است.
۵) طب مصری که از همان راه پیش گفته و از طریق گسترش فتوحات سلسله‌ای هخامنشی به ایران راه یافته است.
۶) طب یونانی، که ابتدا از طریق فتوحات اسکندر مقدونی و سپس گسترش اسلام و راه‌های پیش‌گفته وارد ایران شده است.
۷) طب معروف به طب علوم یا طب شفاهی که از تجارب توده مردم در طول قرون و اعصار به‌دست آمده و دهن به دهن نقل و عملی شده است.
۸) طب اسلامی، که از فرهنگ و جهان‌بینی خاص اسلامی مایه گرفته است. مخصوصاً طب شیعی که از گفته‌ها و روایات ائمه هندی، به‌ویژه حضرت علی‌بن‌ابیطالب (ع) و حضرت امام محمد باقر (ع) و حضرت امام جعفر صادق (ع) و حضرت امام رضا (ع) به‌وجود آمده و حکمت و فلسفه خاص ”ایرانی شیعی“ را پایه‌گذاری کرده است که از زمان صفویه به بعد، به‌صورت مکتب جدید - اما خوب شناخته‌نشده‌ای - درآمده که لازم است که در این‌باره تحقیقات و مطالعات بیشتری انجام گیرد.
● عوامل مؤثر در ایجاد و گسترش طب سنتی ایران
بزرگترین عواملی که در بنیانگذاری هسته مرکزی طب دخالت داشته‌اند، علاوه بر عامل مربوط به مجاورت و همسایگی طبیعی، یکی فتوحات و سیاست شاهان هخامنشی و ساسانی، مخصوصاً رفتار مسالمت‌آمیز کوروش، شاهپور اول و انوشیروان و دیگری آئین اسلام بوده است. مخصوصاً از بزرگترین امتیاز اسلام در این باره، دستورات صریح قرآن و اولیای دین در امر تفکر و تدبر در محیط‌زیست و درون وجود انسان، و تشویق مسلمانان به فراگیری علم و هنر ملل مغلوب یا تازه مسلمان شده، و در نتیجه دریافت و تحلیل و گسترش کلیه علوم پیشین و تازه مسلمان‌شده، و در نتیجه دریافت و تحلیل و گسترش کلیه علوم پیشین و تازه‌سازی آنها بوده است که ایرانیان در این قسمت و مخصوصاً در طب، سهمی بس بزرگ داشته‌اند. چنانکه می‌دانیم بزرگترین پزشکان عالم اسلام، ایرانی بوده‌اند.
به‌عبارت دیگر می‌توان طب سنتی ایران را نوعی آلیاژ دانست. گرچه از فلزات دیگر هندی، چینی، بین‌النهرینی، مصری، یونانی و آریائی تشکیل شده، اما چون در کوزه اسلام گداخته شده است، به‌صورت فلزی جدید درآمده که صفات آن در عین ریشه‌گیری از تمدن دیگران، با آنها اختلاف‌ دارد و مشخصاتی مخصوص به خود دارد.
● اصول طب قدیم
۱) جهان یک واحد محدود و منظم است.
۲) کلیه اجزاء ترکیب‌کننده جهان تحت نظم و آهنگ معین هستند و قوانین معین و ثابتی بر آنها حکمفرما است. مقصود از جهان، همه زمین و کرات دیگر و آسمان‌ها و هرچه در آنها است، می‌باشد.
۳) جسم مطلق عبارت است از نوری ملکوتی که به‌صورت‌های مثالی و حدود زمانی درآمده است و برای آن دو صورت است: یکی صورت ”مقومه“ که آن را از سایر گوهرهای ملکوتی جدا می‌کند (صورت نوعی) و دیگری صورت ”متممه“ و آن حدود مثالی و زمانی انفرادی است (صورت انفرادی).
صورت‌های مقومه‌ای که جسم با آنها جسم می‌شود، عبارتند از:
الف) چندی (کمیت)
ب) چونی (کیفیت)
ج) زمانی (این)
د) مکانی (جا)
ه) جهت
ر) رتبه که آیا مطلق است یا مبهم، جسم مطلق را می‌توان به عدد ”یک“ که جاری در همه اعداد است، یا ”مداد“ و مرکبی که ظاهر در همه حروف است، شبیه کرد.
۴) جسم هر قدر که به مبداء تولید خود (مبداء نور) نزدیکتر باشد دارای حرکات بیشتر خواهد بود. این حرارت از حرکت به‌وجود می‌آید و مبداء وجود جسم حرکت می‌باشد که علت‌العلل وجود کلیه اشیاء موجود است. حرارت، انبساط و گستردگی به‌وجود می‌آورد و در نتیجه جسم هر قدر به منبع نزدیکتر باشد، گرمتر و منبسط‌تر خواهد بود و به عکس در حین حرکت گریز از مرکز، هر چه دورتر می‌شود، از حرکت آن کاسته می‌شود و به سکون نزدیکتر می‌شود. آنگاه از حرارت آن کاسته شده به ”تکاثف“ نزدیکتر می‌شود. در نتیجه خشک‌تر و شکننده‌تر هم می‌شود. بنابراین هم قابل تجزیه و هم قابل ”تکثیر“ می‌شود، یعنی هم اتصال و پیوستگی اولیه آن شکسته می‌شود و هم منبسط بودن آن، در نتیجه، متعدد شده و تکثیر می‌یابد. شکل آن نیز مختلف می‌شود و ابهامی هم که در وجود آن بود، از بین رفته، قابل امتیاز و مشخص می‌شود.
۵) پائین‌ترین مرتبه وجود، این عالم یا ”عالم دنیا“ و زمین است که سردترین و خشک‌ترین است. در این عالم است که اجسام قابل تجزیه و تمیز هستند ولی باید دانست که در این مقام اجزاء هر موجودی برحسب حکمت و نظم اولیه وجود قرار دارد، زیرا کل آن که هنوز شکسته نشده بود، یکی بود و باید از جمیع این اجزاء نیز همان یکی به‌وجود آید. اگر این اجزاء متناسب نباشند، یگانگی و احدیت اولیه مخدوش می‌شود؛ همان‌طور که وقتی کاسه‌ای شکست، باید بتوان از گذاشتن اجزاء شکسته شده آن پهلوی هم، کاسه اولی را به‌وجود آورد. اگر هر قطعه از آن، از کاسه دیگر باشد، نمی‌توان از اجتماع آن یک کاسه واحد کامل به‌وجود آورد. به‌عبارت دیگر، وجود تناسب در اجزاء حتی کوچکترین جزء، دلیل یگانگی و پیوستگی است.
۶) صفات چهاگانه ”حرارت، برودت، رطوبت و یبوست“ را که دو به دو ضد یکدیگرند و اساس ساختمان جهان را تشکیل می‌دهند، طبیعت گویند. حرارت و ضد آن برودت را که طبیعت‌های اولیه هستند ”فاعل“ و یبوست و رطوبت را که ثانوی هستند ”منفعله“ نامند.
۷) از امتزاع دو به دو طبایع چهارگانه، طبایع عناصر و اجسام به‌وجود می‌آید که به ترتیب چنین خواهد بود.
ـ گرمی و خشکی
ـ گرمی و تری
ـ سردی و تری
ـ سردی و خشکی
۸) در جهت پیدایش این نوع تفکر می‌توان چنین فرض کرد که انسان دانشمند اولیه به اولیه پدیده‌هائی که در محیط خود برخورد، یعنی صورت یا خواص فیزیکی اجسام خود دور بود. پس از اندکی تفکر توانست آنها را از نظر شباهت ظاهری و فیزیکی به طریق زیر دسته‌بندی کند، که هم‌اکنون مورد قبول است.
ـ جامدات، که نماینده آنها ”زمین“ یا ”خاک“ است.
ـ مایعات، که نماینده آنها ”آب“ است.
ـ گاز یا بخارات، که نماینده آنها ”آتش و نور“ است.
۹) در این سلسله موجودات هر چه از ردیف نیرو رو به جامد برویم، هم وزن ملکولی عناصر، و هم درجه تکاثف آنها بیتر می‌شود. یعنی جامدات و خاک، کثیف‌ترین و فشرده‌ترین و پائین‌ترین موجود است و آتش و نور و لطیف‌ترین، گسترده‌ترین و عالی‌ترین موجودات‌اند،
۱۰) حال اگر از جنبه خواص اشیاء فوق، با توجه به آنچه در خاصیت طبایع آوردیم، نتیجه می‌گیریم که:
ـ ”آتش و نور“ دارای صفت ”گرمی و خشکی“ است.
ـ ”هوا“ دارای صفت ”گرمی و تری“ است.
ـ ”آب“ دارای صفت ”سردی و تری“ است.
ـ ”خاک“ دارای صفت ”سردی و خشکی“ است.
۱۱) ولی واقعیت آن است که در طبیعت هیچ عنصر خالصی وجود ندارد و همه مرکب‌اند، یعنی صفات مختلف از چهار عنصر پیش‌گفته، کم و بیش در همه اجسام هست. منتهی در هر جسم یک یا چند عنصر، غال و آشکار، و یا یک یا چند عنصر، مغلوب یا نهفته است.
۱۲) از خصوصیات دیگر موجودات ”خلق“ بودن آنان است و از خصوصیات ”خلق“ بودن، ”تحول“ و دگرگونی از حالی به حال دیگر است. در ملک خدا دائماً تحول و استحاله جاری و سال است و هیچ چیز از بین نمی‌رود، بلکه دگرگون می‌شود.
بنابراین، در عالم ترکیب و خلق، صفات پیش‌گفته در هم می‌شود و ”مجزا و ممتاز“ نخواهد بود. به همین جهت است که حضرت امیر (ع) درباره وجود فرمود: ”نار حائله و ارض سائله و هوا، راکد و ماء جامد“ یعنی آتش نوری است حاجب ماوراء، و خاکی است سیال و روان، و هوائی است راکد و کم‌تحرک، و آبی است پسته شده و جامد، که همه صفات ذکر شده برای آنها ضد آن صفات است که معمولاً به عناصر می‌دهند.
۱۳) قوانین جهان هم در کل و هم در اجزاء آن صادق است و عالم کوچک یا اصغر (ذرات) یا عالم بزرگ یا اکبر (جهان)، تابع یک سلسله قوانین ثابت یا ”سنت“های مشابه هستند که آن را در زبان ارسطوئی میکروکوسم و ماکروکوسم“ نامند. همه جسم هستند و تابع قوانین اجسام.
۱۴) برای وجود هر جسم سه مرتبه است که آن را سه ”کون“ یا ”مثلث الکیان“ نامند، و آنها گاه ”روح، نفس، جسد“ یا ”روان، جان، کلبد“ و گاه ”آخرت، برزخ، دنیا“ خوانده شود. البته جسد و کالبد را نباید با جسم اشتباه کرد. در اصطلاح امروز می‌توان کالبد یا جسد را همان ”صورت“ یا ”فیزیک“ اجسام دانست و نفس را معادل ”خواص“ یا ”شیمی“ آنها و روح را معادل عامل تکان‌دهنده بالقوه یا ”زندگی“ و ”وجود“ دانست.۱۵) به همین جهت چهار نوع روح می‌توان قائل شد.
الف) روح جمادی که همان متابعت جماد از قوانین ثابت جهانی، و گردش در مدار معین و نوعی زندگی است که به‌نظر ما فاقد تحرک است، اما در حقیقت پر از تحرک است و شامل همه اجرام و کرات می‌شود.
ب) روح نباتی، که خصوصیت آن رشد و نمو، تحول و تبدیل موادمعدنی به نوعی موجود زنده یا گیاه است که انواع مخصوص انرژی را تولید می‌کند.
ج) روح حیوانی که مشخصه آن علاوه بر آنچه درباره نیات گفته شد، حرکت ظاهری و اراده است؛ یعنی تغییر بعضی قوانین به میل و اراده خویش به اندازه‌ای که تقدیر در نهاد آن تعیین کرده است.
د) روح انسانی، که علاوه بر داشتن ارواح سه‌گانه قبل دارای ”اختیار“ است و می‌تواند صفت انسانی را که ”دانش و توانائی و خلاقیت“ است به عالی‌ترین وجهی دارا شود و رو به کمال متعالی رود. در تمام مراحل پیشین، نوعی تکامل از جماد به نبات و از نبات به حیوان و از حیوان به انسان وجود دارد. در انسان تمام مراحل موجود است و هر روحی روح مراحل پائین‌تر خود را در اختیار دارد.
۱۶) تمام موجودات جهان بر روی یکدیگر مؤثرند، همانطور که انسان بر روی همه آنها بالقوه مؤثر است. چه جمادات و نباتات و حیوانات و انسان‌ها، چه اجرام سماوی، آنچه می‌شناسیم و آنچه نمی‌شناسیم، و طبیعت زندگی انسان که یکی از این موجودات است و حتی رفتار و گفتار و کردار و پندار وی، تحت‌تأثیر عوامل محیطی، زمینی، آسمانی خواهد بود، و برعکس آثار اصل از وجود و زندگی انسان نیز بر روی عوامل محیطی مؤثر خواهد بود.
۱۷) قوانین معین و متعددی در رابطه بین اجزاء متشکله جهان و از آن جمله عناصر ترکیب‌کننده آن وجود دارد که عده‌ای از آنها بر ما در یک مقطع زمانی آشکار و روشن، و عده‌ای دیگر از آنها که مسلماً بیشتر از دسته اول هستند، مجهول و از نظر پنهان هستند. به دسته اول، اصطلاحاً عالم ”شهادت“ و به دسته دوم عالم ”غیب“ می‌گویند. مسلم است که هر دو دسته در یکدیگر اثر می‌گذارند، هم شهادت در غیب و هم غیب در شهادت. باز مسلم است که با پیشرفت دانش بشر از تعداد پنهان‌ها یا ”مغیبات“ به تدریج کاسته و بر تعداد آشکارها ”مشهودات“ اضافه می‌شود.
۱۸) ناصر و موجودات زمینی در اثر گردش افلاک به‌وجود آمده‌اند. در گردش اول طبیعت مفرد، یعنی حرارت و یبوست و برودت و رطوبت به‌وجود آمده است و در گردش دوم این چهار طبیعت به‌هم ممزوج شده و از امتزاج دو به دوی آنها با هم آتش، هوا، آب و خاک به‌وجود آمده است که عناصر اولیه تشکیل‌دهنده کره‌زمین و سایر کرات مشابه هستند. در گردش سوم، موجودات مرکب به‌وجود آمده‌اند که در مرحله اول، معادن تولید شده‌اند و آن را ”اولین مرکب“ می‌خوانند، و در مرحله بعدی نباتات و حیوانات به‌وجود آمده‌اند که تنها ”دومین مرکب“ می‌خوانند که مجموع آنها خوراک انسان را تشکیل می‌دهد. در چهارمین گردش افلاک، یعنی آخرین مرحله تکامل وجود تا حال، حیوان ناطق یعنی انسان به‌وجود آمده است که آن را سومین مرکب می‌دانند.
۱۹) امور طبیعی که اساس و بقای حیات را تشکیل می‌دهند، هفت تا هستند که در دو بیت زیر آمده است.
هفت‌اند اموری که طبیعی است
از من بشنو ز روی اجمال
ارکان و مزاج خلط و اعضاء
ارواح و قواشناس و افعال
چهار تای آنها این یارکان و اخلاط و اعضاء و ارواح در ترکیب به‌جای ”ماده“اند. دو تای دیگر که مزاج و قوا باشند، به‌جای ”صورت“ آن هستند. مزاج، صورت اولی و قوا صورت دومی و افعال غایت و غرض ترکیب هستند. زیرا غرض از وجود زندگی، بروز ”فعال“ یا انجام ”کار“ است.
۲۰) تن مردم جسمی است مرکب از ماده و صورت، ماده چیزی است آمیخته از چهار رکن (ماده) که هر یک با دیگری ناسازنده و ناآمیزنده و از یکدیگر گریزان است. پس تن مردم به سبب ناسازندگی‌های ماده‌های آن، ناچار تباه شونده است. ناسازندگی ماده‌ها از آن است که هر یک بالطبع جای خویش جوید و میل به آن جانب دارد. بنابراین از یکدیگر جدائی خواهد. ”صورت“ قوتی است که همیشه کوشان است تا این پیوند و آمیزش‌هائی که ماده‌ها از آب هم افتاده است، گسسته نشود. لیکن کار صورت، کاری است از روی قهر و کوشش، و کار ”ماده“ کار بالطبع است. و هرگز کاری که به قهر و کوشش باشد، با کاری که بالطبع باشد، برابر نیاید و این خود سببی است که باعث تغییر احوال مردم می‌شود و وظیفه طبیب آن است که صورت را یاری دهد تا قوت آن بیشتر شود و بتواند آن را که تندرستی با طبیعت او است. بر پای داشته، نگاه دارد.
۲۱) مقصود از ارکان، همان عناصر یا اسطقس‌های چهارگانه آتش، هوا، آب و خاک است. مقصود از ”مزاج“ ترکیب و امتزاج عناصر است که قابل تفکیک نباشد و کیفیت جدیدی به‌وجود آورند. همین ترکیب است که ”صورت“ مشخص به ”ماده“ می‌دهد. مزاج‌ها به دو دسته‌اند:
یک دسته مزاج‌های ”مفرد“ هستند که در آنها دو طبیعت با هم برابر آیند ولی سومی از چهارمی قوی‌تر باشد و صفت‌مزاج را بر وصف آن صفت قوی‌تر نام برند مثلاً اگر گرمی و سردی عتدل آید و خشکی و تری غلبه کند، گویند مزاج‌خشک است و فس علی‌هذا. تعداد مزاج‌های مفرد چهارتاستو دسته دیگر، مزاج‌های ”مرکب“اند که هیچ دو صورتی برابر نیاید و لیکن دو صورت غالب آید و دو صورت مغلوب، در نتیجه چهار مزاج مرکب آید: گرم و خشک، گرم و تر، سرد و خشک، سرد و تر، در نتیجه سه نوع مزاج خواهیم داشت: یکی معتدل و چهار تا مفرد و چهار تا مرکب.
۲۲) مقصود از ”اختلاط“ که جمع خلط است. جسم تر و سیالی است که از استحاله و دگرگونی خوراک‌ها در بدن انسان پدید آید و در بدن در گردش است و آنها را به نام‌های صفرا یا زرداب و دم، یا خون و بلغم، یا خون سفید و سودا، یا زرداب سوخته نامند.
بعضی اخلاط، نیکو و برخی بد هستند؛ دسته اول آنهائی هستند که به تن آدم خوراک رسانند و جایگزین مایعات یا رطوبت به مصرف رسیده و تباه شده، شوند. اخلاط بد آنان هستند که چنین منظوری را برنیاورند و تن آدمی باید از آنان با دارو پرداخته شود.
● تولید و توزیع اخلاط چهارگانه
تولید و توزیع اخلاط چهارگانه به‌طور خلاصه چنین است که:
خوراک در معده از ”هضم اول“ می‌گذرد و در این مرحله خوراکی‌ترین قسمت‌های آن مبدل به ”کیلوس“ یا قیلوس می‌شود. اما قسمت غیرمغذی که کنار زده می‌شود، اندکی از آن مبدل به بلغم می‌شود، که از اخلاط دیگر به این علت ممتاز است که دارای محل خاص همچون خون که در جگر و صفرا، که در کیس
ه صفرا و سودا، که در سپرز جای دارد، نیست و همراه با خون در عروق و اعضاء جاری است و هر وقت خون برای تغذیه کافی نبود، از آن استفاده می‌کنند و آن را به خون تبدیل می‌کند. کیلوس به‌وسیله سیاه‌رنگ یا ورید به جگر برده می‌شود.
▪ رگ‌هائی که از معده و ماساریقا به جگر مربوط می‌شود در جگر رفته، ”هضم ثانی“ انجام می‌گیرد و در نتیجه، مواد به سه قسمت تقسیم می‌شوند:
الف) مواد بلااستفاده یا ”کف“ یا ”زرداب“ که همان ”صفرا“ یا تلخه است.
ب) ته‌نشست یا رسوب یا درد یا ”عکر“ که ”سودا“ است.
ج ) بهترین و برگزیده‌ترین این مواد به خون وارد می‌شود. دم یا خون از طریق ورید اجوف به قالب می‌رسد. پس از آن که مواردی از آن - که محتوای آب بیشتر است، یعنی آب و الکترولیت و مواد محلول در آب - از کلیه‌ها و روده‌ها بیرون ریخته می‌شود، خون صافی در قلب پس از اکسیژن‌گیری از راه ریه - که در اصطلاح طب قدیم آن را روح بخاری نامند و آن را می‌توان ”هضم ثالث“ نامید - از راه شریان به اعضاء مختلف می‌رسد و در آنجا یعنی نسوج و سلول‌های بدن آخرین تبادل ”هضم رابع“ انجام می‌گیرد و آخرین مرحله تبدیل به وقوع می‌پیوندد.
در انسان طبیعی و عادل اخلاط در وضع ترکیبی و مزوج هستند، به‌استثناء صفرا که در کیسه صفرا، سودا که در طحال قرار دارد اما تفکیک و رفع هر خلطی، با عوامل مداوا و معالجه و داروها و دیگر مواد صورت می‌گیرد. هر یک از اخلاط ممکن است طبیعی، یا غیرطبیعی و غیرعادی باشد.
دکتر ابوتراب نفیسی
۱) البته طب سنتی شامل مجموعه آثار مکتوب و شفاهی موجود است که منظور استاد نفیسی فقط اشاره به طب سنتی شفاهی یا طب عوام دارد.
منبع : فصلنامه عطارنامه