پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

گپی و حرفی درباره دولت اوباما


گپی و حرفی درباره دولت اوباما
از زمان پیروزی <باراک حسین اوباما> در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا تا به امروز، مصاحبه‌ها و نوشته‌های بسیار و متنوع در رسانه‌ها انتشار پیدا کرده است. همزمان با رسانه‌های داخل کشور، در خارج از ایران نیز مقاله‌های گوناگونی درباره سیاست‌ها و برنامه‌های رئیس جمهوری جدید آمریکا نوشته و در آنها گمانه‌زنی‌ها و ابراز نظرهایی را درباره آینده‌نگری درباره هیات حاکمه جدید آمریکا ارائه شده است. خوانندگان <محک> که خواهان نوشته‌ای از سوی نویسنده این ستون در اینباره شده‌اند، حال با انتخاب سربرگ، <گپی و حرفی> درباره دولت اوباما، ضمن اینکه از رئوس آن مطالب آگاه خواهند شد، نگاهی هم به برداشت نویسنده‌ این ستون خواهند داشت.‌
□□□
شعار اصلی <اوباما> در دوران انتخابات <تغییر> بود. اگرچه عنوان <تغییر> بیشتر معطوف به سیاست‌های داخلی در مدیریت کلان و اداره درونی آمریکا جلوه داشت، اما اغلب این شعار را به اعتبار پایان دوران سیاست‌های جرج بوش و دو دوره (هشت‌سال) از حاکمیت حزب جمهوری‌خواه بر آمریکا گرفتند. سیاستی که در آغاز با جنجال تبلیغاتی وسیع همراه بود و با نام برنامه‌‌ریزی جدید از سوی <نومحافظه‌کاران> ارائه شد.
جنگ و گرایش به حل بحران در خاورمیانه بخصوص در عراق و افغانستان از طریق نظامی‌گری که <رامسفلد> وزیر دفاع دولت بوش پرچم آن را محور اصلی و عمده نگاه دولت بوش می‌خواند و از سوی دیگر اولویت <امنیت> بر همه برنامه‌های دیگر، موجب شد تا شیرازه همه نظرپردازیهای بافته شده از سوی صاحبنظران در دایره <نومحافظه‌کاران> از هم گسسته و متلاشی شود. تا جائیکه یکی از نظرپردازان مشهور از دایره نومحافظه‌کاران، <فوکویاما> که خود را در مرکز این نظرپردازیها می‌دید، در نوشته خود ضمن اذعان به شکست تئوریهای نومحافظه‌کاران، سیاست و عملکرد دولت بوش را <فاجعه تاریخی> خواند. یک واقعیت در آمریکا تثبیت شد که دولت بوش، در داخل و خارج نه تنها شکست خورده بلکه برای مردم آمریکا فاجعه ببار آورده است. وقتی که فضای انکار عمومی در داخل آمریکا و در میان بیش از هشتاد درصد از مردم این کشور چنین شد که دوران و سیاست بوش را <فاجعه> نامیدند؛ شاید آسانترین و بهترین عنوان برای نامزد انتخاباتی <اوباما> از حزب دیگر، حزب دمکرات، واژگان <تغییر> بوده است.
در دوران انتخابات اگرچه رئوس برخی از اقدام‌های لازم برای چنین تغییری از سوی <اوباما> و سران حزب دمکرات طرح شد، اما همین عناوین اولاً: در مقیاس وسیع به مسایل داخلی و مشکلات درونی آمریکا اختصاص یافت، ثانیاً: عمده‌ترین مطالب آن نیز به چگونگی عبور از بحران مالی کنونی و دستیابی به یک تعادل نسبی اقتصادی در کوتاه‌مدت‌ترین زمان در کشور معطوف شد.
ثالثاً: در سیاست خارجی محوریت جنگ و فراخوانی سربازان آمریکایی از عراق و افغانستان شاخص شد و همه بحران‌های دیگر در جهان و یا در خاورمیانه تحت‌الشعاع حضور نیروهای آمریکایی در عراق و افغانستان قرار گرفت. شعار انتخاباتی اوباما، بازگشت فرزندان آمریکایی از صحنه جنگ در عراق و افغانستان است.
تا اینجا می‌توان نتیجه گرفت که:
۱) شعار <تغییر> به عنوان محور شعارهای انتخاباتی <اوباما> چرخش از سیاست‌ها در برنامه‌های جرج بوش در امور داخلی آمریکا و در سیاست خارجی بیرون کشیدن سربازان آمریکایی از عراق و افغانستان بوده است.
۲) اگرچه اوباما با شعار تغییر، رئوس برنامه‌های اقتصادی خود را برای بازسازی درونی زندگی عادی مردم آمریکا و حل مشکلاتی مانند بیکاری، تورم همراه با رکود، مطرح کرد؛ اما در یک کلام هدف اصلی و کوتاه‌مدت او، دستیابی به راه بیرون رفت از بحران مالی و اقتصادی کنونی در داخل آمریکا است. درشت نمایی این هدف موجب شده است که بسیاری نوشته‌اند، <اوباما> بیش از آنچه برون‌گرا باشد، درون‌گرا خواهد بود و در این قیاس حداقل در سالهای نخست‌، کپی <کلینتون> و دوران ریاست جمهوری او که سیاست خارجی در ذیل سیاست داخلی قرار داشت از او انتظار می‌رود. آمریکایی امروز از نظر اقتصادی یا زندگی عادی مردم و محیط اجتماعی، آنچنان در بحران قرار دارد که هر دو حزب دمکرات و جمهوریخواه، خطر، وسعت و عمق مشکلات آن را دریافته‌اند و آن را تهدید جدی می‌دانند، اگرچه دمکرات‌ها هم قدرت ریاست جمهوری و هم اکثریت کنگره آمریکا را در اختیار گرفته‌اند، اما هر دو حزب که شاکلّه قدرت و مدیریت کلان آمریکا را رقم می‌زنند، برای حل این مشکلات در درون، جدّی و فعال شده‌اند و همه عناوین دیگر از جمله سیاست‌ خارجی را از این طریق محک می‌زنند.
□□□
با این همه این پرسش که سیاست خارجی یا به‌طور خاص سیاست خاورمیانه‌ای دولت اوباما چیست و چگونه خواهد بود؟ همچنان مورد نقد و نظر اغلب محافل سیاسی و رسانه‌ای است.
در ادامه نوشته به آن پرداخته خواهد شد، انشاءا...
<تغییر> شعاری است که <اوباما> آن را سرفصل مبارزات انتخاباتی خود قرار داد و بعد از پیروزی و ادای سوگند ریاست جمهوری با تکرار این شعار خود را متعهد به انجام آن در سیاست‌های داخلی و خارجی دانست. این تغییرها در اولویت اول معطوف به اوضاع داخلی آمریکا است که مردم آن با مشکلات گوناگون ناشی از شکست سیاست‌های دولت جرج بوش و بحران اقتصادی دست به گریبان هستند. در یک سال گذشته بیش از دو میلیون نفر بر آمار بیکاران در این کشور افزوده شده و نویسندگان اقتصادی در مطبوعات آمریکا نوشته‌اند که افزایش این تعداد بیکار در مدت یکسال و رشد سرسام‌آور نرخ بیکاری از جنگ جهانی دوم تا امروز بی‌سابقه است. <اوباما> طرحی را به کنگره ارائه داده است و ۸۲۵ میلیون دلار برای اداره بهتر مدارس و آموزش و پرورش، پائین‌ آوردن پرداخت‌های مردم در مصرف انرژی و هزینه‌های بهداشتی، سامان بخشیدن به بیمه‌های گوناگون، بخصوص بیمه‌های بیکاری اختصاص داده است. اجرای طرحی مشابه که در زمان <جانسون> رئیس جمهور بعد از کندی با عنوان <تامین اجتماعی> ارائه کرد، بخشی از شروع تغییر در برنامه‌های <اوباما> است. در شروع بحران اقتصادی در میزگردی با حضور کارشناسان اقتصادی در روزنامه اطلاعات، ضمن بررسی بستر این بحران، پیش‌بینی نویسنده محک این بود اولین کشوری که از این بحران زودتر از دیگر کشورها بیرون خواهد آمد و یا آن را به شکل قابل ملاحظه ای کنترل خواهد کرد، آمریکا خواهد بود که مرکز و محل شروع این بحران‌ جهانی است. اکنون نیز بر این باورم که مدیریت دولت جدید در آمریکا با رهبری <اوباما> و با شعار <تغییر> کلید برون رفت از بحران را زده است. <اوباما> در ابتدای کار دو اقدام را پیش کشیده است.
اول تزریق پول البته با برنامه برای کاستن ناامیدی مردم از آینده و سد کردن رشد التهاب در جامعه آمریکا و دوم، پائین آوردن رشد نرخ بیکاری و حداقل ممانعت از رشد تصاعدی آن. همزمان با این دو اقدام،‌ هر دو حزب، مانوری از وحدت ملی را در روز سوگند رئیس جمهور جدید به اجرا در آوردند تا انسداد ناشی از حالت بحران در جامعه آمریکا و از ظهور و بروز بحران‌های اجتماعی ممانعت بعمل آورند. اکنون دمکرات‌ها کنگره و ریاست جمهوری آمریکارا در اختیار دارند. برای حزب رقیب آنها حداقل تا دو سال آینده مطلوب سیاسی، همکاری با <اوباما> است تا هم شکست دوران ریاست جمهوری جرج بوش از حزب جمهوری‌خواه را تعدیل کنند و هم نشان دهند که چوب لای چرخ اقدام‌های موثر اوباما نخواهند گذاشت.
روزنامه‌های اقتصادی غربی با ارائه مقالات متعدد از صاحب‌نظران اقتصادی اگرچه اوضاع اقتصادی جهان را همچنان نگران‌کننده می‌دانند، اما نگاه <اوباما> را نگاهی واقع‌بینانه می‌خوانند. این نگاه تنها در حد نظریه‌پردازی باقی نخواهد ماند و در میدان عمل و اقدام قصد دارد تا در کوتاه مدت هم از شدت التهاب بحران کم کند و هم آن را مهار نماید.
هر دو این را نمایندگان هر دو حزب حاکم، دمکرات‌ها و جمهوری‌خواهان طالب هستند.
همزمان با ارائه طرح اقتصادی به کنگره و اعلام رئوس برنامه‌های فوری، <اوباما> در گرم نگهداشتن تغییر چند دستورالعمل از جمله حذف هرگونه بازجویی منجر به شکنجه و رعایت حقوق اجتماعی زندانیان، بخصوص در بازجویی از زندانیان سیاسی، همچنین تعلیق همه فعالیت‌ها برای زندان‌های پنهانی سازمان‌های اطلاعاتی و بخصوص سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا در سایر کشورها، که این موضوع از درخواست‌های اکید دولتمردان آلمانی و برخی دیگر از کشورهای اروپایی بوده است. بستن زندان <گوانتانامو> که موضوع خبری در صدر اخبار بود. و چند بخشنامه دیگر که در راستای تفکر استراتژیک <اوباما> برای تغییر چهره آمریکا در حوزه بین‌المللی است. صادر شده است.‌جرج بوش در طول هشت سال ضربات فراوانی بر نگاه به آمریکا در نزد افکار عمومی جهان وارد آورد. آمریکای منفور یک تخیل نیست‌، واقعیت ناشی از نظامی‌گری هشت ساله دولت جرج بوش است. اکنون ترمیم این چهره در متن برنامه‌های <اوباما> قرار گرفته است.
اما بسیاری معتقدند این نگاه <اوباما> به اعتبار و معنی چرخش از قدرت نظامی به ابزارهای سیاسی و فرهنگی بصورت یکجانبه و کامل نیست. جایگاه قدرت نظامی برای هر رئیس جمهوری در آمریکا در مرکزیت تبیین استراتژیها است و بخصوص در صحنه بین‌المللی این اهرم و بکارگیری آن در بستر تبیین مبارزه با تروریسم یا حراست از صلح بین‌المللی و یا قدرت بلامنازع آمریکا، بکار گرفته می‌شود.
<قدرت> اگر برای یک فیلسوف محوریت نظرپردازی است و مفهومی برای محک زدن <اندیشه> و <اندیشه‌ورزی>، برای سیاستمدار مظهر اقدام است، اقدامی که نتیجه یا نتایج مورد نظر سیاستمدار را به منصه ظهور و بروز برساند. <اوباما> رئیس جمهور جدید آمریکا همچون همه سیاستمداران دیگر این کشور در حیطه قدرت برای اقدام، مانور می‌دهد و برنامه‌ریزی خود را پیش خواهد برد. از این منظر حاکمیت دوحزبی در آمریکا و نگاه همه سران سیاستمدار آن تفاوتی چندان باهم ندارند، اما، تفاوت‌ها در چگونگی بکارگیری قدرت و یا بسترسازی از منشاء قدرت برای اقدام منتج به نتیجه است، از همین تعریف، تفاوت‌ها ظاهر می‌شود، رئیس‌جمهوری مانند <بوش> بعد از چهار سال در دایره موضوع و موضوعیت <امنیت> تصویری از نظامی‌گری و خشونت و جنگ برجای‌ گذاشته که با کلمه <شکست> مردم آمریکا و اغلب شخصیت‌های حزبی و یا اهل اندیشه و صاحبان ‌نظر او را توصیف می‌کنند. در پایان دو دوره از او بعنوان <سیاستمدار منفور> یاد می‌کنند و دوران بوش را <فاجعه> می‌خوانند. این جمله، دوران ریاست جمهوری جرج بوش فاجعه تاریخی برای آمریکا بود. صدها بار در رسانه‌ها و در مجامع دانشگاهی و در محافل سیاسی گفته شده و تکرار گردیده است. ‌
اکنون <اوباما> در سخنرانی خود بعد از ادای سوگند ریاست جمهوری بسیار آسان همین پیام مردم آمریکا را در بستر کلمات روشن، قوی و ادیبانه در نفی فاجعه و دوران بوش بیان کرد. بعد از این سخنرانی همه نوشتند، چهره نفی‌کنندگی اوباما در نطق تاریخی و در روز سوگند بصورت آشکار نمایان شد، نفی حاکمیت <نومحافظه‌کاران> که حاصل بکارگیری قدرت آمریکا در بستر نظامی‌گری فاجعه‌آمیز، محصول مدیریت آنها بود.‌
تا اینجا برخلاف اعلام نظر برخی از دوستان در داخل که شعار می‌دهند، <اوباما> هم مثل بوش و هیچ تغییری در راه نیست، نظر تحلیلی و میدانی نویسنده محک این است که <اوباما> امتداد سیاست‌های شکست خورده دولت نومحافظه‌کاران به ریاست جمهوری جرج بوش نیست. تفاوت از همین نکته آغاز و نمایان شده است. <اوباما> نه تنها سیاست‌های جرج بوش را تائید نکرد، بلکه در سخنان خود از خود چهره نفی‌کننده هشت سال گذشته را محکم نشان داد. نکته دیگر در نگاه به این بخش، یعنی چهره نفی‌کننده اوباما در این است که هرگز نباید گمان ببریم که رئیس‌جمهور جدید آمریکا با بیان <نفی>، نفی قدرت و بخصوص قدرت نظامی آمریکا را کرده است.‌
در شروع این نوشته یاد کردم که قدرت برای هر سیاستمدار مظهر اقدام است و یا اساسا سیاستمداری چیزی نیست الا مدیریت <قدرت.> اکنون نیز <اوباما> همچون <بوش> می‌خواهد مدیریت قدرت کند. کاری که هر رئیس جمهور آمریکا موظف به انجام آنست. حال پرسش این است چرا <اوباما> نفی دوران هشت ساله ریاست جمهوری جرج‌بوش را بیان کرد. آیا بیان این <نفی> تنها یک مانور سیاسی است؟ و یا در حد پاسخگویی به موج اعتراضی مردم آمریکا که هم اکنون دچار بحران‌های گوناگون از اقتصادی تا سیاسی و اجتماعی هستند. بحرانی که <اوباما> به صراحت گفت: <آمریکا دچار بحران شده است.> و با بهره‌گیری از نگاه و بیان تبیینی سه رئیس جمهور گذشته، <آبراهام لینکلن>، در سال ۱۸۶۵ با تاکید بر <وحدت ملی> و <فرانکلین روزولت> در سال ۱۹۳۳ با محوریت <امید به آینده> و <جان اف ‌کندی> در سال ۱۹۶۳ با تاکید بر <قدرت اراده و عزم راسخ> دو تصویر اولیه را در اذهان عمومی حک کرد، اول، آگاهی از بحران کنونی در آمریکا و دوم <قدرتمندی در اعمال اراده مدیریت.>‌
از یاد نبریم که محوریت شعار انتخاباتی <اوباما> تغییر بوده است. واژه تغییر امروز در آمریکا در اذهان عمومی مردم این کشور هم فراگیر شده و هم غیرقابل اجتناب.‌
هیچ <تغییر>ی بدون <نفی>انجام‌پذیر نیست. <اوباما> با <نفی> برای حک عنوان اصلی مدیریت خود <تغییر> آغاز بکار کرده است. اما <نفی> اگرچه برای هر تغییری لازم است ولی کافی نیست. جنبه‌های اثباتی در این تغییر کدام است؟ و چگونه؟ کدام تغییرها فوری انجام خواهد پذیرفت و کدام در بستر زمان‌پذیری و با طرح‌ بلندمدت انجام می‌گیرد که به استراتژی <قدرت فائقه> که باور همه سیاستمداران برجسته آمریکا و بخصوص شخص رئیس جمهوری این کشور است، لطمه‌ای وارد نکند؟ در این بخش است که شاهد برخی تشابه‌ و همخوانی با گذشته آمریکا از دوران <اوباما> نیز خواهیم بود. این حداقل را بپذیریم که زمان و دوران نومحافظه‌کاران به رهبری جرج بوش، پایان گرفته است و مرحله دیگری آغاز گردیده تا مرحله به مرحله از سوی دمکرات‌ها، <قدرت>‌ در بستر درک زمان کنونی به اراده منجر به اقدام مبدل گردد.هنوز یک ماه از آمدن <اوباما> به کاخ سفید نگذشته است که در خاورمیانه بحران‌زده، همه خواهان تغییر و تحول فوری سیاست‌های آمریکا در این منطقه هستند. این عطش تغییر ناشی از دو محور سیاسی در این منطقه، یکی از دوران جرج بوش و دیگری، رفتار رژیم صهیونیستی است که هردو بر قدرت نظامی و نظامی‌گری استوار و جنگ را مشکل‌گشای این میدان می‌دانند.
اوباما و تیم سیاست خارجی او، در آغاز کار بطور روشن و واضح فاصله گرفتن از این سیاست را اعلام کرده‌اند. تا جایی که خانم کلینتون وزیر خارجه اوباما گفته است: <با پایان گرفتن دوران ریاست جمهوری جرج بوش و بیرون رفتن او از کاخ سفید، جهان نفس راحتی کشید.> این جمله اگرچه غیردیپلماتیک در عرف سیاسی غرب به شمار می‌آید اما نشان‌دهنده عمق فاجعه سیاست‌های خاورمیانه‌ای جرج بوش است. <گفتگو> برای حل مناقشه و یافتن راهکارهای برون‌رفت از بحران شعار دولت اوباما است. اما نباید انتظار داشت که دولت اوباما اعلام کند که دیگر موضوع اسرائیل از دستور کار دولت او خارج شده است. چنانکه در همین مدت هم رئیس جمهور جدید آمریکا و هم وزیر خارجه دولت او و هم نمایندگانی که بطور ویژه برای خاورمیانه انتخاب کرده است، گفته‌اند و می‌گویند که <امنیت اسرائیل استراتژی غیرقابل تغییر آمریکا است.>
دو نظر در محافل سیاسی خاورمیانه‌ای از کشورهای عربی و غیرعرب در منطقه بازگو می‌شود. اول، با تعهدی که <اوباما> همچون <جرج بوش> درباره رژیم صهیونیستی اعلام کرده است بصورت عملی بن‌بست در مذاکرات را از هم‌اکنون نشان داده است. زیرا بیان مکرر این تعهد، یعنی باز گذاشتن دست رژیم صهیونیستی که بقاء خود را در بکارگیری مداوم چکش نظامی‌گری و ایجاد جنگ و تداوم بحران می‌بیند. در جنگ هم کسی دنبال مذاکره نخواهد بود زیرا پاسخ هر حمله‌ای، حداقل دفاع مشروع است و این دایره بسته همچنان ادامه خواهد یافت و نهایت عملکرد دولت اوباما همچون جرج‌بوش، ممانعت از صدور هرگونه قطعنامه‌ای علیه اسرائیل در شورای امنیت سازمان ملل خواهد بود.
در این حیطه دولت‌های اروپایی و بصورت اصلی و عمده سه دولت انگلیس، فرانسه و آلمان نیز قدرت مانور چندانی نخواهند داشت و بر تداوم وضع موجود تمکین خواهند کرد.
نظر دوم، اعلام مجدد تعهد آمریکا نسبت به امنیت رژیم صهیونیستی را کلیشه سیاسی هر دولت در آمریکا می‌بیند و می‌گوید این کلیشه در حد رسانه‌ای و تبلیغات سیاسی حائز اهمیت است، اما فضای عمومی منطقه خاورمیانه و حاصل عملکرد نظامی دولت جرج بوش در دو کشور عراق و افغانستان و التهابی که اینک در پی جنگ در غزه و نمایان شدن چهره مخوف نظامی‌گری رژیم صهیونیستی در نزد افکار عمومی جهان ایجاد شده، موجب تجدید نظر جدی در اقدام سیاسی آمریکا خواهد شد.
نقطه قابل تاکید و ملاحظه، یافتن مختصات تغییرات <اقدام سیاسی> و نه نگرانی یا دلخوش کردن به اعلام تبلیغی برخی از گفته‌های تبلیغی - سیاسی است. آیا دولت <اوباما> آنقدر قدرتمند است که ناخن صهیونیست‌ها را حتی اندکی قیچی کند و از سیاست تهاجمی و جنگی آنها بکاهد؟ پرسشی که هنوز پاسخ مناسبی در زمان نزدیک یعنی حداقل تا چند ماه آینده ندارد.‌
□□□
برای دولت <اوباما> اولویت در مورد عراق و بخصوص افغانستان نقش اصلی را دارد. در عراق، <اوباما> می‌خواهد هرچه زودتر از ماندگاری نظامی به سوی کنترل و مدیریت سیاسی - اقتصادی، چرخش پیدا کند. <اوباما> در برابر خانواده‌های آمریکایی متعهد شده است تا فرزندان آنها را از صحنه بحرانی عراق خارج سازد و سربازان آمریکایی را به <خانه> برگرداند. اما آمریکا همچنان مدیریت و کنترل سیاسی - اقتصادی این کشور را در اختیار خود خواهد داشت. در مورد افغانستان ماجرا بسیار پیچیده‌تر است. پررنگ‌تر کردن نقش ناتو که در آن اروپا و کشورهای همسایه افغانستان نقش بیشتری به عهده بگیرند، در سیاست خارجی جدید آمریکا ظاهر شده است. ایران در هر دو موضوع مهم و در دستور کار دولت <اوباما> یعنی عراق و افغانستان بنا به اظهار نظر مسئولین وزارت خارجه دولت جدید، نقش کلیدی و محوری دارد. <اوباما> شعار همکاری با جمهوری اسلامی ایران برای حل نهایی بحران در دو کشور عراق و افغانستان را می‌دهد.
اما برای اجرای این شعار، فاصله بسیار است و یکی از آنها تردیدی است که در محافل سیاسی ایران وجود دارد که این شعار دولت جدید آمریکا نیز حیله جدیدی است تا تعریف خاورمیانه‌ای قدرتی مانند ایران را از منطقه عربی خاورمیانه و از مناقشه‌ها در فلسطین اشغالی، لبنان و سوریه تغییر دهد و به محدوده عراق و افغانستان دو کشور همسایه ایران بسته نگهدارد.
البته با نتایج قابل ملاحظه و مثبت اگر در بطن این شعار، چنین سیاستی نهفته باشد تردید نباید داشت که راه به جایی نخواهد برد. خاورمیانه یک منطقه یکپارچه فرهنگی - تاریخی است که حل معمای آن در بسیاری از موارد و محورهای تعیین‌کننده به پذیرش مرکزیت قدرتمند ایران بستگی دارد و هر سیاستمداری فاقد نگرش و تحلیل مناسب از این <قدرت>، دچار چرخش و تسلسل باطلی خواهد شد که در نهایت نتیجه مطلوب را به دست نخواهد آورد. قدم اول برای <اوباما> تنها تشخیص این قدرت نیست، بلکه به رسمیت شناختن و پذیرش آن است.
ایران قدرتمند برای صلح پایدار منطقه، برای نگاه صحیح به خاورمیانه هم لازم و هم ضروری است.‌
جلال رفیع
منبع : روزنامه اطلاعات