پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


ارتباط ، محور تربیت


ارتباط ، محور تربیت
بارها از پدر و مادرها شنیده ایم که :" بچه ها به حرف های ما گوش نمی کنند، درخانه هیچ مسئولیتی را برعهده نمی گیرند، با ما لجباری می کنند و درست، برعکس آنچه ما می گوییم عمل می کنند، به ما احترام نمی گذارند، با خشونت وتندی با ما برخورد می کنند، کارهای خود را به موقع انجام نمی دهند و ..." .
بارها از معلمان شنیده ایم که :" دانش آموزان به درس علاقه نشان نمی دهند، درکلاس انضباط را رعایت نمی کنند، به ما اعتماد ندارند، حرمتمان را نگه نمی دارند، به ما علاقه ندارند و..." .
بارها از بچه ها شنیده ایم که :" پدر و مادرها به ما احترام نمی گذارند، به ما آزادی عمل نمی دهند، معلمان با ما صمیمی و مهربان نیستند، بزرگ ترها همیشه به ما زور می گویند و ..." .
راستی چرا این همه بچه ها و بزرگ ترها از یکدیگر گله دارند؟ چرا درکنار هم احساس آرامش و شادی نمی کنند؟ چرا با هم مهربان و صمیمی نیستند؟
یکی از دلایل اصلی این نارضایتی ها، نحوه ی ارتباط بزرگ ترها با بچه هاست.
انسان ها به عنوان موجوداتی اجتماعی همیشه با یکدیگر ارتباط دارند و این ارتباط به ویژه در محیط خانه و مدرسه بیشتر به چشم می خورد.پدر و مادر زمان زیادی در کنار فرزندان خود هستند. معلمان، ساعات مفید روز را با دانش آموزان می گذرانند. اما آنچه در مورد ارتباط مهم است، نه کمیت آن بلکه کیفیت آن است.
درجمع بندی ای که درمورد روابط گروهی از پدرومادرها و معلمان با بچه ها به عمل آمده، نشان داده شده که متاسفانه بیشتر این ارتباط ها ،مناسب و صحیح نبوده است. این گروه، پدر و مادرها و معلمانی بوده اند که اغلب با فرزندان و دانش آموزان خود مشکل داشته اند و ریشه ی این مشکلات، عمدتا" در نحوه ی برخورد آنها بوده است.
دراین جمع بندی با پرسش هایی که از پدر و مادرها، معلمان و بچه ها به عمل آمده است، محور برخورد و ارتباط آنان با بچه ها- یعنی رفتارهای ثابت و همیشگی آنها- مشخص شده است. ازاین نظر می توان پدر و مادرها را به گروه های اصلی زیر تقسیم کرد:
- رفتار گروهی از پدر و مادرها با فرزندان خود همیشه خشک، خشن وهمراه با تحکم و زورگویی است و مدام آنها را مورد انتقاد و سرزنش قرار می دهند و بیشتر از تنبیه استفاده می کنند. به ندرت با لحن آرام و مهربان با آنها به گفت و گو می پردازند و کمتر به آنان روی خوش نشان می دهند. بچه ها در حضورشان احساس آرامش و امنیت خاطر ندارند و ازآنها فاصله می گیرند.به علت ترسی که بر این کودکان حاکم است، اغلب به دروغگویی، تظاهرو فریب متوسل می شوند و به جای انضباط آگاهانه، اطاعت کورکورانه را می آموزند. این کودکان، به ویژه در دوران نوجوانی، به علت کمی ارتباط با والدین، تکیه گاه خود را در بیرون از خانواده جست وجو می کنند و درنتیجه، بیشتر درمعرض آسیب ها و انحرافات قرار می گیرند. اینان اعتماد به نفس کمتری دارند و چون محبت کافی ندیده اند، نمی توانند آن را نسبت به دیگران و به خصوص به پدر و مادر خود ابراز دارند.شادی و جنب و جوش طبیعی کودکانه را ندارند و اغلب مضطرب و افسرده اند. ازنظر درسی، به رغم سختگیری پدر و مادر با مشکلاتی روبه رو می شوند. هیچ رفتاری بیشتر از خشونت،تاثیرات منفی بر کودکان برجای نمی گذارد.
- رفتار گروه دیگری از پدر و مادرها با فرزندان خود براساس تسلیم و محبت بیش ازحد است. آنها مطیع بی چون و چرای دستورات بچه های خود هستند. هرگز، حتی دربرابر خواست های غیرمنطقی فرزندان خود به آنها "نه" نمی گویند. آنان آزاد هستند هرکاری که دلشان می خواهد، انجام دهند. هیچ نظم و انضباطی را به کودکان خود نمی آموزند. چنین کودکانی عادت می کنند که با گریه، داد و فریاد و عصبانیت خواسته های خود را عملی کنند. غذا خوردن، خوابیدن، درس خواندن و سایر فعالیت های روزانه و عادی این کودکان اغلب با دشواری انجام می گیرد و پدر و مادر باید با انواع بازی ها، جایزه ها و سرگرمی های مختلف آنها را به این کارها وادارسازند. این بچه ها اغلب بهانه گیر، پرتوقع ، نازپرورده و عصبی اند. با محیط های اجتماعی به سختی سازگار می شوند. خجالتی، وابسته و غیرفعالند و کمتر می توانند توانایی های خود را نشان دهند.
- گروه دیگری از والدین، نسبت به فرزندان خود بی تفاوت هستند. کمتر با آنان ارتباط فعال برقرار می سازند. دربرابر رفتارهای مثبت و منفی کودکان، عکس العمل مناسب نشان نمی دهند، از وضع درس، بازی و سایر فعالیت های آنها کمتر اطلاع دارند، نیازهای روزانه ی آنها را برطرف می کنند اما کمتر با آنان به گفت وگو و کار می پردازند. چنین کودکانی بیشتر از آنکه آزاد باشند، رها شده اند. اینان به خانواده و پدر و مادر خود احساس تعلق و وابستگی عاطفی کمتری دارند. آنها سعی می کنند بیشتر با همسالان خود درخارج از محیط خانه ارتباط برقرار سازند و درنتیجه احتمال بیشتری وجود دارد که دچار آسیب های اجتماعی شوند. کمبود محبت و وابستگی خانوادگی و خلاء عاطفی ناشی از آن، گاه این کودکان را در زمینه هایی با رشد زودرس روبه رو می کند و درنتیجه مشکلاتی برای آنها ودیگران به وجود می آید. آنان اغلب برای درس خواندن انگیزه وتمرکز کافی ندارند و چون هیچ گونه راهنمایی و کنترلی نمی شوند، وقت خود را بیهوده هدر می دهند. بی تفاوتی پدر و مادرها نسبت به فرزندان خود، عکس العمل های مختلفی را برحسب سن و شرایط دیگرشان درآنها ایجاد می کند که ظاهرا" متفاوتند اما ریشه ی یکسانی دارند. پرخاشگری، اضطراب، خجالت،لجبازی، افت درسی و ... ازجمله این رفتارهاست که سلامت روانی آنها را تهدید می کند.
دراین بررسی، تعداد کمی از پدرومادرها برخورد درست و سنجیده با فرزندان خود داشتند. این گونه والدین، دربرخورد با کودکان خود، عملا" کمتر بامشکل مواجه بودند. این امر، اهمیت برخورد صحیح والدین را در تربیت فرزندان نشان می دهد.
برخورد معلمان با دانش آموزان نیز تقریبا" وضعیتی مشابه با رفتار پدر و مادرها دارد. تعداد بسیار کمی از معلمان در برقراری ارتباط درست و سازنده با شاگردان خود موفق هستند. بیشتر معلمان رفتارهای سرد، خشن و سلطه جویانه دارند. تنبیه های سخت، تهدید و تحقیر دانش آموزان، نداشتن روابط دوستانه و صمیمانه با آنها، اجبار آنان به رعایت سکوت و اطاعت محض، خودداری از سوال و جواب، سختگیری در درس و... از رفتارهای رایج این معلمان است. بیشتر آنان در توجیه دلایل این نوع برخوردهای خود می گفتند که :" نباید به بچه ها رو داد وگرنه کلاس را روی سر ما خراب می کنند".
مسلما" دانش آموزانی که درچنین محیط های هراس انگیز و بااین گونه برخوردهای تهدیدآمیز پرورش می یابند، تاحد بیزاری، از درس و مدرسه گریزان می شوند. آگاهانه و ناخودآگاه با معلمان لجبازی می کنند و به روش های مختلف و درنهان، نظم کلاس را برهم می زندد. کنجکاوی و خلاقیتشان سرکوب می شود. با اکراه و طوطی وار درس ها را حفظ می کنند. شوق و انگیزه ی کسب دانش و تجربه درآنها ازبین می رود و درپایان کلاس، انرژی و نیازهای سرکوب شده ی خود را به صورت رفتارهای منفی بروز می دهند.
به راستی، آیابرقراری ارتباط خوب و سازنده با کودکان و نوجوانان امکان پذیرنیست؟ آیا ارتباط مناسب – آن گونه که برخی از معلمان می گویند- رفتارهای منفی آنان را تشدید می کند؟ آیا دونسل دیروز و امروز نمی توانند با زبانی جز زبان زور با یکدیگر سخن بگویند؟
واقعیت این است که بدون ارتباط درست نمی توان کودکان راتربیت کرد. ارتباط، گذرگاهی است که جریان تربیت از آن عبور می کند. پلی است که دنیای کودکان و بزرگترها را به یکدیگر مرتبط می سازد. جریان سیال و پویایی است که به تفاهم و همدلی می انجامد، به شرطی که ویژگی های آن را به درستی بشناسیم و برای برقراری آن تلاش کنیم.
● ارتباط و شناخت
ارتباط خوب مستلزم شناخت موضوع مربوط به آن است. بدون شناخت کودکان نمی توان رابطه ی مناسبی با آنان داشت. هرقدر شناخت ما از کودکان بیشتر و عمیق تر باشد، نیازهایشان را بهتر درک کنیم، خصوصیاتشان را بیشتر بشناسیم و از تغییرات و ویژگی های آنان آگاه باشیم، ارتباط ما با آنها آسان تر، مطلوب تر و پایدارتر خواهد بود. پدرانی که در دوران بحرانی بلوغ با فرزند خود با خشونت رفتار می کنند، مادرانی که با بی حوصلگی از بازی و سر وصدای طبیعی کودک خود ناراحت می شوند، معلمانی که کنجکاوی طبیعی و سوال و جواب دانش آموزان را نشانه ی بی ادبی آنان می دانند، اگر با زندگی و دنیای کودکان آشنایی داشته باشند و بدانند که آنان چگونه رشد می کنند، چطور یاد می گیرند و چگونه فکر می کنند، بدون تردید رفتار خود را تغییر خواهند داد.
● ارتباط و آزادی
لازمه ی ارتباط مناسب، رعایت آزادی و استقلال فکری و عملی هردو طرف رابطه است. ارتباط خوب هرگز به معنای وابسته شدن و وابسته کردن نیست. ارتباط ، فرآیندی آزادانه و آگاهانه است که هیچ یک از دو طرف رابطه را به صورت اتکایی و انفعالی به هم پیوند نمی دهد. نیاز انسان ها به آزادی به اندازه ی نیاز آنان به ارتباط، اساسی و مهم است. مادری که از ترس خرابکاری، فرصت تجربه ی مستقیم و کار مستقل رابه کودک خود نمی دهد، پدری که همیشه خواست ها و تمایلات خود را به فرزندش تحمیل می کند و فرصت انتخاب را به او نمی دهد و معلمی که از ترس شلوغی کلاس و به بهانه ی حفظ نظم ، آزادی عمل دانش آموزان را سلب می کند، درواقع با رعایت نکردن اصل آزادی، ارتباط خود را بر پایه ی نادرستی قرار می دهد.
● ارتباط و احترام
ویژگی ارتباط سازنده با کودکان، احترام گذاشتن به شخصیت آن هاست. احترام به معنای واقعی آن، توجه به خواست ها و علایق کودکان، رعایت آزادی و استقلال عمل آنان و خودداری از تحقیر و تمسخر آن هاست.
چنین ارتباطی توانایی های کودکان را پرورش می دهد، خلاقیت آنان را شکوفا می سازد، اعتماد به نفس آنها را تقویت می کند و آنان را برای پذیرش مسئولیت و انتخاب آماده می سازد. برخی از پدرومادرها فکر می کنند که مالک بچه های خود هستند و حق دارند با آنان هرگونه که می خواهند رفتار کنند و یا بچه ها چون کوچک هستند، بی احترامی و تحقیر رادرک نمی کنند. بعضی از معلمان می پندارند که رابطه ی شاگرد و معلمی مستلزم احترام دانش آموز به معلم است و نه معلم به شاگرد. به نظر آنان اقتدار معلم با احترام به دانش آموز در تناقض قرار می گیرد. درحالی که اقتدار معنوی و واقعی تنها بر پایه ی احترام متقابل، شکل می یابد. اگر از فرزندان و دانش آموزان خود انتظار داریم به ما احترام بگذارند، باید احترام آنان را رعایت کنیم.
● ارتباط و تعادل
انسان به عنوان موجود زنده ، همیشه در پی کسب تعادل است و اگر به دلایلی تعادل او ازنظر جسمی یا روانی برهم بخورد، دچار تنش و ناراحتی می شود. سلامت جسمی و روانی فرد مستلزم برقرار تعادل در ارگانیسم است. کودکان نیز برای حفظ تعادل خودنیازمند آن هستند که با آنان برخوردهای متعادل صورت گیرد. ارتباط مناسب رابطه ای است که براساس رفتارهای نسبتا" ثابت و به دور از حد افراط و تفریط باشد. کودکی که به خاطر انجام کاری به شدت تنبیه می شود، اما دربرابر کارمشابه یا حتی شدیدتر از آن با بی تفاوتی روبه رو می شود، مسلما" دچار سرگشتگی و عدم تعادل در رفتار می گردد. هنگامی که پدر و مادر یا معلم به دلایلی که به کودکان و دانش آموزان مربوط نمی شود، با آنان به خشونت رفتار می کنند و یا برخوردهای کاملا" متفاوتی از خود نشان می دهند، بدون تردید کودکان و نوجوانان را در دستیابی به هویت مثبت و مستقل دچار بحران و مشکل می سازند.
● ارتباط و انعطاف
ازآنجا که انسان ها و به ویژه کودکان درحال تغییرو تحول اند، ارتباط با آنها باید ارتباطی فعال، پویا و متناسب با شرایط و نیازهای آنان باشد. بچه ها در هر مرحله از رشد خود نیاز به رابطه ای خاص دارند. گاهی والدین نمی خواهند بزرگ شدن فرزندان خود را بپذیرند و با آنها همیشه مانند بچه های کوچک رفتار می کنند. چنین رابطه ای رشد روانی- اجتماعی کودکان را دچار اختلال می سازد و کارآیی و توانایی آنان را کاهش می دهد. مادری که هنوز به کودک ۵ – ۶ ساله ی خود غذا می دهد و لباس هایش را می پوشاند، برای انجام تکالیف درسی ساعت ها در کنار فرزند خود می نشیند و پا به پای او درس می خواند، اتاق دختر و پسر نوجوانش را مرتب می کند؛ پدری که به جای بچه های خود، درهر سنی، تصمیم می گیرد و به انتخاب می پردازد و معلمی که از دانش آموزان خود همیشه انتظار اطاعت دارد ودرمقابل اشتباهاتشان فرصت جبران و امکان تغییر به آنها نمی دهد، درواقع نتوانسته اند خود را با جریان پویا و بالنده ی رشد کودکان، هماهنگ سازد.
● ارتباط و محبت
نیاز کودکان به محبت امری انکارناپذیراست. محبت پایه ی احساس امنیت، آرامش و اعتماد به نفس است. رابطه ای که براساس محبت استوار نباشد، سازنده و تاثیرگذار نخواهد بود. برای برقراری ارتباط مناسب، تنها حضور فیزیکی پدر و مادر در خانواده و معلم در کلاس کافی نیست. پدر و مادر باید به فرزندان خود به موقع و به اندازه توجه و محبت کنند، با آنها درمورد مسائلشان صمیمانه به بحث و گفت وگو بنشینند و برای باهم بودن درمحیط خانواده، وقت مناسبی را اختصاص دهند تا فرزندان احساس کنند که در خانواده جایی برای خود دارند. معلم باید درکلاس با فرد فرد شاگردان خود ارتباط برقرار سازد و به مسائل و مشکلات آنها توجه کند تا بچه ها در شلوغی کلاس و ازدحام جمع، فردیت مستقل خود را فراموش نکنند. روشن است که انجام این کار، به خصوص برای معلمان باتوجه به شرایط موجود دشوار است. اما باید دانست که کودکان درشرایط دشوار بیش ازهرزمان دیگری نیاز به توجه و محبت دارند.
تربیت کودکان شایسته و آگاه بدون ارتباط فعال، سازنده و مثبت باآنها امکان پذیرنیست. تلاش درجهت چنین ارتباطی، وظیفه اساسی والدین و معلمان به عنوان ارکان اصلی تربیت کودکان است. این تلاش از آن رو ارزنده و ضروری است که نه تنها در پرورش کودکان امروز بلکه در تربیت نسل آینده نیز موثر است زیرا فرزندان ما درآینده، با کودکان خود همانگونه برخورد خواهند کرد که ما امروز با آنان رفتار می کنیم.
نویسنده: دکتر فاطمه قاسم زاده/بر گرفته از کتاب آری گفتن به نیازهای کودکان - انتشارات دنیای مادر
منبع : موسسه مادران امروز