پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

زوال جریان چپ در "اسرائیل"


زوال جریان چپ در "اسرائیل"
واژه های سیاسی چپ و راست دو مفهوم اعتباری هستند كه تحت تاثیر تحولات و تغییرات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی قرار می گیرند و به سبب این تحولات در هر مرحله تاریخی اقشار جدیدی به وجود می آیند كه هر یك مواضع متفاوتی در قبال مناقشات اجتماعی و نگرش ویژه ای نسبت به واقعیت ها دارند. به همین سبب این دو واژه نشان دهنده اقشار و طبقات اجتماعی ثابت یا مواضع ایدئولوژیك پایداری نیستند، بلكه معانی گوناگونی دارند كه با تفاوت جریان ها و كشورها، معانی متفاوتی پیدا می كنند.
اما با این وصف، می توان گفت كه واژه چپ در طول تاریخ معرفی كننده گروه هایی بوده است كه تمایل زیادی به تغییر وضع موجود به سمت سیستم های پیشرفته تر مد نظر آنان داشته اند و در مقابل (جریان) "راست" یا راستگرایان، تلاش می كنند كه وضع موجود حفظ شود. این بدان معناست كه دو واژه و اصطلاح چپ و راست با آگاهی از موضع هر یك از آنها ویژگی های مشخص تری می یابند. از این رو اگر گروهی با نگرش راست وجود نداشته باشد، گروه های چپی معنا نخواهند یافت وعكس آن نیز صادق است، یعنی نمی توان بدون وجود گروه چپ، راستگرایی را تعریف كرد. بنابراین این دو اصطلاح تكمیل كننده یكدیگر هستند و هر یك از آنها به دیگری معنا می دهد.
بحران گروه های چپ گرا در جهان با پدید آمدن نظام سرمایه داری و تحولاتی كه در زیرساخت های طبقاتی به سود طبقه متوسطی تمام شد كه به سرعت به طرفداری از نظام سرمایه داری برخاست، آغاز شد. اما بحران زمانی شدیدتر و آشكارتر شد كه نظام های سوسیالیستی فرو پاشیدند و انقلاب اطلاعات و فناوری ارتباطات پدید آمد و واقعیت های اقتصادی و اجتماعی جدید نشأت گرفته از این انقلاب پس از یكپارچه شدن بازارهای جهانی به وسیله قوانین سرمایه داری (جهانی شدن در یكی از مراحل تاریخی اش، همان سرمایه داری بوده است) پدید آمد.
از آن تاریخ، اندیشه سیاسی در جهان شاهد حركت به سمت راستگرایی است، زیرا سوسیالیسم به سمت محافظه كاری پیش رفت، زیرا آنچه را كه در گذشته رد می كرد (دولت رفاه اجتماعی) آن را پذیرفت و محافظه كاران به سمت راستگرایی تمایل یافتند، زیرا سرمایه داری رقابتی را كه در گذشته مردود می دانست، پذیرفت و راستگرایی سنتی پس از انقلاب تاریخی علیه دولت رفاه اجتماعی به سمت راستگرایی رادیكال (لیبرالیسم نوین) تمایل یافت.
این تحولات موجب شد كه ملاك های سیاسی و اجتماعی كه معمولا برای تعریف چپگرایی بكار می رفت، بی معنا شوند و در این میان مصطلاحاتی مانند تشویق به رشد و مساوات (به عنوان سیاست های اجتماعی) و تشویق كامل اقتصاد، اعتبار خود را از دست دادند.
اما وضع در "اسرائیل" متفاوت است، زیرا به رغم آنكه این تحولات نقش مهمی در تثبیت جریان های لیبرالی در زندگی اقتصادی صهیونیست ها داشته است، اما تاثیر آن به اندازه تحولی كه در قاره اروپا ایجاد كرد، نبود، زیرا "اسرائیل" فاقد زیرساخت های اجتماعی ـ اقتصادی سنتی است كه تاریخ اروپا (فئودال ها و ملاكان) با آن كاملا آشناست، زیرا رژیم صهیونیستی یك دولت نوین است كه از درون تحولات اجتماعی ـ سیاسی و اقتصادی برنخواسته است، بلكه به عنوان یك دولت استعماری شهرك نشین ظهور یافته و زمین به عنوان عنصر اصلی روند تحولات اقتصادی این رژیم محسوب می شود و به همین سبب اقتصاد آن بر محور كشاورزی و شهرك سازی استوار بوده است.
بحران جریان چپ در رژیم صهیونیستی از سال ۱۹۷۷م. و هنگامی بروز كرد كه جریان راستگرای رژیم صهیونیستی برای نخستین بار موفق به پیروزی در انتخابات و كسب قدرت شد. اما برخی نیز این بحران را با تحولات پیش از این تاریخ به ویژه نیمه های دهه شصت (قرن بیستم) میلادی و به هنگام جدایی بن گوریون از حزب مابای و تشكیل حزب تازه ای به نام راوی مرتبط می دانند. اما نباید این جدایی را به عنوان نقطه عطفی در ایدئولوژی جنبش كارگری جنبش صهیونیسم شمرد یا آنكه تحولی در قواعد حزبی دانست، زیرا این جدایی بیشتر یك مناقشه میان نسل های (قدیمی مانند مابای و مابام ) و نسل جدید (احدوت هاعفودا) بود.
با این وجود، جریان اخیر دست كم از نظر تاریخی زمانی، به صواب نزدیك شد، زیرا ریشه های بحران جریان چپ در رژیم صهیونیستی به میانه های دهه شصت به ویژه پس از جنگ سال ۱۹۶۷ میلادی (۱۳۴۶هجری شمسی) باز می گردد.
پس از این تاریخ اقتصاد رژیم صهیونیستی اندك اندك در اقتصاد جهانی ادغام شود و ناچار می بایست از اقتصاد بر پایه قواعد شهرك نشینی دور می شد كه این كار نخست باید با طریق خصوصی سازی و توسعه و باز كردن درهای اقتصاد رژیم صهیونیستی به روی توسعه صنعتی و بازرگانی مرتبط با اقتصاد بازار سرمایه داری به اجرا در می آمد.
با افزایش درآمد عمومی و گسترش طبقه متوسط، حزب كار به آرامی از دولت متمایز شد و دیگر به عنوان تنها نماینده قواعد اجتماعی و اقتصادی شناخته نمی شد و به قول عزمی بشاره، شكست سیاسی چپگراها در سال ۱۹۷۷م نتیجه قطع رابطه اقتصادی میان حزب كار و حكومت رژیم صهیونیستی بود.
روند كاهش نقش دولت و اتحادیه های كارگری (هستدروت) در اقتصاد همچنان ادامه یافت تا آنكه به پدید آمدن گروه های سیاسی منجر شد كه از گروه های راستگرای دارای برنامه های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و گروه های سیاسی مؤید توسعه اقتصاد بازار شكل یافته بودند.
تغییر جریان ها و ابزارهای تولید به سبب تغییر روش تولید موجب تغییر نمودار اقتصاد مبتنی بر كشاورزی به اقتصاد صنعتی شد و همین امر موجب تغییر نگرش در نخبگان سیاسی و پدید آمدن گروه های جدید وابسته به صنعت و تجارت مرتبط با اقتصاد جهانی گردید. این تحولات نشان آشكاری از یك نظریه ماركسیستی بود كه در آن تاریخ فقط نتیجه روند تضاد دیالكتیكی میان جریان های اقتصادی (زیربناها) و نظام اجتماع سیاسی (روبناها) معرفی می شود یعنی این كه روش تولید در نهایت تعیین كننده زیربنای روابط سیاسی روبناهاست.
این تغییرات اقتصادی موجب نزدیك شدن راستگراها و چپگراها به ویژه دو حزب بزرگ كار و لیكود شد كه به صورت مساوی نمایندگی طبقه متوسط جامعه صهیونیستی را در دست داشتند، زیرا توافق حاصل شده در زیربناها به ایجاد توافق از نوع دیگری در روبناها شد و دیگر اقتصاد به عنوان ملاك تفاوت اساسی چپ و راست شناخته نمی شد.
با آغاز دهه نود قرن گذشته میلادی به سبب آنكه "اسرائیل" وارد روند سازش سیاسی با عرب ها شد، مرحله سیاسی نوینی شكل گرفت و از آن به بعد به ویژه پس از كنفرانس مادرید دیگر امكان تشخیص جریان های سیاسی و حزبی چندان آسان نبود، زیرا اهداف ایدئولوژیك مربوط به موضوع سرزمین و دولت "اسرائیل" و دولت آینده فلسطین دگرگونی هایی یافت و این تغییر در اندیشه های جریان راستگرای صهیونیستی كه ابتدا با طرح تشكیل دولت فلسطینی به شدت مخالف بود و مدتی بعد آن را به عنوان یك رژیم سیاسی و سپس دولتی ناقص، پذیرفت و طولی نكشید كه این جریان فقط تشكیل یك دولت چند تكه ای و جدا از هم را كه دارای حاكمیت مستقلی نباشد، قبول كرد. حقیقت این است كه موضع جریان چپ رژیم صهیونیستی هم در ازای این قضایا به استثنای چند موضوع كه از اهمیت سیاسی و جغرافیایی چندانی برخوردار نیست، متشابه است. هر دو جریان تاكید دارند كه قضیه فلسطین به هیچ وجه بر اساس نگرش فلسطینیان و عرب ها قابل حل و فصل نیست و تنها راه حل همان راه حل صهیونیستی است كه بر لزوم جدا شدن فلسطینیان از "اسرائیل" به منظور حل مسأله تركیب جمعیت و حفظ هویت و تركیب جمعیتی "اسرائیل" بر اساس هویت یهودی تاكید دارد و هر دو جریان چپ و راست در رژیم صهیونیستی بر سر اراضی كه "اسرائیل" باید سیطره خود را بر آنها حفظ كند، اتفاق نظر دارند.
این عوامل سیاسی و اقتصادی و نیز سستی وابستگی های سیاسی از یك سو و تقسیم قدرت چپ و راست در گروه میانه از سوی دیگر، روند انتقال افراد میان این دو جریان را تسهیل كرده است. برای نمونه حزب میانه ای مانند شینوی در انتخابات اخیر به یك جریان میانه در میان دو حزب تبدیل شد و سپس حزب كادیما تشكیل شد كه تركیبی از اعضای هر دو حزب كار و لیكود و دیگر احزاب صهیونیستی بود. چنانچه برنامه های سیاسی یا اقتصادی میان دو جریان چپ و راست رژیم صهیونیستی تفاوتی با یكدیگر داشت به هیچ وجه چنین اتفاقی نمی افتاد. بنابراین اهداف هر دو جریان یكی است و آنها فقط در برخی مسائل جزئی اختلاف نظر دارند و این اختلافات فقط در روش شكل گیری سیاسی متفاوت است كه هر بار یكی در قدرت و دیگری در اپوزسیون قرار می گیرند و هنگامی كه جای دو جریان در قدرت عضو می شود، هر یك موضع دیگری را در جای جدید می گیرد و مسأله فقط به وجود حزب حاكم و حزب مخالف منحصر است و بس.
تعبیر عملی این عدم تفاوت برنامه ها میان راست و چپ رژیم صهیونیستی را می توان در كابینه های ائتلافی احزاب كار و لیكود به وضوح دید. حزب كار از كابینه نخست شارون حمایت كرد و بنیامین بن الیعازر به نمایندگی از این حزب پست وزارت جنگ این رژیم را در اختیار گرفت و مأموریت مهم نابودی انتفاضه دوم فلسطینیان و سیاست ترور رهبران فلسطینی را بر عهده گرفت.
در كابینه كنونی ایهود اولمرت هم عامر پرتز وزیر جنگ است و حال آنكه او با طرح مسائل اجتماعی به ریاست حزب كار رسیده بود، اما پذیرش پست وزارت جنگ نشان می دهد كه حزب كار هیچ برنامه سیاسی و اقتصادی مشخصی را دنبال نمی كند یا به تعبیری بهتر می توان گفت كه در اثنای تجاوز رژیم صهیونیستی به لبنان، درخواست های افراطی لزوم حمایت از جنگ از ناحیه طرفداران جریان چپ به ویژه احزاب كار و میرتز مطرح شد و البته مخالفت میرتز با جنگ زمینی علیه لبنان نه به دلیل انعطاف ایدئولوژیك این گروه، بلكه به سبب اخبار بدی بود كه از وضعیت نظامیان صهیونیست در جنوب لبنان انتشار یافت.
توافق جریان های چپ و راست رژیم صهیونیستی با سه "نه" بوش و سیاست اقتصادی دولت عبری و موضع آنها نسبت به احزاب مذهبی و یهودی بودن دولت و نگرش آنها نسبت به دمكراسی و وضع عرب های داخل و صلح با سوریه، همه موجب شد كه مفهوم چپ و راست در رژیم صهیونیستی از ویژگی ایدئولوژیك خود تهی شده و بیشتر به مفاهیم محدود حزبی بدل شود كه تحت تاثیر تحولات داخلی قرار می گیرد و در نهایت مسائل مرتبط با قدرت آن را جهت می دهد.
نویسنده: حسین عبدالعزیز
منبع:مركز اطلاع رسانی فلسطین
منبع : خبرگزاری فارس