پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا


روایت اول شخص مفرد!


روایت اول شخص مفرد!
دین، هنر نمایش و شبیه در طول دوره های مختلف تاریخی زندگی بشر با هم ارتباط نزدیكی داشته اند. ارتباطی كه گاه (در آیین های اساطیری چون آیین قربانی، طلب باران و ...) و گاه رابطه ای صوری بوده است. در اندیشه اساطیری، انسان با آیین زمان خطی را می شكست و با باز تولید و شبیه سازی اعمال خدایان (كه اغلب با اعمال نمایشی همراه بوده است) با خدایان در زمان ازلی و خواستگاهی هم عصر شده فارغ از زمان نامقدس حال، به سرمنشأ كائنات می پیوست.
قرآن كریم سرآغاز و مطلع ادبیات و تحقیقات ادبی، دینی ـ اسلامی است. در سال های اخیر (مخصوصاً قرن بیستم) بررسی مؤلفه های هنری و ادبی این كتاب آسمانی در حوزه تفسیر و دیگر حوزه ها مورد توجه هر چه بیشتر متفكران قرارگرفته است. این بررسی ها راه را برای شناخت بیشتر قرآن كریم و آشكار شدن جنبه های پنهان ادبی آن، كه هم راهنمایی است برای فعالان هنر و ادبیات در حوزه های تخصصی مختلف و هم راهی برای شناخت بیشتر این معجزه الهی تمامی اعصار برای دوستداران چشمه بیكران علوم قرآنی فراهم كرده است.
قرآن كریم ، نقطه اشتراك تمامی مذاهب اسلامی هم در شیوه بیانی خود (در قصص) و هم در فضاسازی ها و تصویرسازی های خود، زبان و شیوه بیان دراماتیك را در خدمت خود قرار می دهد. شیوه بیانی كه در بسیاری موارد فراتر از زبان معمول قدرت نفوذ و تأثیرگذاری زیادی روی مخاطب و دعوت او به سوی خدا را دارد. متأسفانه، تاكنون در این حوزه (بررسی جنبه های نمایشی در قرآن كریم ) چه در ایران و چه در دیگر ممالك اسلامی جدی صورت نگرفته است. شاید این تفكر كه نمایش و سینما هنری غربی بوده و اسلامی نیستند، تأثیر بسزایی در دست كم گرفته شدن این موضوع از سوی متفكران مسلمان داشته است. درحالی كه قرآن كریم و هنرهای نمایشی می توانند ارتباطی دو سویه با هم داشته باشند؛ هنر هم می تواند در خدمت بیان مضامین قرآنی و الهی قرار گیرد و هم از منبع بی پایان ادبی و هنری قرآن كریم خود را غنی كند.
«هر كثرتی، چه كثرت متناهی باشد، چه غیر متناهی، از وحدت (ساختمایه) آغاز می شود. (ابوعلی سینا، ،۱۳۷۹ ص۱۷) و «اگر تماشاگان (تئاتر به معنای نمایشنامه و نمایش) كثرت (سیستم) انگاشته شوند، چنین به اصطلاح ـ «كثرتی» از وحدت آغاز می شود و «وحدت» به تأویل نگارنده در مناسبت با نمایشنامه و نمایش، چیزی چون ساختمایه (عنصر تشكیل دهنده) است.» (ناظرزاده كرمانی، ،۱۳۸۳ ص ۷۲)
بررسی و واكاوی ساختمایه های هنر نمایش نخستین بار در سده چهارم پیش از میلاد و در «نظریه ادبی» (بوطیقای) ارسطو صورت گرفت. ارسطو ساختمایه های هنر نمایش را به شش دسته تقسیم بندی كرد: «در هر تراژدی، صحنه آرایی، اخلاق (شخصیت)، داستان، گفتار، آواز و فكر (اندیشه) موجود است.»
(ارسطو، ،۱۳۳۷ ص۷۱) این تقسیم بندی تا سالیان طولانی مورد استفاده در نقد ادبی و نمایش بوده است. نظریه پردازان حوزه نمایش، ساختمایه های نمایش و نمایشنامه را در دسته بندی های متفاوتی تقسیم بندی كرده اند. «بنتلی» (۱۹۶۷ م) (Bentely) ساختمایه های نمایشنامه را در ۵ دسته تقسیم بندی می كند: نقشه داستانی، شخصیت، گفتاشنود، بن اندیشه و ویژگی های نمایشی. (استییان) (۱۹۶۰ م) (styan) ، دیگر محقق تئاتر تعداد این ساختمایه ها را در ۳ دسته خلاصه می كند: گفتاشنود، معنی آفرینی و تأثیرگذاری های متغیر. «ناظرزاده» نیز در تقسیم بندی خود هنر نمایش را دارای ۸ ساختمایه، اصلی می داند: نهاد مایه، بن اندیشه، نقشه داستانی، شخصیت پردازی، گفتاشنود، زمان ـ مكان، فضا ـ حالت و قراردادهای تماشاگانی.
در این كتاب از بین همه تقسیم بندی های ساختمایه های هنر نمایش (از میان آرای مختلف نظریه پردازان، از ارسطو تا به امروز)، پنج ساختمایه یعنی: نقشه داستانی، شخصیت پردازی، گفتاشنود، بن اندیشه و فضا ـ حالت مورد بررسی قرار گرفته است.
در فصل اول (نقشه داستان) پس از بررسی اهمیت قصه در قرآن و اهداف قرآن از قصه گویی، ساختارهای مختلف نقشه داستانی در قرآن كریم با ساختارهای داستان در هنرهای نمایشی (ساختار اوجگاهی، اپیزودیك و نه ـ روالی) مورد مقایسه تطبیقی قرار گرفته و یك روش شناسی علمی هر چند كوتاه در بررسی تطبیقی قصص قرآنی و هنرهای نمایشی ارائه می شود.
در بخش دیگر، شخصیت، چگونگی شخصیت پردازی اشخاص مختلف در قرآن كریم بررسی شده و در طبقه بندی های مختلف شخصیت (اصلی، فرعی، تماتیك و ...) تقسیم بندی شده با درام مقایسه می شوند. در این بخش به این سؤال كه شخصیت های قرآنی می توانند دراماتیك باشند یا نه نیز پرداخته می شود. مسأله كار پرداخت شخصیت كه از مسائل مهم در یك متن دراماتیك است از دیگر موضوع های پرداخته شده در این قسمت است.
در فصل گفتاشنود (كه برپایه نظریات محقق برجسته قرآنی «مستمصر میر» در كنار آرای نویسنده شكل گرفته است) چگونگی مكالمه شخصیت ها، گونه های مختلف گفت وگو درقرآن و درام، شخصیت پردازی افراد در گفت وگوهای قرآنی، ساختار مكالمات قرآنی و ... مورد بحث قرار می گیرد.
آیات قرآن كریم از چنان غنای معنایی برخوردارند كه حتی بزرگترین تفاسیر نیز در مقابل آنها قطره ای از دریا نیستند. فصل بن اندیشه به دنبال معرفی تفاسیر گرانسنگ مختلف كه راه را برای نمایشنامه نویس، فیلمنامه نویس و ... در جهت درك بهتر آیات قرآنی (كه مورد اقتباس برای اثر هنری قرار می گیرند) هموارتر می كنند، است.
در بخش پایانی فضا ـ حالت چگونگی تصویرسازی و فضاسازی های صورت گرفته در بخشی از آیات قرآنی بررسی می شود. مثال های آمده در این فصل فقط بخش كوچكی از فضاسازی های بی پایان تصویر و نقاشی در آیات قرآنی را در برمی گیرد. از آنجایی كه فضا و حالت در آثار هنری، بیشتر از ذهن خلاق هنرمند برمی خیزند این فصل بیشتر به دنبال معرفی و دادن ایده بوده است تا ارائه یك روش شناسی علمی.
● نقشه داستانی
ارسطو در رساله فن شعر خود، نقشه داستانی (میتوس) را مهم ترین جزء درام به شمار می آورد. مترجمان عرب این اصطلاح را به «الخرافه»، «المثل» و «القول الخرافی» ترجمه كرده اند. در دیدگاه، ساختار روایت سازنده اصلی میتوس است و افسانه مضمون یا معناپردازی های نویسنده میتوس را نمی سازند. «تركیب وقایع (ساماندهی رویدادها) مهم ترین جزء از اجزای شش گانه درام است. تراژدی در اصل تقلید آدمیان نیست، بلكه تقلید اعمال (كار پرداختها) است.» (ناظرزاده كرمانی، ،۱۳۸۳ ص ۷۵) هر علتی در نمایشنامه محصول علل و رویدادهای پیشین و سازنده علل بعدی است. «ناظرزاده» در مورد نقشه داستانی می نویسد: «نقشه داستانی فرآورده كارپرداخت ها و تكاپوهای شخصیت هایی است كه به روال «ستیزه و تنش» آنها را فرا گرفته است. هنگامی كه شخصیت های نمایشی به كارپرداخت دست می یازند، رویداد نمایشی پدید می آید.» (ناظرزاده كرمانی، ،۱۳۸۳ ص ۱۵۸) «پیفستر) (Pefister) روال داستانی در نمایشنامه را دارای سه شناساگر می داند:
«۱) دارای دست كم یك شخصیت انسانی» و یا جانور و چیزی كه تشخیص انسانی یافته است، می باشد.
۲) داستان دارای «ژرف پهنا» یا بعد زمانی است.
۳) داستان دارای ژرف پهنای مكانی است. (ناظرزاده كرمانی، ،۱۳۸۳ ص ۱۶۰)
نقشه داستانی تمامی دیگر ساختمایه های نمایشی مانند «فضا - حالت»، «شخصیت» و... را در بر می گیرد و بنیادی زیباشناسیك است كه در بستر آن با منطقی داستانی هر كارپرداخت، كارپرداخت بعدی را تولید و داستان را به جلو می برد.
● اهمیت قصه (داستان) در قرآن كریم
داستان پردازی در كلام خداوند دارای اهمیت فراوان است (كلمه «قصص» در عربی بر وزن «عسس» كه واژه «قصه» از آن گرفته شده بیشتر به روایت یا رویدادی واقعی در زمان گذشته دلالت دارد.) اهمیت قصه در قرآن كریم به اندازه ای است كه خداوند در بیش از ۱‎/۶ آیات قرآن به بیان قصه می پردازند.
● اهداف قرآن از قصه گویی
مهم ترین هدف از روایت در قرآن كریم، دعوت انسان به سوی خداوند است. روایت در قرآن به شیوه های مختلف در خدمت هدف اصلی دین كه همان دعوت انسان ها به سوی خدا و رستگاری انسانهاست، قرار می گیرد. «سید قطب» متفكر و مفسر بزرگ در كتاب خود «التصویر الفنی فی القرآن» اهداف قرآن از قصه گویی را به شرح زیر طبقه بندی می كند.
۱) اثبات وحی بودن قرآن كریم: محمد (ص) خواندن و نوشتن نمی دانست و با دانشمندان یهودی و مسیحی نیز همنشین نبوده، بیان احوال و قصص انبیا و امت های پیشین خود دلیلی است بر حقانیت قرآن مجید و وحی بودن آن. در سوره یوسف آیه ۳ می آید: «ما نیكوترین سرگذشت را به موجب این قرآن به تو وحی كردیم و بر تو حكایت می كنیم و تو قطعاً پیش از آن از بی خبران بودی.» در سوره هود آیه ۴۹ نیز می آید: «این از خبرهای غیب است كه آن را به تو وحی می كنیم. پیش از این نه تو آن را می دانستی و نه قوم تو. پس شكیبا باش كه فرجام نیك از آن تقواپیشگان است.» این تذكر به وحی بودن قرآن در بیشتر مواقع در اول (مانند آیه ۴۴ سوره آل عمران) قصه یا در پایان آن (مانند آیه ۵۰ سوره هود) ذكر می شود و گویی با این پیام به خواننده یا شنونده تأكید می شود كه به داستان پیش رو همانند داستان های معمولی ساخته انسان ننگرند و سعی در دریافت معنای درونی كلام الهی داشته باشند.
۲) تمامی ادیان توحیدی منبع الهی دارند: داستان های قرآن اغلب روایت پیامبران قبل از حضرت محمد (ص) هستند. در هنگام روایت قصص انبیا در پایان، میان یا ابتدای قصه همواره به این مهم تأكید می شود كه ادیان پیشین و دین اسلام همگی ادیان توحیدی و از جانب خداوند هستند. به این ترتیب قصه های پیامبران گذشته با این نگره قرآنی به نحو بسیار زیبایی با سرگذشت حضرت محمد (ص) گره زده شده و پیام وحدت تمام ادیان توحیدی به نحوی در پس زمینه داستان به خواننده منتقل می گردد: «و در حقیقت موسی و هارون را فرقان دادیم و این برای تقواطلبان روشنایی و نوراندازی است. همان كسانی كه از پروردگارشان در نهان می ترسند و از ساعت [قیامت] هراس كنند و این كتاب یادكردی خجسته است كه آن را نازل كردیم، آیا باز آن را انكار می كنید.» (سوره انبیا، آیات ۴۸-۵۰)
۳) تأكید بر یگانگی ادیان و الوهیت خداوند: این موضوع مكرراً در قصص انبیا در قرآن مجید تكرار می شود: «ما در حقیقت نوح را به سوی قومش فرستادیم. پس او گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید كه شما را جز او معبودی نیست.» (اعراف، ۵۵) یا در آیه ۶۵ همان سوره، خداوند می فرماید: «و به سوی قوم عاد، هود برادرشان را فرستادیم. گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید كه شما را جز او معبودی نیست.» و در ادامه و در آیه ۷۳ از همان سوره خداوند می فرماید: «و به سوی قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم. گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید كه شما را جز او معبودی نیست.» در ادامه همین سوره و در آیه ۸۵ دوباره می آید: «و به [شهر] مدین برادرشان شعیب را فرستادیم. گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید كه شما را جز او معبودی نباشد.» كه همگی در پی اثبات وحدت و یگانگی ادیان توحیدی است.
۴) تأكید بر چگونگی دعوت پیامبران و برخورد قوم آنها با فرستادگان خدا: روند داستانی قصص انبیا در قرآن كریم به طور كلی این گونه است: دعوت پیامبران، تكذیب آنان از سوی قوم و در نهایت نازل شدن عذاب الهی بر قوم. در جای جای قصص قرآن مجید به این پیام الهی كه پیامبران هم سرگذشت و هم پیام واحدی داشتند، بر می خوریم، در آیه ۱۰۱ از سوره اعراف به همین روند دعوت، تكذیب و عذاب به روشنی اشاره می شود: «این روایت شهرهاست كه برخی از آنها را بر تو نقل می كنیم. در حقیقت پیامبرانشان دلایل روشن برایشان آورند، اما آنان به آنچه قبلاً تكذیب كرده بودند [باز] ایمان نمی آورند و این گونه خدا بر دلهای كافران مهر می نهد.»
۵) بیان مشترك بودن دین حضرت محمد(ص) و دین ابراهیم(ع)
اغلب به این هدف از قصه گویی در اثنای قصه تأكید نمی شود، اما در جاهای مختلف قرآن كریم، خداوند یكی از اهداف قصص انبیا را همین ریشه های مشترك میان ادیان توحیدی بر می شمرد: «آیین پدر شما ابراهیم همان كس كه از پیش شما را مسلمان نامید.» (سوره حج آیه ۷۸). در آیه ۴۸ سوره مائده خداوند دوباره این گونه به اصل مشترك دین ابراهیم(ع) و حضرت محمد(ص) تأكید می فرمایند: «و قرآن كریم را به حق مؤید آن چه از كتاب پیش از آن است و نگهبان بر آن بر تو فرستادیم.»
۶) وعده پیروزی نهایی پیامبران و هلاك منكران: یكی از اهداف اصلی قرآن كریم اطمینان قلبی دادن به رسول اكرم(ص) در به انجام رساندن رسالت خویش است و در قصص قرآن كریم به این مهم به كرات اشاره می شود: «و هر یك از سرگذشت های پیامبران [خود] را كه برتو حكایت می كنیم، چیزی است كه دلت را بدان استوار می گردانیم و دراین ها حقیقت برای تو آمده و برای مؤمنان اندرز و تذكر است.» (آیه ۱۲۰ از سوره هود)
۷) هشدار و بشارت: روند دعوت از سوی پیامبران، تكذیب قوم و در نهایت هلاك منكران كه پیشتر به آن به عنوان یكی از ساختارهای قصص قرآن مجید اشاره شد، در بطن خود حامل پیام دیگری برای خوانندگان قصه های انبیا است: می توانند با پذیرش دعوت الهی از مؤمنان و نجات یافتگان و با رد آن از منكران و هلاك شوندگان باشند: مانند اشاره ای كه در آیه ۱۳۶ از سوره نحل به این مهم می شود « و در حقیقت در میان هر امتی فرستاده ای برانگیختیم [تا بگوید:] خدا را بپرستید و از طاغوت بپرهیزید. پس از ایشان كسی كه خدا [او را] هدایت كرده، و از ایشان كسی است كه گمراهی بر او سزاوار است. بنابراین در زمین بگردید و ببینید فرجام تكذیب كنندگان چگونه بوده است.»۸) نشان دادن نعمات الهی بر انبیا و مؤمنان: قصه تولد یحیی در آیات ۲ تا ۱۵ سوره مریم، آیات ۱۶ تا ۳۲ همین سوره درباره تولد عیسی (ع) ، قصه آموختن فن زره سازی به حضرت داوود و رام كردن باد برای حضرت سلیمان (ع) در آیات ۷۸ تا ۸۲ سوره انبیا ... برهمین مضمون اشاره دارند.
۹) پرهیز از فریب خوردن از سوی شیطان: در قصه حضرت آدم و دیگر قصص قرآن كریم پیوسته به انسان ها هشدار داده می شود كه از فریب خوردن از سوی شیطان برحذر باشند. در داستان حضرت آدم (ع) در سوره اعراف به این موضوع اشاره شده است.
۱۰) تأكید بر توانایی خداوند برای انجام كارهای خارق العاده: در برخی قصص قرآن بر توانایی خداوند بر انجام اعمال مافوق بشری صحه گذارده می شود. قصه خلق آدم، قصه ابراهیم و چهار پرنده در آیه ۲۶۰ سوره بقره، قصه تولد حضرت عیسی(ع) و رفتن او نزد خداوند در آیات ۴۵ تا ۵۵ سوره آل عمران، قصه اصحاب كهف در سوره كهف و ... از این جمله اند.
● خصایص فنی قصه های قرآن كریم (تكنیك قصه گویی در قرآن):
۱) آغاز قصه (تنوع حالات نمایش):
الف) مقدمه و فشرده قصه در ابتدا ذكر، سپس ماجرا بسط داده شد، قصه با جزئیات روایت می شود. در این نوع آغاز، شنونده با شنیدن خلاصه قصه بر شنیدن كل ماجرا تشویق می شود و این خلاصه قصه مقدمه ای می شود برای دعوت شنونده به همراهی تا پایان داستان. نمونه ای از این نوع شروع، داستان اصحاب كهف است. این داستان در آیات ۹ تا ۲۶ سوره كهف روایت می شود. شروع قصه در آیه ۹ این چنین است: «مگر پنداشتی كهف و رقیم (خفتگان غار لوحه دار) از آیات ماشگفت بوده است.» بعد از این مقدمه و تشویق خواننده، قصه به تفضیل نقل می شود.
ب) در برخی قصص نتیجه اخلاقی قصه در آغاز می آید و سپس داستان با تفاصیل بیشتر گام به گام روایت می شود. مانند ماجرای موسی(ع) در سوره قصص كه چنین آغاز می گردد: «ما خبر موسی(ع) و فرعون را مطابق حقیقت بر تو و قومی كه من مؤمنند، می خوانیم. فرعون در سرزمین (مصر) سركشی آغاز كرد و مردمش را گروه گروه كرد یك دسته را ضعیف باقی گذاشت و پسرانشان را كشت و زنانشان رانگه می داشت و او واقعاً از مفسدان بود. و ما می خواستیم كه بر فرودستان آن سرزمین منت نهیم و آنها را امامان و ارث برندگان قرار دهیم و در روی زمین امكانات [و قدرت] دهیم و به فرعون و هامان و لشكریان آنها همان چیزی را كه از آن بیمناك بودند نشان دهیم.» بعد از این مقدمه كه در واقع نتیجه اخلاقی قصه در آن برای خواننده آمده، داستان موسی به تفصیل نقل می شود.
ج) قصه بدون مقدمه شروع و نقل می شود و خواننده از همان ابتدای داستان به طور غافلگیرانه در بطن ماجرا قرار می گیرد. قصه حضرت مریم(س) هنگام تولد عیسی(ع) در آیات ۴۵ تا ۴۸ سوره آل عمران یا داستان سلیمان(ع) و مورچه و هدهد و بلقیس از این دسته اند.
د) گاه ساختار روایت بیشتر به دنبال پر رنگ كردن قهرمانان قصه و تأكید روی نام آنهاست. آوردن نام ابراهیم و اسماعیل به عنوان سازندگان خانه كعبه در آیه ۱۲۷ سوره بقره از این نوع است.
۲) شیوه غافلگیرانه روایت در قصص(تنوع حالات روایت ناگهانی):
الف) ادامه داستان یا برخورد، هم بر قهرمان و هم بر مخاطب تا انتهای قصه كه بر هر دو معلوم شود، پوشیده می ماند. نظیر برخورد موسی با بنده صالح خدا در آیات ۶۱ تا ۷۹ سوره كهف . در این داستان هدف اصلی نمایش حكمت نهان الهی است در افعال ظاهری و نشان دادن ژرفای راز عدالت الهی بربندگان.
ب) «گاهی بازیگران واقعاً فراموش می شوند حال آنكه راز قصه با نیشخندی كه نثار ناباوران می شود بر تماشاگران آشكار است» (قطب، ،۱۳۵۹ ص ۱۶۰). كلیت داستان برای مخاطبان ماجرا معلوم است اما اشخاص داستان از ادامه ماجرا بی اطلاعند. مانند داستان «باغداران» در سوره قلم: در این داستان باغداران تصمیم می گیرند در تاریكی صبحگاه میوه های باغشان را چیده، چیزی برای فقرا نگذارند، در ادامه قصه برخواننده آشكار می شود كه شبانه بلایی بر باغ نازل شده و تمام محصول از بین رفته است. اما باغداران كه از این واقعه بی اطلاع اند صبحگاه باعجله برخاسته سراغ باغ می روند. بیننده یا شنونده داستان از اتفاق روی داده آگاه است و اقدام آن دو را به سخره می گیرد. استهزا با ورود باغداران به باغ و دیدن باغ خشكیده تشدید می شود.
ج) گاهی خواننده از برخی اسرار داستان آگاه است و شخصیت در جریان داستان قبل از پایان آن از ماوقع مطلع می شود. مانند داستان آوردن تخت سلیمان و در آمدن ملكه سبا و به كاخ بلورین (در صحنه ناگهانی ملاقات او با سلیمان) و بالا زدن بلقیس دامن خود را به خیال آنكه كف زمین آب است.
د) شخصیت داستان و خواننده ( قهرمان و تماشاگر) هر دو غافلگیر شده و راز داستان بر آنها آشكار می شود. مانند ظهور روح خدا بر مریم در هیأت انسانی و توضیح او در پاسخ به مریم كه بیمناك است: «من از طرف پروردگار مأمورم تا پسری بر تو عطا كنم...» (سوره مریم آیات ۱۸ تا ۳۳)
۳) وجود خلأ در میان صحنه های قصه و روایت:
این شیوه روشی جدید در داستان پردازی است و در نقد ادبی نو به آن پرداخته می شود. در این نوع روایت، خواننده به بطن روایت كشانده شده و در ساختن معنا حضور مستمر می یابد. در میان صحنه های مختلف داستان نقاط مبهم و سفیدی ایجاد می شود كه خواننده را مجبور به تفسیر متن و استفاده از تخیل خود می نماید. در این نوع روایت اثر در برخورد با مخاطب به «سوژه» بدل می شود و مخاطب در مواجهه با این سوژه مجبور به شركت فعالانه در گفت وگو با متن می گردد.
این ایجاد خلأ در قصص قرآنی در بیشتر موارد به چشم می خورد. اوج این حالت رادر سوره یوسف(ع) كه به ۲۸ تابلو، مجلس یا صحنه تقسیم می شود، می بینیم. در این تابلو های منقطع قرآنی، خواننده برای دنبال كردن قصه مجبور به سفید خوانی است: «از میان این خلأ ها می توان به طور مشخص به بیرون آورده شدن یوسف از چاه و فروخته شدن وی به بهایی اندك در مصر بین آیات ۱۸ تا ۲۱ ایجاد و شدت یافتن عشق زن عزیز مصر به یوسف در آیات ۲۲ و ۲۳ و ... اشاره كرد. اما اوج این سفید خوانی ها در آیات ۵۸ است. قبل از این آیه به رسیدن و طی شدن هفت سال زمان فراخی و پرباری در مصر، گذشتن چند سال قحطی و اوضاع خاندان یعقوب(ع) در سال های قحطی اشاره ای نمی شود، اما به ناگاه در این آیه متوجه می شویم سال های پر باری برای یوسف و دشواری بر خاندان یعقوب گذشته است.» (شاپوری، ،۱۳۷۹ ص۶۱)
از دیگر قصص قرآنی كه در آن زبان نمایشی قصه ( در شیوه گفت وگو ها، شخصیت پردازی ها، نقاط تنش داستانی قصه، تصاویر سازی ها، زمان حال در ادای قصه و جاندار پنداری شخصیت ها) بسیار برجسته بوده و دارای ساختار پرده ای و منقطع، میان صحنه های مختلف است، قصه تولد حضرت عیسی(ع) در سوره مریم است:
روح خدا به یكباره بر مریم نازل می شود. مریم كه دختری پاك و معصوم است، وحشت زده و هراسان به گوشه ای پناه برده، خطاب به بیگانه نهیب می زند: مگر شرم نداری؟ این صحنه و این حركت مریم از دیدگاه «سید قطب» نخستین هول و تكان مریم (شخصیت اول داستان) در قصه تولد حضرت عیسی(ع) است. سروش پاسخ می دهد: من فرستاده پروردگار توام تا به تو پسری عطا كنم. مریم ناباور، محتاط و خجل در گوشه ای می ماند، در حالی كه می ترسد مبادا این جوان را نیرنگی در كار باشد و این تكان دوم است. در این لحظه مریم با شهامتی كه از پاكدامنی او برمی خیزد، می پرسد: كجا می توانم فرزندی داشته باشم، حال آنكه دست هیچ كسی به من نرسیده است؟ صراحت لهجه آخرین تیری است كه او در تركش دارد. سروش پاسخ می دهد: دستور پروردگار و خرق عادتی است كه برای مریم قرار داده ایم...
در اینجا نخستین نقطه سفید و خلأ قصه كه قوه تخیل خواننده را به روند خوانش قصه می خواند، مشاهده می كنیم: با افتادن پرده در صحنه بعدی، مریم را در درد شدید زایمان می بینیم، در حالی كه شدت درد او را نالان به زیر خرما بنی خشك كشانده است و این هول و تكان سوم است. مریم ناامید بر خود می پیچد و بر سرنوشت خود نفرین می كند: «كاشكی از ازل خاك می بودم».
و اما تكان چهارم در قصه: «در این هنگامه به ناگاه حضرت عیسی(ع) از زیر پای او بانگ برمی آورد كه درخت خرما را تكان ده تا بر سرت خرمای تر فرو ریزد و لطف خدا را نگر كه از زیر پایت چشمه ای جوشیدن گرفته است. اما اگر آدمیزادی بر تو گذر كرد، بگو من از طرف خدا مأمورم كه دم فرو بندم و با احدی سخن نگویم».
و اما ضربه ناگهانی بزرگ كه بعد از نقطه سفید دیگری در پرده بعدی می آید: مریم نمی تواند روی پای خود بند شود، از شدت هیجان و بهت بر خود می لرزد... خویشان و نزدیكان مریم با لحن گزنده و نیش دار با اشاره به كودك در گهواره با او سخن می گویند، مریم در رنج و عذاب است تا این كه حضرت عیسی(ع) در گهواره زبان می گشاید: «انی عبدالله...» در آیه ۳۰ از سوره مریم و نتیجه گیری در آیه ۳۱.
«در این قصه جنبه دینی بر سایر جنبه ها می چربد، ولی تمام عواطف انسانی ما در این ماجرا برانگیخته می شود.» (قطب، ،۱۳۵۹ ص ۱۶۵)« جنبه های نمایشی قرآن» را خواندید، اینك قسمت دوم آن را پی می گیریم:
۴) زبان روایی حال در قصص و نزدیك ساختن شیوه داستانگویی قرآن كریمی به زبان درام:
شیوه روایت داستان تقریباً در تمامی قصص قرآن كریم به گونه ای است كه انگار این ماجرا هم اكنون در حال وقوع است و راوی در حال حاضر مستقیماً با خواننده روبروست. شخصیت ها در این روایات گویی زنده اند و در لحظه حال دست به ایجاد كنش می زنند. این شیوه قصه گویی، زبان قصه های قرآن كریمی را به زبان تئاتر و درام كه داستان و اتفاقات در زمان حال برای بیننده نمایش داده می شود، نزدیك می سازد.
ساختار نقشه داستانی
● ساختار اوجگاهی
در این ساختار كه یكی از كهن ترین شكل های روایی (در داستان و درام) است، روایت از جایی نزدیك به نقطه اوج شروع می شود. رویدادها با هم روال علل و معلولی دارند و هر رویداد زاده رویداد پیش از خود است و آفریننده رویداد بعدی. در ساختار اوجگاهی یگانگی های سه گانه (زمان، مكان، كار پرداخت) رعایت می شود: «ساختار نقشه داستانی كلیماكتیك ساختاری است، وابسته به اوجگاه و یكی از كهن ترین و رایج ترین شیوه هایی است كه به میانجیگری آن، كارپرداخت ها و رویدادها در داستانمایه نمایشنامه طرح می پذیرد.» (ناظرزاده كرمانی، ،۱۳۸۳ ص ۱۷۹) در نمایشنامه و داستان، طرح، شخصیت و دیگر عوامل توسط ساختار احاطه شده و در درون آن ساخت می یابند. ساختار اوجگاهی هم اكنون نیز یكی از ساختارهای غالب در شیوه بیان دراماتیك (تئاتر، فیلم و...) است. شیوه داستانگویی در این ساختار را می توان به صورت زیر خلاصه كرد:
آغاز میانپایان
یا:
حالت پایدار اولیه حالت ناپایدار حالت پایدار ثانویه
ویا:
آغاز روبه رویی گره گشایی
در بررسی قصص قرآن كریمی و مقایسه آنها با ساختار اوجگاهی و دراماتیك، برخی قصص كاملاً منطبق بر این ساختار قرار می گیرند و برخی دیگر نه. مثلاً نخستین قصه قرآن كریم یعنی خلقت انسان و هبوط او به زمین، به جهت آن كه گره گشایی درام تا زمان بازگشت انسان به نزد خالقش طول خواهد كشید (مرگ و جهان آخرت) روایت ناقص (باز) مانده و نمی توان آن را در این ساختار جا داد. «با نگاهی كلی به قصص انبیایی كه از سوی خداوند مأمور دعوت مردم و قوم خود به ایمان می شوند، از نظر ساختاری در این الگو جا می گیرند. این قصص براساس تضاد یا درگیری میان نبی و قوم او شكل می گیرد و بنا به ساختار قصص قرآن كریم، با تأكید به اصل دراماتیك «یك شخصیت یك مسأله»، برای نخستین بار در سوره «اعراف» كنار هم می نشینند و در اشاره ای گذرا، اما مطابق الگوی روایت دراماتیك، قصه انبیایی چون نوح، هود، صالح، لوط و شعیب علیهم السلام روایت می شود» (شاپوری، ،۱۳۸۳ ص ۲۹۸).
سوره مباركه اعراف یكی از پربارترین سوره های قرآن كریمی در زمینه قصص با ساختار اوجگاهی و دراماتیك است. قصص زیر را با این ساختار می توان در این سوره یافت: قصه حضرت نوح(ع)، هود(ع)، صالح(ع)، لوط(ع) و شعیب(ع).
«در این طرح ها، ابتدا شخصیت اصلی قصه و مسأله او مطرح شده، سپس داستان قصه با توجه به كاركرد شخصیت اصلی و قهرمان و رویارویی شخصیت های ضدقهرمان با آنها گفته می شود. در این نوع برخوردهای دراماتیك، رویارویی پیامبران و اقوامشان باعث می شود تا تجلی فاعلی و قهرآمیز خداوند به عنوان شخصیت محوری در آخر قصص روی دهد و عذاب الهی بر منكران نشانه های الهی نازل گردد.» (شاپوری، ،۱۳۸۳ ص ۳۰۰).
داستان های بلند قرآن كریمی (حضرت موسی(ع)، عیسی(ع) و...) اغلب یكجا از آغاز تا پایان نقل نمی شوند و به همین دلیل بیشتر در ساختار دراماتیك اوجگاهی قرار نمی گیرند. اما تكه های كوچك این روایات الهی، فارغ از كل قصه مورد نظر ساختاری دراماتیك دارند. مانند شرح حال موسی(ع)و هارون(ع) در آیات ۷۵ تا ۹۲ سوره یونس(ع) با ابلاغ پیام الهی توسط موسی(ع) به فرعون در آیات ۹ تا ۷۳ سوره طه. بعضی قصص كوتاه قرآن كریمی نیز اگرچه از نظر طول بسیار كمتر از سایر قصص هستند، اما ساختار روایی بسیار قدرتمندی دارند: «آیه ۲۵۹ از سوره بقره از جمله این نمونه است كه در آن علاوه بر جنبه داستان پردازی رویدادها به روحیه اعتقادات و شك و یقین شخصیت اصلی نیز بهای كامل داده می شود:
آغاز: عبور مرد از دهكده ای ویران و تردید او در معاد.
روبرویی: میراندن او توسط خداوند و زنده كردنش بعد از صد سال.
گره گشایی: آگاهی یافتن مرد بر توانایی خداوند. (شاپوری، ،۱۳۷۹ ص ۳۰۷)
به جز مورد ذكر شده تعداد دیگری از قصص كوتاه قرآن كریمی هستند كه می توان آنها را در الگوی ساختار روایی قرار داد:
روایت حضرت یوسف(ع) در آیات ۴ تا ۱۰۱ سوره یوسف (ع) نیز كه تنها در این سوره به آن اشاره می شود جزو غنی ترین و زیباترین قصص قرآن كریمی از نظر دراماتیك است. این قصه كه دارای پتانسیل های فراوان نمایشی است را خداوند «احسن القصص» می نامند.
● ساختار اپیزودیك (بخش رویدادی):
«ناظرزاده» ساختار اپیزودیك را چنین تعریف می كند: «اپیزود به بخشی از رویدادهای داستانی گفته می شده كه به تنهایی از تمامیت و كفایت نسبی برخوردار بوده، لیكن آن داستان خود از پیوست چند «خرد داستان» یا به سخن دیگر از پیوست چند اپیزود آزگار و بسنده (تمام و كامل) می شده و به پایان می رسیده است.» (ناظرزاده كرمانی، ،۱۳۸۳ ص ۱۸۷) «ایلیاد» و «ادیسه» هومر ساختاری اپیزودیك دارند. نمایشنامه بخش رویدادی در واقع مجموعه ای از چند «نمایشنامه تك پرده ای» است كه هر یك روایتی را نقل می كنند و این روایات در نهایت تمامیت نمایشنامه را می سازند. وحدت های سه گانه (زمان، مكان، كار پرداخت) در ساختار اپیزودیك رعایت نمی شوند و شمار رویدادها، مكان ها و نقشك های داستانی (یا داستان های فرعی) در آنها زیاد است. نمایشنامه های شكسپیر، برشت و ... از این گونه اند.
علاوه بر ساختار اوجگاهی، ساختار روایی اپیزودیك نیز در روایات قرآن كریمی دیده می شود. در بیشتر قصص قرآن كریمی، قصه به صورت كامل در یك سوره و یكجا نقل نمی شود، بلكه به تناسب وضعیت و پیام اخلاقی كه سوره در پی توضیح آن است به قصه پرداخته می شود و تكه ای از آن روایت می شود.داستان حضرت ابراهیم(ع)، مریم(س)، عیسی(ع)، زكریا (ع)و تولد یحیی(ع)، داوود(ع) و فرزندش سلیمان(ع) و داستان حضرت ایوب(ع) از جمله مواردی هستند كه در آنها شخصیت اصلی و قهرمان وجود دارد و اتفاقاتی نیز در اثر كاركرد شخصیت ها در این قصص روی می دهد، اما به سبب آنكه این وقایع دارای «وحدت عمل» (یكی از وحدت های سه گانه) نیستند و از نظر زمانی و مكانی دارای تعددند، ساختاری اپیزودیك دارند.
به عنوان نمونه: «داستان زندگی حضرت ابراهیم(ع) در قرآن كریم با آیه ۱۲۴ سوره بقره آغاز می شود كه در آن، خداوند ابراهیم(ع) را به عنوان پیشوای مردم بر می گزیند. در آیات ۱۲۵ تا ۱۲۹ همین سوره خداوند از ابراهیم(ع) و پسرش اسماعیل(ع) می خواهد تا خانه كعبه را بسازند. در آیه ۲۶۰ همین سوره به كشته شدن چهار پرنده به دست ابراهیم (ع)اشاره می شود. حضور بعدی ابراهیم(ع)، در قرآن كریم آیات ۷۴ تا ۸۷ سوره انعام است كه در آن ابراهیم (ع)پدرش را از بت پرستی منع می كند و خداوند برتری داشتن سلاله ابراهیم(ع) را به جهانیان متذكر می شود. در آیه ۱۱۴ سوره توبه، حضرت ابراهیم(ع) برای پدرش از خداوند طلب آمرزش می كند. در آیات ۶۹ تا ۷۶ سوره هود، فرشته های خداوند به ابراهیم مژده تولد اسحاق (ع)و یعقوب(ع) را می دهند. آیات ۴۱ تا ۵۰ سوره مریم(س)، به نپذیرفتن ایمان از سوی پدر ابراهیم (ع)و كنار كشیدن ابراهیم از بت ها اشاره می كند. در آیات ۶۸ تا ۱۰۲ از سوره شعرا، حضرت ابراهیم(ع) از قومش می خواهد تا دست از بت پرستی بردارند و از خداوند تقاضا می كند تا او را در قیامت رسوا نكند و ...» (شاپوری، ،۱۳۸۳ ص ۳۰۴)
همین ساختار اپیزودیك در طولانی ترین قصه قرآن كریمی یعنی داستان زندگی حضرت موسی (ع) نیز صدق می كند. با این تفاوت كه اغلب مواردی كه قصه موسی (ع) در قرآن كریم نقل شده، روایت ساختاری روایی دارد و فعلی تام در آن صورت می گیرد. تنوع اعمال روایی، مكان ها و زمان ها، این داستان را از ساختار روایی اوجگاهی متمایز كرده و به آن شكل حماسی (اپیزودیك) می بخشد.
● ساختار نه - روالی:
«ناظرزاده» ساختار نه - روالی در روایت و نمایشنامه را كه امروزه طرفداران زیادی دارد را چنین تعریف می كند: «نمایشنامه ها و نمایش های نه - روالی اگر دارای نقشه داستانی هم باشند، چنین نقشه ای هم قاعده دارد و هم بی قاعده است. این نمایشنامه ها به فراخور كاری فردی، قاعده های ویژه خود را دارند. اما از سوی دیگر این قاعده ها، در سنجشگری باقاعده های نمایشنامه های نه - روالی دیگر، از همانندی كمتری برخوردارند.» (ناظرزاده كرمانی، ،۱۳۸۳ص ۲۲۰) گونه های اكسپرسیونیستی، فوتوریستی، پست مدرن و ... از زیرشاخه های تئاتر نه - روالی اند. در بسیاری از این آثار جلوه های بصری، صوتی و ... هستند كه نمایش را به وجود می آورند.
قصص قرآن كریمی علاوه بر معنا از نظر ساختاری نیز از چنان غنایی برخوردارند كه نمی توان آنها را به ساختار خاصی محدود كرد. از جمله داستان های زیبای قرآن كریمی كه می تواند در ساختار نه - روالی جای گیرد، اشاره ای است كه در آیات ۱۷۵ و ۱۷۶ سوره اعراف به داستان «بلعم باعورا» می شود: «و خبر آن كس را كه آیات خود را به او داده بودیم برای آنان بخوان كه از آن عاری گشت؛ آنگاه شیطان، او را دنبال كرد و از گمراهان شد و اگر می خواستیم قدر او را به وسیله آن (آیات) بالا می بردیم. اما او به زمین (دنیا) گرایید و از هوای خود پیروی كرد. از این رو داستانش چون داستان سگ است (كه) اگر بر آن حمله ور شوی زبان از كام بر می آورد و اگر آن را رها كنی (باز هم) زبان از كام برآورد. این مثل آن گروهی است كه آیات ما را تكذیب كردند. پس این داستان را (برای آنان) حكایت كن، شاید كه بیندیشند.» در این داستان اشاره به داستانی می شود كه مخاطب (مخصوصاً مخاطبان معاصر با هنگام نزول آیه) با آن آشنا بودند. این اشاره كوتاه در ذهن مخاطب داستان دیگری بر روی داستانی كه قبلاً می شناخته می آفریند. اولاً چه بسا اشاره ای با آن تعریفی كه شنونده دارد در تضاد باشد و ثانیاً تنها به قسمت كوتاهی از آن اشاره كرده از آن آشنایی زدایی می شود. این موارد باعث می شوند مخاطب براساس داستان جدید و داستانی كه قبلاً در ذهن داشته و در چالش بین این دو، نقاط خالی و سفید را پر كرده، دنیای جدیدی روی آن بنا نهد. در این داستان كوچك، روایت بیشتر تصویری است تا داستانی و خطی. با تصویری كه قرآن كریم از سگ مثال می زند و با ارتباطی كه بین این تصویر وداستان برقرار می نماید، دوباره ذهن و قدرت تصویرسازی مخاطب است كه به بازی ساختار شكنانه قرآن كریمی فراخوانده شده و در خدمت آموزش آموزه های دینی قرار می گیرد.
در تئاتر نه - روالی جلوه ترفندهای شنیداری و دیداری از جایگاه و اولویت خاصی برخوردارند و در بسیاری موارد كلیت نمایشی را در ورای ساختارهای روانی قدیمی می سازند. قرآن كریم در بسیاری جاها برای بیان نگره های اخلاقی به تصویرسازی روی می آورد. تصویرهایی كه تنها تصاویری تهی نبوده، بلكه ایجاد فضا می كنند، فضایی كه معنا از بطن آن خود را می نمایاند: «چرا آنها از یاد خدا چنین روی گردانند؛ گویی به گوره خران وحشت زده می مانند كه از پیش شیران گریزانند!» (سوره مدثر، آیات ۴۹-۵۳) در اینجا قرآن كریم نفرت خود را از آنان كه از دعوت خدای روی بر می گردانند به زیبایی با تصویر، تخیل و تجسم بخشی، با چاشنی نیشخند به تصویر می كشد.
از دیگر آیاتی كه می تواند مورد استفاده نمایشی (فارغ از داستان) قرار گیرد، آیه ۴۰ از سوره مباركه نور است: «یا (اعمال كافران) مانند تاریكی هایی است در دریای ژرف كه موجی آن را فرو پوشانیده كه روی آن باز موجی دیگرست و بالای آن ابری است. تاریكی است كه بر تاریكی است. هر گاه (غرقه) دست خود برآرد به زحمت دست خویش بیند و خدا برای هر كس كه نوری نگذاشته او را نوری نباشد!» در این آیه ابتدا فضا ساخته می شود، ابزار صحنه در جای خود قرار می گیرد (اقیانوس، ابر و ...) فضا به صورت الهی نورپردازی می شود (زیرا امكان به تصویر كشیدن نور و تاریكی به این صورت از دست هر عكاس و طراحی خارج است) بازیگر وارد صحنه می شود (غرقه كه دست خود را بر می آورد و به زحمت دست خویش را می بیند) صدای موج و ... نیز به عنوان جلوه های شنیداری به فضا افزوده می شود و از میان این فضای تاریك روشن و موسیقیایی است كه قرآن مجید دست به توضیح آموزه های اخلاقی می زند. تصاویر زیبایی كه قابلیت نمایشی فراوانی دارند.از دیگر تصویرسازی های زیبای قرآن كریمی كه علاوه بر جلوه های غنی بصری جلوه های صوتی والایی نیز دارد. آیات ۲۰-۱۹ سوره بقره است: «یا چون كسانی اند كه به ابری توفان زا از آسمانی كه در آن تاریكی بر تاریكی و رعد و برق است (دچار شده باشند) از نهیب آذرخش و بیم مرگ سرانگشتان خود را در گوش نهند ولی خدا بر كافران احاطه دارد! نزدیك است كه برق نور از چشمانش برباید: هربار بر آن تافتن گیرد، در آن گام زن باشند و چون و برایشان تاریك كند بر جای خود فرو مانند و اگر خدای خواستی شنوایی و دید از ایشان بگرفتی كه خدا بر همه چیز تواناست.» فضاهایی كه در این آیه با تصاویر ساخته می شوند جاندار و درنهایت تحرك اند. علاوه بر جلوه های بصری، بازیگری و ... جلوه های صوتی (نهیب آذرخش) نیز دیده می شود. در بخش «فضا - حالت» بیشتر به این موضوع پرداخته خواهد شد.
و او مانند هیچ كس نیست...
● شخصیت
«ایتی» (ethe) یا شخصیت و سیرت و رفتار او را، ارسطو عنصر دوم نمایشنامه به شمار می آورد. عنصری كه به اندازه عنصر اول یعنی «نقشه داستانی» مهم است. شخصیت است كه كار پرداخت نمایش را می سازد و كار پرداخت از او صادر می شود: «شخصیت در ادبیات نمایشی از چهار ژرفا، پهنا یا چهار دسته ویژگی برخوردار است:
۱) ویژگی های تنانی و جسمانی
۲) ویژگی های روان شناسیك
۳) ویژگی های جامعه شناسیك (sociological) و
۴) ویژگی های اخلاقی، ایدئولوژیكی، جنسی و ...» (ناظرزاده كرمانی، ،۱۳۸۳ ص ۷۸). شخصیت جزو عناصر نمایشی ساز نیز به شمار می آید.
«ویلیان و گلدفاب» یكی از وظیفه های كانونی و خطیر نمایشنامه نویسان را در طول تاریخ، ساختن و پرداختن شخصیت هایی نمایشی برمی شمردند: «افزون بر ساختار نمایشی، كار ویژه هستی ساز دیگر نمایشنامه نویس، آفریدن شخصیت های است كه كار پرداخت های نمایشی از آنان سر زند... همه چیز باید به كنش، واكنش های شخصیت ها تبدیل شود. هرچند شخصیت های نمایشی اغلب شبیه مردمان واقعی هستند، اما این شخصیت ها در ذهن و خاطر نمایشنامه نویس آفریده شده اند و آفرینشی هنری، خیالی و زیباشناسیك اند» (ناظرزاده كرمانی، ،۱۳۸۳ ص ۱۶۷)
● شخصیت پردازی در قرآن كریم
در قرآن كریم در طول تمام كتاب از شخصیت ها رفتار و كارپرداخت ها واحد سر می زند. یعنی افراد رفتار دوگانه از هم بروز نمی دهند، كه این یكی از فاكتورهای اصلی شخصیت پردازی است. این امر به خوبی در مورد سه پیامبر: موسی (ع)، ابراهیم (ع) و یوسف (ع) علیهم السلام مصداق دارد. «از نظر قرآن كریم، موسی (ع) انسانی قوی اراده و تا حدودی زودجوش است. در برخی مكالمه ها این خصیصه موسی (ع) به خوبی نمایان شده است، كه به دو نمونه از آن اشاره می كنیم: در سوره اعراف آیه ۱۵۰ هنگامی كه موسی (ع) از كوه طور نزد قوم خود برمی گردد، آنان را به سبب گوساله پرستی مورد مؤاخذه قرار می دهد و به شدت عصبانی می گردد و تنها وقتی آرام می گیرد كه هارون شروع به توضیح در مورد مسأله می كند (و چون موسی(ع)، خشمناك و اندوهگین به سوی قوم خود بازگشت، گفت: پس از من چه بد جانشینی برای من بودید. آیا به فرمان پروردگارتان پیشی گرفتید؟ و الواح را افكند و موی سر برادرش را گرفت (نمونه ای از كار پرداخت نمایشی شخصیت) و او را به طرف خود كشید. (هارون) گفت: ای فرزند مادرم! این قوم مرا ناتوان یافتند و چیزی نمانده بود كه مرا بكشند. پس مرا دشمن شاد مكن و مرا در شمار ستمكاران قرار مده.)
در سوره كهف آیات ۸۲-۶۵ «در پی درخواست موسی(ع)، خضر بدو اجازه می دهد تا در سفری همراهی اش كند. اما هشدار می دهد كه موسی (ع) نمی تواند آرامش خود را حفظ كند. وقتی كه او (خضر) قرار است برخی كارها را انجام دهد و موسی (ع) قول می دهد كه صبور باشد. اما زودجوشی موسی (ع) كار دستش می دهد و خضر بدو می گوید كه ناچار است از او جدا شود.» (میر، ،۱۳۸۲ ص ۳۰۸)
در قرآن كریم شخصیت موسی (ع) به طرزی تحسین برانگیز در تضاد با شخصیت ابراهیم (ع) قرار گرفته است. ابراهیم(ع) صبور و خونسرد است و هر حركت دشمن را پیش بینی كرد. هماهنگ و محتاطانه به پیش می رود و به نوعی فضای مفرح و كمیك دامن می زند. اوج این زیركی ابراهیم در مكالمه میان ابراهیم (ع) و بزرگان قومش بعد از این كه ابراهیم در بتكده به شكستن بتها اقدام می كند خود را نشان می دهد. مشایخ قوم از ابراهیم سؤال می كنند كه آیا او بوده كه بت ها را درهم شكسته؟ ابراهیم انكار می كند و بت بزرگ را مقصر قلمداد می نماید و می افزاید می توانند از بتان شكسته - اگر قادر به حرف زدن اند - در این باره سؤال كنند. بزرگان قوم مجبورند بپذیرند كه بتها قادر به تكلم نیستند رو دست می خورند و تسلیم می شوند. ابراهیم(ع) در این مكالمه از طنز و كنایه برای شكست دادن دشمنان خود كمك گرفته است.
در سوره هود آیه ۷۵ ابراهیم (ع) فردی خداترس معرفی می شود (اواه منیب) به عبارت دیگر شیوه ای كه ابراهیم(ع) به واسطه آن بر سر قوم لوط با خدا مكالمه برقرار می كند وقرآن كریم آن را مناظره می نامد وجهی دیگر از شخصیت او را نمایان می سازد.
یوسف(ع) در قرآن كریم شخصی متعهد به مذهب، اوامر الهی، صادق و زیرك است. مكالمه یوسف (ع) با دو زندانی كه برای تعبیر خواب به او مراجعه می كنند وجوهی از شخصیت او را آشكار می سازد: «دو زندانی برای تعبیر خواب هاشان به نزد یوسف (ع) می آیند چرا كه از نظر آن دو یوسف (ع) انسانی متقی و پرهیزگار است. یوسف (ع) در اینجا دم را غنیمت می شمرد و درصدد برمی آید آن دو را با مذهب خود آشنا كند... یوسف (ع) به آنها اطمینان می دهد كه خوابشان را تعبیر خواهد كرد. بعد از اندیشه و تأمل فراوان با كمال صداقت اعتراف می كند كه دانش او برای تعبیر رؤیاها هدیه ای است از جانب خداوند. یوسف (ع) با اشاره به خداوند - خداوند ابراهیم، اسحاق و یعقوب علیهم السلام - اعتقاد خود را به وحدانیت اعلام می دارد و با زیركی هرچه تمامتر از هر دو زندانی می خواهد كه دین و مذهب او را بپذیرند. در پایان یوسف (ع) خواب هر دوی آنها را تعبیر می كند.» (میر، ،۱۳۸۲ ص ۳۰۹)
در داستان سلیمان(ع) و ملكه سبا، سلیمان(ع) چهره حكمرانی توانا، دانا و قدرتمند را دارد و ملكه سبا نمونه بارزی از زنی مدیره، مدبره، باهوش و صلحدوست است. در كشور او نوعی از دموكراسی حاكم است و مجلس ریش سفیدان در مورد امور تصمیم می گیرند نه یك فرد. شخص ملكه از جنگ بیزار است. همین بعد شخصیتی اوست كه درنهایت در روند داستان نیز خود را نشان می دهد و تصمیمات درست او باعث صلح و دوستی با سلیمان می گردد (این قصه در آیات ۱۸ تا ۴۴ سوره نمل روایت می شود)
قرآن كریم اگرچه شخصیت پیامبران را به عنوان الگو معرفی می كند اما همین پیامبران اجازه ندارند خود را انسان های فراواقعی قلمداد كنند. مكالمه از جمله شگردهایی است كه بر انسان معمولی بودن پیامبران صحه می گذارد. زمانی كه موسی (ع) از جانب خدا مأموریت می یابد به سمت فرعون برود، ترس و اضطراب خود را در قالب كلمات و به شیوه انسان عادی بیان می كند.» (میر، ،۱۳۸۲ ص ۳۰۸)؛ گفت: «پروردگارا می ترسم مرا تكذیب كنند* و سینه ام تنگ می گردد و زبانم باز نمی شود. پس به سوی هارون بفرست * و از طرفی آنان بر گردن من خونی دارند و می ترسم مرا بكشند * فرمود: نه، چنین نیست، نشانه های ما را (برای آنان) ببرید كه با شما شنوده ایم * پس به سوی فرعون بروید و بگویید: ما پیامبر پروردگار جهانیانیم و...» (سوره شعرا آیات ۱۶-۱۲). «به همین ترتیب زمانی كه فرشتگان به شكل دو پسر جوان بر لوط ظاهر می شوند، قوم لوط از او می خواهند كه آن دو را بدانها تسلیم كند. لوط درمانده آهی از درد و فغان می كشد. همان آهی كه در چنین موقعیتی از نهاد هر بنی بشری بر می آید: لوط گفت: كاش برای مقابله با شما قدرتی داشتم یا به تكیه گاهی استوار پناه می جستم.» (میر، ،۱۳۸۲ ص ۳۰۸). این دید انسانی به پیامبران و شخصیت پردازی واحد برای آنها، در خلال تمام آیات قرآن كریمی، راه را برای برداشت نمایشی از كاراكترهای قرآن كریم برای نمایشنامه باز می كند.
● ابعاد شخصیت ها در قرآن كریم و درام
در درام بیشتر شخصیت ها سه بعدی اند و بعد معنوی یا دینی شخصیت اغلب مورد بی توجهی قرار می گیرد. این یكی از تفاوت های شخصیت ها در درام با قرآن كریم است، زیرا این بعد چهارم (بعد اعتقادی و دینی) از دیدگاه قرآن كریم مهمترین بعد از ابعاد شخصیتی انسان است تا اندازه ای كه ابعاد دیگر او را تحت تأثیر قرار می دهد: «تجلی خداوند در قصص قرآن كریم، تأثیر شدید و مستقیم در كنش شخصیت درام ایجاد می كند. شدت این تأثیر و اهمیت اطاعت یا مخالفت شخصیت های قصه با تجلی تذكری و فاعلی خداوند به حدی است كه این بعد معنوی، سه بعد مادی شخصیت را تحت الشعاع قرار می دهد. همچنان كه در چگونگی قصه گویی قرآن مجید مشاهده شد، خداوند فقط آن مقدار از قصه را كه با غرض دینی قصه هماهنگی دارد، نقل می كند، همین قاعده را در شخصیت پردازی به كار برده، تنها آن مقدار اطلاعات از اشخاص قصه در اختیار مخاطب می گذارد كه دقیقاً با درونمایه و موضوع درام مرتبط است» (شاپوری، ،۱۳۷۹ ص ۲۷۲)
در قصص مختلف قرآن مجید ابعاد مختلف شخصیت ها مورد توجه قرار می گیرد: در قصه گاو (سوره بقره آیات ۶۷ تا ۷۳) بیشتر بر كیفیت جسمانی گاو تأكید می شود و این بعد جسمی است كه زمینه لازم برای كنش بعدی در داستان آماده می سازد. در قصه «طالوت» در آیات ۲۴۲ تا ۲۵۱ از سوره بقره، این بعد اجتماعی شخصیت قصه (طالوت) و فقرا نسبت به سایر مدعیان است كه محرك داستان برای رسیدن به مقصد نهایی می گردد.
از جمله قصه هایی كه می توان به خوبی هر چهار بعد شخصیت را در آنها دید، قصه حضرت آدم و حضرت یوسف (ع) است: در قصه حضرت آدم(ع)، ابعاد جسمانی شخصیت ها (گل بودن آدم و از جنس آتش بودن شیطان) جایگاه اجتماعی آن دو نزد پروردگار و زور و حسد ابلیس و حالت روانی (وسوسه همسر آدم) از جمله این ابعاد چهارگانه ذكر شده اند.
در قصه حضرت یوسف(ع)، زیبایی یوسف(ع) به عنوان یكی از اصلی ترین وجوه داستان است كه در بسیاری از موارد همین بعد جسمانی شخصیت خالق كنش در داستان می گردد. قوی بنیه بودن برادران یوسف، كوری چشم یعقوب و... همگی از ابعاد جسمانی كاراكترها در داستان یوسف(ع) هستند. «موقعیت اجتماعی خاندان یعقوب و شغل آنها در قصه مشخص است. جایگاه اجتماعی یوسف(ع) در قبل و بعد از رسیدن به عزیزی مصر، همچنین به وضعیت اجتماعی برادران یوسف(ع)، زن عزیز مصر و... نیز در قصه اشاره شده است.» (شاپوری، ،۱۳۷۹ ص ۲۷۴)طبیعتاً برداشت شخصی هر فرد از معنا و مفهوم آیه امری بسیار مهم و حائز اهمیت است در كنار این مورد (نظر شخصی فرد) تفسیرهای مختلف نیز می تواند در كمك به هنرمند در جهت رسیدن به مفهومی درست تر و رساتر از متن قرآنی یاری رساند.
تفسیرهای قرآنی به دو دسته مهم تقسیم می شوند: تفسیرهای سنتی و تفسیرهای جدید. در تفسیرهای سنتی مفسران بیشتر نگاه جزیی نگرانه به آیات داشتند و مانند مفسران جدید به منزله كلیتی واحد به سوره ها نمی نگریستند. از مفسران مهم سنتی می توان از «ابن تیمیه» و كتاب معروفش «مقدمه فی اصول تفسیر»، «ابوبكر ابن عربی» و ... نام برد.
اما مفسران قرن بیستمی قرآن كریم، سوره ها را در مقام كلیت ها در نظر گرفته و آیات آن را به همین سیاقی كه هستند مورد توجه قرار می دهند. افراد شاخص در این حوزه عبارت اند از: اشرف عالی ثنوی، حمیدالدین فراخی و امین احسان اصلاحی در هند و پاكستان، عزت دروازه و سیدقطب از مصر و محمدحسین طباطبایی از ایران. مفسر در این نوع تفسیر رویكردی تحلیلی ـ تركیبی پیش می گیرد: «ابتدا سوره را به چندین بخش تقسیم می كند، آنگاه درصدد برمی آید كه مناسبت میان بخش ها را پیدا كند... فرضیه بنیادین جملگی این مفسرین، همیشه این است كه این بخش ها پیوندی تنگاتنگ با یكدیگر دارند... اهمیت بافت قرآنی فقط وقتی دوچندان می شود كه قرآن مجید را كتابی منسجم و یكپارچه در نظر بگیریم. بنابراین مدرنیته فقط شرایطی را فراهم می آورد كه در پرتو آن شرایط دیدگاه سوره ها همچون یك كلیت، دیدگاهی ممكن و حتی ضروری جلوه كند.» (میر، ،۱۳۸۲ ص ۳۹۸)
علامه طباطبایی مفسر بزرگ قرآن كریم و خالق «المیزان» نیز در تفاسیر خود در پی یافتن مفهومی بنیادی برای سوره بودند. مفهومی بنیادی كه آن را «غرض» می نامند: «به همین منظور وی آغاز، پایان و روند كلی بحث (سیاق جاری) سوره را مدنظر قرار می دهد.» (میر، ،۱۳۸۲ ص ۳۹۴)
این نوع تفسیر كلی نگر راه را برای بررسی بیشتر مؤلفه های ادبی باز كرده است. توجه به تركیب بندی نهفته در سوره بیش از پیش به هنرمند در بررسی درست قرآن مجید و رسیدن به زبان نمایشی و دراماتیك درست یاری می رساند. برخی از مؤلفه های ادبی قرآن مجید ـ مانند عنصر درام ـ فقط وقتی به طور كارآمد مورد بررسی قرار می گیرد كه تركیب بندی قرآنی در آن لحاظ شود. «توشیهیكو ایزوستو» خاطرنشان می سازد كه خصیصه قرآن كریم، «درام معنوی پیچیده آن است». این زبان دراماتیك نهفته در قرآن كریم، كتاب را دارای توانایی های بالقوه در هنر درام می نماید. مراجعه به تفاسیر جدید علاوه بر كمك در جهت شناخت بیشتر خردمایه معنوی سوره ها، در شناخت تركیب بندی آیه ها در سوره نیز كمك می كند. برای نمونه به تفسیر علامه طباطبایی از سوره مباركه روم نظری بیفكنیم. او سوره روم را به پنج بخش تقسیم بندی می كند. «در بخش اول آیات (۱۳ـ۱) می خوانیم كه مؤمنین در دنیا از امتحان و آزمایش الهی معاف نخواهند بود چرا كه امتحان شدن مردم سنت خداست. بخش دوم آیات (۴۰ـ۱۴) با ارجاع به هفت پیامبر پیشین و اعم آنان نمونه هایی از سنت الهی ارائه می دهد. بخش سوم (۵۵ـ۴۱) كه تكمیل كننده بخش دوم است خاطرنشان می كند كه بنیان سست امت های پیشین جملگی بر باد فناست. تا بدین جا سوره از مؤمنینی انتقاد می كند كه به سبب ترس از فتنه از دین خدا رویگردان شده اند. بخش چهارم (۶۰ـ۵۶) خطاب به سایر مؤمنینی كه مورد آزار و اذیت قریش بودند. به آن ها دستور می دهد كه در صورت لزوم برای حفظ جان و مال خود از مكه مهاجرت نمایند. آخرین بخش (۶۹ ـ ۶۱) با مخاطب قراردادن حضرت محمد (ص) و از طریق كل جامعه مسلمین، تز و ایده مورد اشاره در بخش اول را مورد تأیید قرار می دهد. بیان آیات این سوره (روم) با وعده ای از خدا مبنی بر غلبه امپراتوری روم بر امپراتوری ایران كه در ایام نزول این سوره از وی شكست خورد، آغاز می شود و از این وعده به وعده گاه اكبر كه آن را «قیامت» و «یوم الوعد» می نامد منتقل می شود. روزی كه تمام افراد و اقوام به سوی خدا بازمی گردند. «پس معلوم شد كه غرض سوره وعده قطعی خدا به یاری دین است.» (طباطبایی، ،۱۳۷۸ ص۲۳۲) یعنی با در نظر گرفتن كلیت سوره مباركه روم به یك جمله قصار می توان رسید كه در واقع می تواند معادل با «بن اندیشه» باشند: «وعده قطعی خدا یاری به دین و مؤمنین است.»
تفسیرهای جدید قرآنی از جمله تفسیر گرانسنگ «المیزان» برای رسیدن به «خردمایه» و «بن اندیشه» سوره های مختلف قرآن مجید دارای اهمیت فراوانند. «بن اندیشه» كه نویسنده حول محور آن نمایشنامه یا داستان خود را بسط می دهد. این تفاسیر علاوه بر كمك به درك بیشتر بن اندیشه (كه برای هر اقتباس ادبی و نمایشی لازم است) در شناخت ساختار معنوی آیات كه در یك سوره می آیند و به طور كلی تركیب بندی آیات (همان گونه كه ذكر آن رفت) راهگشایند.
● گفت و شنود
دیالوگ و گونه های دیگر گفتار (مونولوگ، پروگول و ...) از یونان باستان تاكنون یكی از ساختمایه های اصلی نمایشنامه و نمایشی ساز بوده است. ارسطو در رساله فن شعر خود «لكسیس» یا گفتار را یكی از شش ساختمایه نمایش آورده است. مترجمان عرب آن رابه «المقوله» و «المقاله» و «قول» ترجمه نموده اند. «گفت و شنود (دیالوگ) و گاهی حتی «مكث» و «سكوت» از زیر گونه سخن مایه نمایشنامه به شمار رفته اند. سخن مایه مفهومی تماشاگانی و واژه ـ بنیاد است؛ هم به واژگان نمایشنامه مربوط می شود و هم به چند و چون بیان آن در نمایش.» (ناظرزاده كرمانی، ،۱۳۸۳ ص۸۰)
مكالمه و گفتار در بیان قرآنی جایگاهی مهم دارند و بیشتر مكالمه ها جنبه نمایشی به خود می گیرند. «ریچارد بل» با ارجاع به صحنه های قیامت می نویسد: «لازم است كه كیفیت نمایشی اكثر این صحنه ها كه غالباً ناشناخته مانده اند، اما همچنان تأثیرگذارند مورد لحاظ قرار گیرند. «مستمصر میر» نیز بر كیفیت نمایشی مكالمه های قرآنی صحه می گذارد: «در واقع، وجه غالب سبك قرآن كریم كیفیت نمایشی آن است. در جای جای قرآن كریم نقل قول مستقیم به صورت معترضه به وفور پراكنده است و می بایست تصور كنیم كه هر فرد روایت خود را از طریق كلام بازگو می كند. برای نمونه، در داستان موسی (ع) در سوره طه بیشتر كلام نقش آفرینان را می خوانیم تا یك روایت واقعی را» (میر، ،۱۳۸۲ ص۳۰۴) سی سال بعد از انتشار كتاب «بل» (قرآن شناس بزرگ عربی)، «و.مونتگمری وات» نیز بر این كیفیت نمایشی مكالمه های قرآنی تأكید می كند: «در متون روایی كلام مستقیم آزادانه به كار می رود و حتی در برخی موارد به عبارات و پاسخ های توأمان نیز برمی خوریم. محققاً صحنه های نمایشی مربوط به جهان آخرت با مكالمه های معمول همراه است...) (میر، ،۱۳۸۲ ص۳۰۴)
● موقعیت های مكالمه ای در قرآن كریم
«مستمصر میر» در مقاله خود «گفت وگو در قرآن كریم» سؤالی مهم را پیش می كشد: «آیا در قرآن كریم به قدر كافی موقعیت مكالمه ای وجود دارد كه بخواهیم مجالی را صرف كنیم؟ دركتابی كه به نظر نمی آید تركیب بندی پیوسته ای داشته باشد و در خلال چندآیه از یك موضوع به سراغ موضوع دیگر می رود، چه میزان مكالمه می توان جست وجو كرد؟» (میر، ،۱۳۸۲ ص ۳۰۴) او در جواب سؤالات خود به دو نكته اساسی در مورد جنس و موقعیت های مكالمه ای در قرآن مجید اشاره می نماید:
اول این كه درست است كه بخش معتنابهی از مكالمه های قرآنی كوتاه اند، یعنی مبادلات كلامی ساده ای هستند كه به معنای دقیق مكالمه به شمار نمی آید. اما در همین رده ، تبادلات كلامی دیگری نیز به چشم می خورد مثلاً آیات ۸۳ـ۶۵ از سوره كهف میان حضرت موسی (ع) و خضر(ع) و آیات ۱۶۰ـ۲۷ـ موسی (ع) و فرعون ـ از سوره شعرا كه اندكی بسط یافته اند و تمام مؤلفه های یك مكالمه طبیعی را دارند.
دوم این كه داستان های قرآنی به صورت پراكنده در سوره های مختلف نقل می شود. ممكن است یك داستان به صورت دو تكه در دو سوره مختلف نقل گردد (داستان موسی (ع)، ابراهیم (ع) و...). این عمل یعنی نقل قول از پیامبران پیشین در سوره های مختلف ، در فواصل زمانی خاص و وضع پیامبر اسلام در زمان نزول آیه (شأن نزول) مفهوم خود را نشان می دهد. نقل قول پیامبران قبل از حضرت محمد(ص) و ذكر داستان آنها بیشتر برای دلداری به شخص پیامبر نازل می گردید و زمانی كه محمد (ص) با مشكل خاصی (مثلاً هدایت نشدن كفار به سوی خدای یكتا) روبرو می شد ، نقل قولی از مشكلات پیامبر قبلی كه همین وضعیت محمد را داشتند توسط خداوند خطاب به محمد (ص) در قرآن صورت می گرفت. این شكل مكالمه های پراكنده در قرآن كریم باعث می شود كه هر تكه مكالمه قرآنی حائز اهمیت گردد. زیرا مطمئناً با مكالمه طرفین گفت وگو در جاهای دیگر قرآن كریم ارتباط برقرار می سازد.
● انواع مكالمات قرآنی
مكالمه میان خدا و انسان در قرآن مجید:
«گابریل یوسیاویچی» درمقاله خود «كتاب مقدس: مكالمه و فاصله»، می نویسد:« از جمله مشخصه های مكالمه، یكی این است كه هم فاصله میان دو نفر را نشان می دهد و هم این كه این فاصله را پر می كند. به كلام والتر بنیامین، مكالمه فاصله را از بین نمی برد بلكه بدان معنا می بخشد.» مكالمه میان خدا و انسان در قرآن كریم نیز به نوعی از این جنس است. ابتدا این كه رابطه كلامی میان خدا و انسان مقدور نیست و قرآن كریم نیز بر جنبه الوهیت و همه جا بودگی خداوند تأكید دارد و درصدد است كه متمایزبودن خداوند را اثبات كند(لیس كمثله شیء). یعنی فاصله میان انسان و خداوند فاصله ای پرنشدنی است كه این به علت ذات الوهی پروردگار است. اما این فاصله در قرآن كریم به معنای مانع نفوذپذیر میان انسان و خداوند نیست بلكه بیشتر به سبب حفظ یكپارچگی الوهیت خدا صورت می گیرد. مكالمه میان خدا و انسان صورت می گیرد، در صورتی كه لطف الهی شامل حال انسان شود (فاصله با لطف الهی پر می شود) (سوره نساء آیه ۱۶۴). اوج این لطف الهی سخن گفتن آشكار خداوند با موسی است. (خدا با موسی آشكارا سخن گفت) و خود را بنا به درخواست موسی (ع) بر او آشكار ساخت. گفت وگو میان انسان و خدا به صورت مستقیم علاوه بر لطف الهی براساس برخی «معاملات» نیز صورت می پذیرد. همچنان كه در سوره اعراف می آید: «و هنگامی كه پروردگارت از پشت آدم (ع)، ذریه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت كه آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا، گواهی دادیم. مبادا روز قیامت بگویید ما از این امر غافل بودیم. یا بگویید پدران ما پیش از این مشرك بوده اند و ما فرزندانی پس از ایشان بودیم. آیا ما را به خاطر آنچه باطل اندیشان انجام داده اند هلاك می كنی؟»
پس مكالمه میان خداوند و بشر در قرآن كریم در دوحالت انجام می گیرد و فاصله میان خدا و انسان با گفت وگو پر می شود: ۱ ـ لطف الهی شامل حال انسان شود ۲ـ برای گرفتن میثاق ازلی (كه خودصحه ای است بر دیگر بودگی خداوند).
● اندیشه ، مكالمه ، خلق تصاویر نمایشی
«سوره حمد» (فاتحه الكتاب) عملاً با آیه «اهدناالصراط المستقیم» به پایان می آید و با این آیه ادامه می یابد كه «صراط الذین انعمت علیهم و غیرالمغضوب علیهم ولاالضالین» تا آیه ۵ ، سخن بشر كلی است و ستایش خدا و هدایت او را در بر می گیرد. اما در آیه پنجم، گوینده وارد تاریخ (صحنه تاریخ) می شود: او دراین عرصه از خدا می خواهد كه او را به راه راست هدایت كند. راه آنان كه بدان ها نعمت عطا شده و نه راه گمراهان. مكالمه قرآنی نیز چنین كاركردی دارد: از یك سو مكالمه نقل ـ به سوم شخص ـ كشمكش میان خیر و شر است و از دیگر سو، تجسم خیر و شر در قالب اشخاص گوشت و خون دار و نمایاندن آنان در برابر چشمان بیننده، در بطن موقعیت هایی است كه آن موقعیت ها گواه تعهد آن اشخاص است و تمام بار شخصیتی آنان را در دل كلام وگفتار آنان عیان می سازد.
بنابراین مكالمه شگردی است كه قرآن كریم برای خلق تصاویر نمایشی مضامین خود از آن بهره می برد.
دراین گونه مكالمه ها ، كلام در خدمت خلق تصاویر نمایشی قرار می گیرد كه خود درصدد بیان و رسانش مضامین والای الهی هستند. مكالمه و معنا با هم با خلق تصاویر نمایشی، زبان قرآنی راجنبه نمایشی می بخشند.این كار به دو صورت در قرآن كریم صورت می گیرد: ۱) ایده، فكر و اندیشه ای بیان می شود و سپس مكالمه آن به تصویر كشیده می شود. مانند سه مكالمه كوتاه در آیات ۲۶۰ـ ۲۵۸ از سوره بقره میان ـ ابراهیم (ع) و نمرود، مؤمن و خداوند و ابراهیم و خدا ـ تجسم و بلورستگی، قاعده ای است كه ذكر آن به میان آمد: «آیا از حال آن كس كه چون خدا به او پادشاهی داده بود (و بدان می نازید) در باره پروردگار خود با ابراهیم محاجه می كرد خبر نیافتی؟ آن گاه كه ابراهیم (ع) گفت: پروردگار من همان كسی است كه زنده می كند و می میراند. گفت: من زنده می كنم و می میرانم. ابراهیم (ع) گفت: خدای من خورشید را از خاور برمی آورد، تو آن را از باختر برآور. پس آن كسی كه كفر ورزیده بود مبهوت ماند و خداوند قوم ستمكار را هدایت نمی كند. ... یا آن كس كه به شهری كه بام هایش یكسر فروریخته بود، عبور كرد و با خود گفت: چگونه خداوند اهل این ویرانكده را پس از مرگ زنده می كند؟ پس خداوند او را صدسال میراند. آنگاه او را برانگیخت و به او گفت: چقدر درنگ كردی؟ گفت: یك روز یا پاره ای از روز را درنگ كردم. گفت(نه) بلكه صدسال درنگ كردی، به خوراك و نوشیدنی خود بنگر كه طعم و رنگ آن تغییر كرده است و به درازگوش خود نگاه كن كه چگونه متلاشی شده است. این ماجرا برای آن است كه هم به تو پاسخ گوییم و هم تو را در مورد معاد نشانه مردم قرار دهیم. به این استخوان ها بنگر كه چگونه آنها را برداشته و به هم پیوند می دهیم، سپس گوشت برآن می پوشانیم، پس هنگامی كه چگونگی زنده ساختن مرده بر او آشكار شد، گفت: اكنون می دانم كه خداوند بر هر چیزی تواناست... و یاد كن آنگاه كه ابراهیم گفت: پروردگارا به من نشان بده چگونه مردگان را زنده می كنی و فرمود: مگر ایمان نیاوره ای ؟ گفت: چرا، ولی تا دلم آرامش یابد، فرمود: پس چهار پرنده برگیر و آنها را پیش خود ریزریز گردان، سپس بر هر كوهی پاره ای از آنها را قرار ده آنگاه آنها را فراخوان، شتابان به سوی تو می آیند و بدان كه خداوند توانا و حكیم است.
۲) گاهی بالعكس مكالمه اول می آید و سپس ایده و اندیشه ای كلی از پس آن بیان می شود. آیه ۳۲ سوره مائده از قصاص ذكر برمیان می آید كه به بنی اسرائیل اعطا شده است. در این خصوص در آیات قبل از آن (۳۱ـ۲۷) به داستان هابیل و قابیل ـ در قالب مكالمه ـ اشاره می شود: « و داستان دو پسر آدم (ع) را به درستی برایشان بخوان، هنگامی كه هریك از آن دو، قربانی پیش داشتند. پس یكی از آن دو پذیرفته شد و از دیگری نه. قابیل گفت: حتماً تو را خواهم كشت.هابیل گفت: خدا فقط از تقواپیشگان می پذیرد. اگر دست خود را به سوی من دراز كنی تا مرا بكشی، من دستم را به سوی تو دراز نمی كنم تا تو را بكشم، چرا كه من از خداوند پروردگار جهانیان، می ترسم . من می خواهم تو با گناه من و گناه خودت به سوی خدا باز گردی و در نتیجه از اهل آتش باشی و این است سزای ستمكاران. پس نفس اماره اش او را به قتل برادرش ترغیب كرد و وی را كشت و از زیانكاران شد. پس زاغی را برانگیخت كه زمین را می كاوید، تا به او نشان دهد چگونه جسد برادرش را پنهان كند. قابیل گفت: وای بر من، آیا عاجزم كه مثل این زاغ باشم تا جسد برادرم را پنهان كنم؟! پس از زمره پشیمانان گردید. از این رو بر فرزندان اسرائیل مقرر داشتیم كه هركسی را ـ جز به قصاص قتل یا به كیفر فساد در زمین ـ بكشد، چنان است كه گویی همه مردم را كشته باشد و هركس كسی را زنده بردارد چنان است كه گویی تمام مردم را زنده داشته است و قطعاً پیامبران ما دلایل آشكار برای آنان آوردند، (با اینها) پس از آن بسیاری در زمین زیادروی می كنند.»
● مكالمه، حفظ انسجام قرآن كریم، پیشبرد طرح داستانی
یكی از مهم ترین كاركردهای دیالوگ در نمایشنامه پیشبرد طرح و نقشه داستانی است. در هنر نمایش به علت نبود سخن نویسنده در متن، این دیالوگ است كه همزمان طرح داستانی، شخصیت پردازی و فضاسازی و... را می سازد.
در قرآن كریم، مكالمه در بسیاری جهات نقش این چنینی را بر عهده دارد؛ یعنی حفظ انسجام متن در جهت پیشبرد و اهداف متن: «تا آنجا كه مكالمه ها، مضامین قرآنی ارائه شده در بافت خاص را به تصویر می كشند، در جهت حفظ پیوستگی و انسجام تركیب بندی قرآنی عمل می كنند. اگر به ماهیت فرمولی كلمات و عبارات آغازین یك مكالمه دقت كنیم، به رابطه مكالمه با بافتی كه در آن قرار گرفته، پی خواهیم برد و چنین نتیجه خواهد شد كه مكالمه به جای فصل در گفتار، سخن وصل ایجاد می كند... مكالمه به گونه ای دیگر نیز پیوستگی و انسجام قرآن را حفظ می كند. در سوره های متعدد، كه سوره یوسف(ع) بارزترین نمونه آن است، زنجیره مكالمه ها در خدمت پیشبرد طرح كلی داستان است.» (میر، ،۱۳۸۲ ص۳۰۹). سوره یوسف (ع) از جمله بارزترین سوره هایی است كه قابلیت های نمایشی فراوانی (از جهت طرح داستان، دیالوگ، كار پرداخت و...) در خود داد.
● بیان موقعیت فردی و ایجاد كار پرداخت نمایشی در مكالمات قرآنی
مكالمه در جای جای قرآن مجید در جهت كار پرداخت نمایشی و بیان رنج و آلام شخصی كه مكالمه از او نقل می شود، قرار می گیرد: مكالمه میان هارون و موسی (ع) هنگامی كه موسی (ع) از كوه طور باز می گردد و می بیند كه هارون، برادرش با بت پرستان در ساخت گوساله زرین هم داستان شده، از اینگونه كار پرداخت ها نمایشی است: «در این مكالمه موسی (ع) موی پیشانی هارون و سر او را محكم گرفته، از او توضیح می خواهد. هارون سعی می كند كه برادر خود را آرام كند: «ای پسر مادرم!» فقط مكالمه می تواند زیبایی و تأثیر این صحنه را نشان دهد.» (میر، ،۱۳۸۲ ص۳۱۰) مكالمه، كار پرداخت اولیه یعنی كشیدن موی هارون توسط موسی (ع) را می آفریند و راه را برای كار پرداخت دوم یعنی اصرار هارون برای اینكه موسی (ع) از او بگذرد باز می كند.
در بعضی جاها مكالمه به زیباترین نحو در جهت بیان دردها و آلام شخصیت قرار می گیرد. در آیه۷۲ سوره هود، فرشتگان به همسر ابراهیم (ع) بشارت می دهند كه خداوند به زودی به او فرزندی عطا خواهد كرد. همسر ابراهیم (ع) می گوید: «وای بر من، آیا فرزندم آورم؟ با آنكه پیرزنم و شوهرم پیرمرد است؟ واقعاً این چیز بسیار عجیبی است.» «ادای این پاره گفته در قالب سوم شخص محتوای فنی آن - لذت، تعجب و شكی كه به طرزی كارآمد به واسطه اول شخص راوی حاصل می آید- را بی اثر جلوه خواهد داد.» (میر، ،۱۳۸۲ ص۳۰۹). در آیه ۴۵ سوره هود (ع) ، نوح (ع) كه شاهد غرق شدن فرزند در پیش دیدگان خویش است، خطاب به خداوند كه قول داده بود پسر و اهل بیت او را نجات دهد می گوید: «پروردگارا، پسرم از كسان من است و قطعاً وعده تو راست است و تو بهترین داوری.» «این پاره گفته كه شاهد غمی جانكاه، اما در دست كنترل است. از سویی اعلام ایمان قوی به خداوند و از دیگر سو درخواست مؤدبانه برای توضیح علت مرگ فرزند به شمار می رود، در قالب سخنی غیرمستقیم غنا و ژرفای خود را از دست می داد.» (میر، ،۱۳۸۲ ص۳۱۰)
● مكالمه قرآنی در خدمت شخصیت پردازی
مكالمات قرآنی بسیاری جاها در خدمت شخصیت پردازی قرار می گیرد، یعنی جنس گفتار با شخصی كه مكالمه از زبان او نقل می شود در ارتباط كامل قرار می گیرد. این امر در خصوص سه پیامبر موسی(ع)، ابراهیم(ع) و یوسف (ع) مصداق دارد. در قسمت شخصیت پردازی به این موضوع پرداختیم. نقطه مهم در این باره این است كه مكالمه و شیوه گفتار افراد است كه شخصیت مورد نظر در قصه را به آنها می بخشد.
● ساختار و گونه شناسی مكالمات قرآنی
شناخت انواع و گونه های مكالمات قرآنی و ساختار زبانی این مكالمات برای تكاپوگران تئاتر از دو جهت حائز اهمیت است. ابتدا این كه در برداشت های تئاتری از قسمت های مختلف قرآن كریم به آنها یاری می رساند و در ثانی در شناخت جنبه های مختلف نمایشی این كتاب بزرگ كمك شایانی می كند. در قسمت گونه شناسی مكالمه های قرآن كریم به انواع راه هایی كه به وسیله آنها مكالمه صورت می گیرد و در بخش ساختار، به ساختارشناسی زبانی آیات و این كه با چه نشانه ها و طرقی مكالمه در قرآن مجید آغاز می گردد، پرداخته می شود.
● گونه شناسی
مضامین مكالمه های قرآنی در راستای محتوای كلی قرآن مجید است. یعنی آموزه های انبیاء، نگرش ها و براهین اقوام مورد خطاب انبیاء، خصایص انسانی مؤمنین، مشركین و...
مكالمه های قرآنی براساس معیار گوینده و محتوا به انواع مختلف تقسیم بندی می شود:
۱) متعارف ترین نوع مكالمات قرآنی، مكالمه میان پیامبر و قومی است كه در میان آن برانگیخته شده است. اعلام رسالت از طرف پیامبر، مخالفت های قوم و اعلام مخالفت و ناسازگاری، یا اینكه پیامبر به نقد رفتار و سلوك قوم خود می پردازد: به طور خلاصه جدل و بحث میان پیامبری كه دعوت الهی را ابلاغ می كند و قومی كه در مقابل دعوت به دفاع از سنن پیشین می پردازد. در دو سوره «هود» و «شعراء» به مكالمه هایی از این گونه برمی خوریم. در سوره هود: آیات ۳۵- ۲۵ (درباره نوح)، ۵۸-۵۰ (درباره هود)، ۶۸-۶۱ (درباره صالح) در سوره مباركه شعراء و آیات ۸۲-۶۹ (درباره ابراهیم)، ۱۲۲-۱۰۶ (درباره نوح)، ۱۴۵-۱۲۳ (درباره هود)، ۱۵۹-۱۴۱ (درباره صالح)، ۱۷۵-۱۶۰ (لوط)، ۱۹۱-۱۷۶ (درباره شعیب) و نیز آیات ۸۹-۸۰ از سوره «اعراف».
۲) نوع دوم مكالمه، گفت وگو میان پیامبر و خداوند است. در این گونه مكالمه خداوند رسالتی را بر عهده پیامبر می گذارد و از او می خواهد این رسالت را اعلام كند. پیامبر سؤالاتی درمورد رسالت خویش می كند یا از خداوند درخواستی ویژه می نماید یا این كه می خواهد سرّی از اسرار الهی بر او عیان شود كه اغلب مورد اجابت خداوندی قرار می گیرد. این گونه مكالمات را به طور مثال در این آیات می توان دید: سوره بقره آیه ۲۶ (ابراهیم) سوره اعراف آیه،۱۴۳ طه آیات ۴۸-۱۱؛ سوره قصص آیات ۳۵-۲۹ (درباره موسی (ع) ) و سوره هود آیات۴۸- ۴۵ (درباره نوح (ع))؛ زیر گروه این مكالمات،گفت وگوهای میان پیامبر با برخی افراد كارگزار اوامر الهی است. مانند سوره ذاریات، آیات ۳۴-۲۴ (مكالمات میان ابراهیم(ع) و فرشتگان)، سوره كهف آیات ۸-۲-۶۵ (مكالمه میان خضر(ع) و موسی(ع))، سوره مریم آیات ۲۱-۱۷ (مكالمه میان مریم (س) و فرشته).
۳) مكالمه میان افراد معمولی كه بیشتر بحث در مورد موازین اخلاقی است. در این نوع مكالمات اعمال نیك ستایش و اعمال بد مورد نكوهش قرار می گیرد. مانند: سوره اعراف آیات۱۲۶-،۱۱۳ سوره طه آیات ۷۳-،۷۰ سوره شعراء آیات ۵۱-۴۱ (درباره فرعون و ساحرانش) قدرت تغییر دهندگی ایمان را به تصویر می كشد و آیات ۲۹-۲۷ سوره مائده (درباره هابیل و قابیل) حسادت كوركننده را نمایش می دهد.
۴) برخی مكالمات مشورت میان افراد را به تصویر می كشد و طرف های گفت وگو در مورد موضوع پیش آمده به مشورت می پردازند؛ مانند سوره یوسف(ع) آیات ۱۸-۱۲ (درباره برادران یوسف(ع)) و سوره نحل آیات ۳۵-۱۹ (درباره ملكه سباء و درباریان او).
۵) مكالمات متعددی است كه در جهان آخرت صورت واقع پیدا می كند: سوره مدثر آیات ۴۷-۴۰ (درباره بهشتیان و دوزخیان)؛ سوره اعراف آیات ۲۹-۳۸ (درباره نفرین ابدی دوزخیان)؛ سوره سباء آیات ۳۳-۳۱ (درباره زیردستان مغرور و ناباك و پیروان آنها).
۶- نوع دیگر مكالمه، نیز در قرآن دیده می شود و آن «مكالمات یك طرفه» است؛ مانند سوره بقره آیات ۳۹-۳۴؛ كه در آن خداوند ابتدا شیطان و بعد آدم(ع) و حوا را مورد خطاب قرار می دهد و نیز سوره لقمان آیات ۱۹-۱۲ كه در آن لقمان فرزند خود را نصیحت می كند.
- مكالماتی كه میان انسان و حیوانات و یاموجودات غیرانسان (مانند اجنه) صورت می گیرد مانند: مكالمه هدهد با سلیمان (ع).
●مكالمه قرآنی و ایجاد فضای خلأ (مكالمه در خدمت فروپاشی مكالمه)
در تئاتر مدرن و قرن بیستمی (در آثار بكت، یونسكو و...) مكالمه ودیالوگ نمایش بیشتر از اینكه در خدمت مراوده و گفت وگو و پیشبرد طرح داستانی قرار گیرد، در خدمت خلق فضاست. در آثار «ساموئل بكت» این فضا در نهایت منجر به وجود آمدن حالت دایره بسته ای می شود كه در آن اشخاص نمایش به طور عبث همه چیز را دور زده و به نقطه شروع حركت خود می رسند. اینگونه مكالمات در این آثار بیشتر از این كه مكالمات باشند ضدمكالمه اند یعنی به جای برقراری ارتباط میان انسان ها، دشوار بودن ایجاد ارتباط و عاجز و الكن بودن مكالمه میان افراد را به تصویر می كشد.
در قرآن كریم در موقعیت های خاص زمانی كه پیامبر خدا نمی تواند با شنوندگان و افراد قوم خود ارتباط برقرار كند و در این راه شكست می خورد، این حالت پیش می آید: چندین صدا با هم و بدون ارتباط با همدیگر در خلأ شروع به صحبت می نمایند: «مكالمه سوره غافر، آیات ۴۴ - ۲۳ به دسته بندی خاص خود تعلق دارد: در این آیات چندین گوینده وجود دارد ولی گوش شنونده ای در میان نیست.
گویندگان عبارت اند از: موسی(ع)، مصریان، (به صورت گروه) فرعون و مؤمنی كه ایمان خود را به آیین موسی(ع) پنهان داشته و اینك با شكست سكوت خود از موسی(ع) حمایت می كند. اما به نظر می آید كه كسی به گفته های دیگران توجهی ندارد. تأثیری كه ازاین مكالمه برجای می ماند این است كه چندین صدا در خلأ صحبت می كنند. آشكار است كه این نكته متن بیش از یك موقعیت را به تصویر می كشد، اما ساختار مكالمه را دارد و مكالمه حالت نیستی و فروپاشی ارتباط و مراوده را تصویر می كند. در واقع، این صحنه بیهودگی مكالمه را در برخی موقعیت ها نشان می دهد. این صحنه یا تكه از متن، به تعبیری یك ضدمكالمه است.» (میر، ،۱۳۸۲ ص۳۱۰) ضدمكالمه ای كه در آن جنبه های تصویری و نمایشی در خدمت رسانش معنا قرار گرفته و مضامین قرآنی در فراتر از متن با خلق فضا و ایماژهای تصویری، خودرا به مخاطب می نمایانند.«مستمصر میر» ساختار مكالمات قرآنی را به صورت زیر طبقه بندی می كند:
مكالمه قرآنی اغلب با یك نشانه آغاز می شود و با یك اعلام نظر پایان می یابد. نشانه كه مبین سرآغاز مكالمه است و مكالمه را به بافت روایی بزرگتری پیوند می زند، ممكن است:
۱) عبارتی كوتاه باشد (اذ‎/ و اذ+ فعل) مانند آیه ۲۶۰ از سوره بقره: «واذ قال ابراهیم رب ارنی كیف تحی الموتی...» (و یاد كن آنگاه كه ابراهیم(ع) گفت: پروردگارا به من نشان ده چگونه مردگان را زنده می كنی)... یا آیه ۲۸ سوره حجر: واذ قال ربك للملائكه (و یاد كن هنگامی را كه پروردگارت به فرشتگان گفت)... آیه ۷۱ سوره ص: اذقال ربك للملائكه انی خلق بشرا من طین (آنگاه كه پروردگارت به فرشتگان گفت: «من بشری را ازگل خواهم آفرید»).
۲) نشانه آغازین عبارتی كوتاه است (مثل فلما + فعل + قال) یعنی: «زمانی كه فلان حادثه اتفاق بیفتد» یا «چنین وچنان گفت» مانند آیه ۷۶ از سوره یونس: فلما جاء هم الحق من عندنا قالو ان هذا كسحر مبین. (پس چون حق از نزد ما به سویشان آمد، گفتند: «قطعاً این سحری آشكار است.»)
۳) نشانه (اهل ‎/ و هل اتئك حدیث فلانین است). (آیا خبر فلان و بهمان به تو رسیده است؟) برای نمونه آیه ۹ سوره طه: و هل اتئك حدیث موسی: (و آیا خبر موسی(ع) به تو رسید؟) آیه ۱۶۹ از سوره شعرا: و اتل علیهم بنا ابراهیم (ع)، و بر آن گزارش ابراهیم را بخوان. آیه ۱۲۷ سوره مائده: واتل علیهم نبا انبیء آدم(ع) بالحق... و داستان دو پسر آدم(ع) را بدرستی برایشان برخوان...
۴) نشانه آغازین عبارتی است كه خدا به پیامبری خاص و برای قومی خاص به كار برده است. این عبارت راه را برای نقل گفت وگوی اطمینان بخش میان پیامبر و مردم هموار می كند (در سوره های اعراف، هود و شعرا این نمونه ها فراوانند.)
اعلام نظر پایانی كه نتیجه مناسب از مكالمه است، عبارتی در انكار یا سرپیچی از پیامبر (ص) (سوره مائده آیه ،۲۶ كهف ۴۴-،۴۲ ص آیه ۸۵) یا بیانیه ای از جانب خدا درباره رستگاری یا پیروزی مؤمنان به پیامبری خاص (سوره بقره آیه ۲۵۰) را شامل می شود و این در حالی است كه كافران به نیستی و پناهی فروخواهند رفت (سوره اعراف آیه ۷۲ و سوره شعرا آیات ۱۲۰ و ۱۳۹ ، ۱۵۰ ، ۱۸۹). (۶:۳۰۵)
● صورت دیالوگ ها، مونولوگ ها و... در قرآن كریم
۱) دیالوگ : مكالمات قرآنی معمولاً دو نفره است (خدا - پیامبر، پیامبر - قوم، موسی (ع) - فرعون و...) اما این دیالوگ گاهی میان سه نفر یعنی «الف» با «ب» و «ج» یعنی به صورت مثلثی صورت می گیرد:
و گاهی میان ۴ نفر مثلاً گوینده «الف» و «ب»مكالمه را آغاز می كنندو سپس گوینده «ب» سرسخن را با گوینده «ج» و بعد با «د» باز می كند. در سوره طه آیات ۸۶ تا ۹۸ موسی(ع) پس از بازگشت از كوه طور ابتدا با قوم خود و بعد با هارون و سرانجام با سامری صحبت می كند.
مكالمه ۴ نفره
۲) مونولوگ و كناره گویی: «حالت مكالمات یك طرفه» كه ذكر آن رفت، یعنی مكالمه ای كه خطاب به شنونده ای خاص ادا نشده است از این گونه اند. گاهی مكالمه دارای گفتار با خود است. مانند آیه ۲۵ از سوره ذاریات: «اذ دخلو علیه فقالو سلماً قال سلم قوم منكرون... (چون بر او درآمدند «پس سلام گفتند. گفت: «سلام، مردمی ناشناسید.») عبارت «قوم منكرون» گفتار با خود است.» (۶:۳۰۴)
۳) مكالمه به تنهایی یا در دل مكالمه دیگر می آید و یا ممكن است در كنار یك یا چند كلمه دیگر قرار گیرد كه به لحاظ علی و معلولی با آنها در ارتباط است یا نیست: نمونه این مكالمه در سوره های هود، طه و شعرا فراوان است.
۴) مكالمه همراه بانكات توضیحی (تدمین) می آید، نكاتی كه مسأله مورد بحث را مورد تأكید دوچندان قرار می دهد.
آیات ۵۹ - ۴۷ و ۵۴ - ۵۳ از سوره مباركه طه و آیات ۲۵ - ۱۶ و ۲۳ - ۱۸ و نیمه دوم آیه ۲۳ از سوره عنكبوت به نوعی تدمین به شمار می آیند.
● تقسیم بندی سوره های قرآنی از نظر میزان مكالمات
«تئودور نولد» قرآن شناس غربی سوره های قرآن كریم را به چهار دسته اولین مكی، دومین مكی، سومین مكی و مدنی تقسیم می كند. با نگاهی به این سوره ها می بینیم كه بیشترین میزان مكالمه در دومین و سومین سوره مكی آمده است. یعنی زمانی كه پیامبر(ص) در حال اعلام دعوت خود به صورت آشكار برای قریش در مكه بودند و پیوسته با كفار در جدل و گفت وگو به سر می بردند. كفار سخت تلاش داشتند كه با طرح پرسش، ایجاد شك و شبهه و اعتراض بسیار با پیام حضرت محمد(ص) از در مخالفت درآیند و گفت وگو به شدت در میان پیامبر (ص) و كفار در جریان بوده است. از لحاظ تاریخی، این دوره اوج دوران مكالمه در قرآن كریم به شمار می آید.
بعد از هجرت به مدینه، پیامبر(ص) بیشتر مشغول برپا داشتن حكومت اسلامی بودند و وظیفه برپایی این حكومت و رفع شك و شبهه های مؤمنان در جایگاه والاتری نسبت به گفت وگو و جدل قرار گرفت. به همین دلیل در این دوره موقعیت های مكالمه ای در سور قرآن كریم به شدت افت می كند.
●● نتیجه گیری
قرآن كریم كتاب آسمانی مسلمانان از نظر گفتار (كه یكی از ساختمایه های نمایش است) غنای فراوانی دارد. در این كتاب مقدس مكالمه با داستان ها و قصص قرآنی با تصاویر قرآنی با آموزه های اخلاقی و... در هم می آمیزد و نقش مهمی در پیشبرد اهداف الهی دارد. در قرآن مجید دیالوگ ها از یك جنس یا چند جنس محدود نیستند، بلكه به صورت های مختلف (دیالوگ، مونولوگ و...) در آیات مختلف به چشم می خورند و راه را برای برداشت های نمایشی متعدد از آن باز می كنند.
● فضا - حالت
«فضا - حالت» یكی از ساختمایه های بیان تئاتری است. «حالت و حال و هوا هم از جو یا فضای بیرونی پدید می آید و هم زاینده و پرورانده آن است» (ناظرزاده كرمانی، ،۱۳۸۳ ص ۲۷۲). فضا در گستره هنر: «حال و هوا و حالتی (مودی) است فراگیر و جاری در اثر هنری. (شعر، داستان، نمایش و...) این فضا به رسانگی و میانجیگری شیوه ها و ترفندهای فضاپردازی ایجاد می شود و هنرمند با بهره گیری از آنها، حالتی را برمی انگیزاند كه آماج و آرمان اثر هنری است. هنرمند می كوشد تا دریافتگر خود را، به حال و هوا و حالتی براند كه پیش اندیشیده است و تأثیر مورد نظر را حاصل می كند. برای نمونه می توان از «شكسپیر» و فضای هراس آوری كه در سوگ رنجنامه «مكبث» آفریده یاد كرد. (ناظرزاده كرمانی، ،۱۳۸۳ ص ۲۷۲) فضا و حالت به همدیگر وابستگی ارگانیك دارند. ساخت و پرداخت فضا - حالت در اثر هنری از مرحله نوشتن نمایشنامه یا داستان توسط نویسنده آغاز می شود و در مرحله بعدی اجراكنندگان هستند كه با تمهیدهای تئاتری این تصاویر خیالی را به نمایش تبدیل می كنند.
فضا - حالت در نمایش یا داستان ارتباط نزدیكی با تصاویر آفریده شده در ذهن خواننده پیدا می كند. چیزی كه ناظرزاده آن را «تصویر چیره گر» (Controlling Image) و«شفیعی كدكنی»، «صور خیال» می نامد. «شا» در تعریف «تصویر چیره گر» می نویسد: «فضا و حالت را وسیله و شگردی برای ایجاد آن تصویر چیره گر و فراگیر تلقی كرده اند. برای نمونه تصویر چیره گر «انحطاط» در داستان های فاكنر یا تصویر چیره گر «حسادت و غیرت كور» در اتللو از شكسپیر» (ناظرزاده كرمانی، ،۱۳۸۳ ص ۲۷۷)
«تصویر هنری در واقع كلمه یا مجموعه كلماتی (در قرآن كریم آیاتی) است كه تجربه های حسی را در ذهن برمی انگیزاند، با این شرط كه این كلمه یا كلمات مبین ویژگی های ملموس است، نه انتزاعی» (عبدل حیم، ،۱۳۸۰ ص ۲۲۱) «شفیعی كدكنی» در تعریف صور خیال می نویسد: «ایماژ تصویری است كه به كمك كلمات ساخته شده است: یك توصیف، یك استعاره، یك تشبیه ممكن است یك ایماژ بیافریند و روی هم مجموعه آنچه در بلاغت اسلامی در علم بیان می كنند، با تصرفاتی می توان موضوع و زمینه ایماژ دانست... بنابراین در ادب پارسی مراد از تصویر یعنی مجموعه امكانات بیان هنری، و آن تصویری است كه در آن صنایعی چون تشبیه، استعاره، اسناد مجازی و رمز و گونه های مختلف ارائه تصاویر ذهنی به كار رفته باشد.» (حری، ،۱۳۸۰ ص ۲۲۲) به طور كلی و با جمع بندی تعاریف مختلف از «فضا - حالت» نمود بارز آن را به دو صورت در آثار هنری می بینیم:
۱) نگاه به فضای كل اثر: كه در آن صورت «فضا - حالت» با نهاد مایه اثر همپیوند می شود مانند: «حسادت» در اتللو.
۲) نگاه جزئی به بخش های كوچك از اثر: در آن صورت «فضا - حالت» به ایماژ و تصویری كه هنرمند در آن لحظه می آفریند، متصل می شود.● فضا - حالت در آیات قرآنی
«فضا - حالت» در آیات قرآنی را می توان در دو بخش تحلیل كرد:
۱) فضا - حالت در قصص قرآنی ۲- فضا - حالت در دیگر آیاتی كه حالت قصه و روایت را ندارند.
در حالت اول (در قصص قرآنی) فضا - حالت قصه با نهاد مایه آیات پیوند می یابد. با نگاهی به قصص قرآنی می توان فضا - حالت جاری در آنها را مشاهده كرد (برای رسیدن به این منظور می توان از تفاسیر نیز كمك گرفت). برای نمونه در قصه حضرت موسی(ع) هنگامی كه از كوه طور بازمی گردد و می بیند كه قوم نابه كارش دوباره به بت پرستی رو آورده اند، می توان فضای «خیانت و ناسپاسی» قوم موسی(ع) و خشم لجام گسیخته موسی(ع) را دید كه قوم خود را نفرین می كند. یا در قصه «به مذبح بردن اسماعیل(ع)» (كه ابراهیم(ع) به فرمان خداوند فرزندش اسماعیل(ع) را به مذبح می برد تا قربانی كند.) فضای آكنده از «خدا ترسی» ابراهیم(ع) و اسماعیل(ع) و در نهایت «لطف بیكران الهی» را كه دستور می دهد به جای اسماعیل، بزی قربانی شود می توان مشاهده كرد. این روایت فضایی پرتنش برای خواننده می آفریند. فضایی كه زاده ترس خواننده از قربانی شدن شخصیت دوست داشتنی اسماعیل(ع) توسط ابراهیم(ع) است. ترسی كه با مشاهده گردن نهادن اسماعیل(ع) بر رأی خداوند آكنده از تشویق و تحسین شخصیت اسماعیل(ع) می شود. فضایی كه دوگانگی «ترس - تشویق» حالتی بسیار زیبا به آن می دهد و در نهایت با مشاهده لطف خداوند، ابراهیم(ع) و اسماعیل(ع) سربلند از آزمایش خداوندی بیرون می آیند. خداوند در این روایت قرآنی به زیبایی تمامی ترس های خواننده را به سرانجامی نیك می رساند و پیام اخلاقی خود را از لابه لای این فضای پیچیده صادر می كند: خدا ترس باش و به فرامین الهی گوش فرا ده كه پیروزی با توست...
در دیگر قصص قرآنی (آدم(ع) و حوا، هابیل و قابیل، یوسف(ع) و زلیخا و...) در اثنای آنكه روایت به پیش می رود، قرآن كریم دست به آفرینش فضاها و تصاویر بسیاری می زند كه با روایت درهم آمیخته و در ضمن پیش رفتن داستان خود را می نمایاند.
هنرمند علاوه بر آفریدن «تصویر چیره گر» در كلیت یك روایت می تواند در هر كلمه یا در مجموعه كلمات دست به آفرینش تصویر بزند و همین تصاویر خود، آفریننده فضا می شوند. در تراژدی یونانی و تئاتر كلاسیك و نئوكلاسیك داشتن روایت و نقشه داستانی با اسلوب خاص (مانند رعایت یگانگی های زمان، مكان، رویداد و ...) از شرایط جدایی ناپذیر بیان تئاتری و نمایش بود، اما بعد از دوره نئوكلاسیك ها و با آغاز رمانتیسم تاكنون، در گونه های امروزی نمایشی اهم از شیوه های اكسپرسیونیستی، پست مدرنیستی و ... (به طور كلی آنچه «ناظرزاده» تئاتر «نه - روالی» نامیده است) این نقشه داستانی نیست كه بیشترین اهمیت را دارد، حتی در بسیاری مواقع (مانند پرفورمنس آرت) این فضا حالت است كه نمایش را می سازد و نه نقشه داستانی.
تصویرسازی ابزاری خاص و مهم در اسلوب بیانی قرآن كریم است: «قرآن كریم معانی انتزاعی را به مدد تصاویر محسوس و خیال انگیز می نمایاند و حالات نفسانی، حوادث محسوس و مناظر مورد نظر را چون نمونه های انسانی و طبایع بشری از طریق تصویر تفهیم می كند. صورتی را كه قرآن كریم ترسیم می كند زنده و متحرك می شوند و معانی ذهنی جان می گیرندو طبیعت بشری مجسم می شود. حوادث، مناظر و سرگذشت ها همه مشهود و مرئی می گردند...» (قطب، ،۱۳۵۹ ص ۴۴)
آیات قرآنی مملو از تصاویر پرمعنایی هستند كه هر كدام می توانند در خلق تصاویر نمایشی آثار هنری مورد استفاده قرار گیرند. برداشت های نمایشی فارغ از بند نقشه چین داستان و روایت كه با تئاتر موزیكال، پرفورمنس آرت و ... پیوند می خورند و دارای قابلیت های بالقوه فراوان برای برداشت های تئاتری جدید هستند. «آنجلیكا نیوورث» قرآن شناس برجسته غربی و «ابوالفضل حری» محقق ایرانی در دو مقاله جداگانه به بررسی تصاویر قرآنی در سوره «والعادیات» پرداخته اند كه به خوبی تصاویر ناب خلق شده در این سوره را می نمایاند. تصاویری كه به خلق «فضا» انجامیده و می تواند مورد استفاده نمایشی قرار گیرند.
● مثالی از فضا - حالت خلق شده در سوره والعادیات:
▪ ترجمه سوره والعادیات:
«سوگند به مادیان هایی كه نفس زنان (به سوی دشمن تازان) اند و برق از سنگ جهان اند و صبحگاهان هجوم آرند و با آن (یورش خود) گردی برانگیزند و بدان هجوم در دل گروهی اندرآیند (با آن هجوم گروهی را در محاصره گیرند) كه انسان نسبت به پروردگارش سخت ناسپاس است! مگر نمی داند كه چون آنچه در گورهاست بیرون ریخته می شود و آنچه در سینه هاست فاش شود، در چنان روزی پروردگارش به حال ایشان آگاه است!» (مترجم: محمدمهدی فولادوند)
«ابوالفضل حری» در توضیح فضا - حالت و تصاویر خلق شده در سوره والعادیات چنین می نویسد:
«پنج آیه آغازین ۵ تابلو هستند كه حكم خوشه سوگند را دارند. مراد از خوشه سوگند مجموعه سوگندهایی است كه روی هم كنش یا رخداد چند مرحله ای و مستمری را ترسیم می كنند... نوع تصاویر از تصویر جنبشی به سمت سكون و ایستایی تغییر می كند. نوع وزن و آهنگ آیه اول به گونه ای است كه ضمن خواندن آنها به نوعی ریتم و حركت سریع اسبان نیز به ذهن متبلور می شود. از دیگر سو، پنج آیه اول به لحاظ ریتم به گونه ای است كه یادآور تمام حركات اسب، از حالت رفتن معمولی به سمت یورتمه، چهار نعل (سه آیه اول) و سپس برعكس از حالت رفتن به دو، به سمت آرام گام برداشتن و ایستادن (فوسطن به جمعا) است. نكته دیگر در آیه اول به كلمه «ضبحا» مربوط می شود: حركت اسبان چنان به دقت ترسیم شده است كه خواننده نه فقط تصاویر حركت اسبان، بلكه آواز نفس اسب در حال دویدن را نیز می شنود. گویی او خود در صحنه حاضر و از نزدیك نظاره گر آن است. نكته دیگر این است كه كلام الهی به سبب رعایت ایجاز فقط طرحی كلی و اتودوار از حركت اسبان ارائه داده و طراحی و رنگ آمیزی دقیق و سایه وار آن را به عهده ذهن خواننده گذاشته تا هركس به فراخور قوه مخیله اش صحنه را در ذهن تجسم كند. تصویر بعدی حركت سریع اسبان را در دل سیاهی شب از زاویه ای بسته تر نشان می دهد: «والموریات قدحا» (قسم به مادیان هایی كه برق از سنگ جهانند) در این آیه تصویر دیداری به بسته ترین و به تعبیری درشت ترین حالات خود می رسد. نمایی نزدیك از سم ضربه اسبان بر روی سنگ ها و جرقه هایی كه به سبب این برخورد از سنگ ها به چشم می رسد. قاب تصویر از حركت كلی اسبان به صحنه بسته سم ضربه اسبان مونتاژ می شود. این نوع تدوین تصاویر از دو جهت حائز اهمیت است. اول این كه در تصویر اول فضای حركت و جو حاكم بر صحنه به خواننده معرفی می شود. این صحنه هم حركت اسبان را نشان می دهد و هم صدای نفس آنها را به گوش بیننده (خواننده) می رساند. صحنه دوم نیز هم دیداری است، هم شنیداری. درست است كه شب است و ظاهراً تاریكی بر همه جا مستولی است اما برقی كه از سنگ ها برمی خیزد آن قدر هست كه بیننده بتواند صحنه را از نمایی نزدیك و با وضوح كامل مشاهده كند. این تصاویر حاوی چند نكته ریز و دقیق است. اولاً جهیدن برق از سنگ ضمن تضاد با پس زمینه كه تاریك است درخشندگی و جلوه بیشتری دارد و چون تصویر درشت و نزدیك است این درخشندگی نمود بارزتری یافته است. ثانیاً جهیدن برق از سنگ آنی و گذراست و درواقع چند لحظه بیشتر طول نمی كشد. این امر به كشیدن قلم مو با رنگ سفید بر زمینه ای می ماند كه تاریكی همه جای آن را فرا گرفته است. اگر با هنر نقاشی آشنا باشیم، درمی یابیم كه سفید و سیاه دو رنگ متضادند و زدن رنگ سفید روی زمینه سیاه درخشندگی و جلوه دو رنگ را چند برابر می كند و چشم را دقیقاً متوجه محل تلاقی این دو رنگ می كند... نكته ظریف دیگر این است كه جهیدن برق نتیجه تماس سریع دو جسم با یكدیگر است... بنابراین جهیدن آتش از برخورد سم با سنگ ها به طور تلویحی ناظر به این حقیقت است كه سرعت اسبان به قدری بالاست كه منجربه ایجاد جرقه می شود. ضمن این كه سرعت داشتن اسبان نتیجه نیرو و فشاری است كه اسب سواران بر اسب ها وارد می كنند و اگر دسته بندی «بارت» را در مورد رمزگان پذیرفته باشیم، باید بگوییم كه سریع بودن اسبان نتیجه فشار و نیروی وارده از طرف اسب سواران و این خود نتیجه اراده و عزم استوار و آهنین سواران برای یورش به دشمن است... بنابراین برخاستن جرقه، طبق رمزگان بارت پیشاپیش نشانه پیروزی و ظفرمندی سواران است و نكته آخر این كه روشنایی موجود در این صحنه زمینه پیوند تصویری را با تصویر دیگر فراهم می آورد. «و صبحگاهان هجوم آرند» (حری، ،۱۳۸۰ ص ۲۲۵)
«در این تصویر شب به پایان آمده و صبح دمیده است. روشنایی صحنه پیشین با دمیدن صبح در این تصویر ادامه پیدا می كند (transition) تصویر از نمای درشت به نمای باز (هجوم اسبان) پیوند می خورد: نمای باز - نمای بسته - نمای باز. در اینجا دیگر به عهده خواننده است كه پرش زمانی و پرشی میان این سه تصویر را پر كند. درواقع در كلام الهی برای حفظ پیوستگی و ضرب آهنگ كلام از اشاره غیرضروری پرهیز شده است. این كه مثلاً اسب سواران اندكی استراحت كرده اند یا تا صبح منتظر مانده اند، هرچه هست حركت است و جنبش و پویایی. درواقع از آنجا كه در این صحنه ها هدف چیز دیگری است. (حمله به دشمن)، تمام اجزای غیرضروری كه سكون و ایستایی درخود دارند از صحنه ها حذف شده است. به تعبیری، در جنگ حق برضد باطل فقط تاختن و سریع رفتن و استوار بودن از اهمیت برخوردار بوده است. از دیگر سو، موسیقی و ضرب آهنگ آیات نیز حذف اجزای غیرضروری را لازم می داند. خلاصه آن كه ۵ آیه بخش آغازین دو وزن و با دو موسیقی متفاوت، هریك چونان ۵ تابلو یا قاب، ۵ مرحله از حمله سپاه اسلام به دشمن را به معرض دید می گذارد. «انتخاب و چینش تصاویر جملگی بافت آهنگین و موسیقیایی بخش آغازین را تشكیل داده اند. در این ۵ آیه خداوند به اسبان جنگی سوگند یاد می كند و حركات آنها را ـ دویدن، تند تند نفس كشیدن و شیهه كشیدن ـ یكی پس از دیگری با هنرمندی هر چه تمام تر به تصویر می كشد. «اسبان سم خود را بر سنگ ها می كوبند». صبحگاه بر دشمن می تازند و وی را در خواب بی خبری و جهل به ناگهان و در میان بهت و حیرت آنان در میان می گیرند و در صحنه كارزار گرد وغباری برمی انگیزانند و به قلب دشمن زده در میان شان ترس و بی نظمی ایجاد می كنند...» (حری، ،۱۳۸۰ ص ۲۲۸)«آنجلیكا نیورث» در مقاله خود «تصاویر و استعارات در آیات آغازین سوره های مكی» بخشی را نیز به تصاویر سوره والعادیات اختصاص می دهد. او علاوه بر تصاویر خلق شده در این آیات به موضوع روایت پنهانی كه در پس زمینه آیات در جریان است نیز می پردازد:
«پنج آیه سوگنددار سوره یك تابلو را به نمایش می گذارند: این آیات الهی موضوع یكسانی را به تصویر می كشند كه از روی مراحل متعدد و پشت سر هم حركتی مستمر و نقاشی شده است. گروهی از اسبان كه سواران آنها (طبری: براكبانها) رهسپار جنگ غزوه (آیه سوم: مغیرات، آیه پنجم: فوسطن جمعاً) هستند. حرف ف (fa) كه مبین حركت است و پیشروی حركت اسبان را نمایش می دهد، این حركت در پایان با رسیدن اسبان به هدف یعنی اردوگاه دشمن دچار وقفه ناگهانی می شود. وقتی با دقت به سوگند خوشه های سوره می نگریم درمی یابیم كه تابلو نیمه كاره رها شده، یعنی تنش درونی آن حل نشده باقی مانده است: توصیف سوگند خوشه درست در جایی كه انتظار آغاز غزوه را داریم، به حال خود رها می شود. در عوض صحبت از ناسپاسی انسان نسبت به پروردگارش به میان كشیده می شود: «افلا یعلم اذا بعثر ما فی القبور و حصل ما فی الصدور» این امر خود توصیف وضعیت انسان را در روز جزا به میان می آورد. این جاست كه خواننده با تعجب درمی یابد كه تصویرپردازی تابلوی نیمه كاره در باره غزوه ادامه پیدا می كند: پاره مربوط به آخرت تصویری را به نمایش می گذارد كه دقیقاً پیش فرض یورشی هولناك است كه همه چیز را زیرورو می كند، زیرا این یورش ویرانی و تفرقه گروه ها را (آیه ۵: جمع) را به دنبال دارد و سینه ها را از آنچه در آن پنهان داشته اند، تهی می كند (آیه ۱۰: ما فی الصدور). پیداست كه یورش مورد نظر پیشتر در تابلوی غزوه سربازان در سوگند خوشه به تصویر درآمده بود. بنابراین در تابلو حمله كنندگانی كه دشمن را پس از حمله و غارت در بهت به محاصره درآوردند، تصویری است كه برای بینندگان هم عصر سوره آشناست، زیرا این تصویر از روی تجربه اجتماعی ناب نقاشی شده است، پیش نمونه ای از حوادث تاكنون تجربه ناشده ای كه به روز قیامت می انجامد» (نیورث، ،۱۳۸۱ ص ۲۹۰)
قرآن كریم در سوره های دیگر، بویژه هنگامی كه به تصویر صحنه های قیامت می پردازد، برای كمك به خواننده برای تجسم این روز به پرداختن تصاویر روی آورد. این تصویر سازی های الهی در اغلب موارد با جلوه های صوتی (صدای آذرخش و ...) در هم می آمیزد. فضاهایی كه می توانند بیشتر از ادبیات و هنرهای دیگر در هنرهای دراماتیك مانند تئاتر و سینما مورد استفاده قرار گیرند.
▪ قیامت
تصاویر خلق شده قرآنی در آیاتی كه به قیامت اشاره می كنند، برای خلق فضای این روز بزرگ كه روز هول و هراس است در خواننده القا حس حیرت و به نوعی گیجی كه هر انسانی (به جز متقیان) در آن روز دچار آن می شوند، می كنند:
«ای مردم! از پروردگار خود بترسید چرا كه زلزله آن ساعت امری هولناك است. روزی كه هر شیردهی آن را كه شیر می دهد فرو گذارد و هر آبستنی وضع حمل كند و مردم را مست پنداری ولی مست نیستند، لیكن این عذاب شدید خداست...» (سوره حج آیات ۱ـ۲ )
▪ جهنم
« فضا ـ حالت» در آیات الهی مربوط به جهنم بسیار تاریك و خشن است، خشونتی كه در نهایت عقوبت ناسپاسان است. در این آیات كه ملموس كردن وضعیت جهنم برای ایجاد خداترسی در خواننده ضروری است، قرآن كریم روبه آفرینش تصویر می زند، تصاویری به دقت پرداخته شده و كاملاً نمایشی: «آری درخت زقوم (تلخه نهال) خوراك گناه پیشگان است كه چون مس در شكم هایشان گدازان است، چون جوشش آب جوشان... او را بگیرید و از جا بلند كنید و به وسط آتش پرتاب كنید. آن گاه برای شكنجه جوشاب بر سرش فرو ریزید: «بچش ای عزیز نازنین این همان است كه درباره اش تردید می كردی.»
▪ بهشت
تصاویر خلق شده از بهشت در آیات قرآنی نقاشی شده، رنگ آمیزی شده و در نهایت زیبایی است. فضای این آیات الهی چنان زیبا و جاندار است كه خواننده را سحر می كنند. در این آیات مشخصات مكانی و دیگر جزئیات مانند لباس بهشتیان به دقت پرداخته می شود: «متقیان در جایگاهی آسوده اند. در بوستان ها و چشمه سارها، دیبای ستبر و پرنیان نرم پوشند و در برابر هم نشینند. آری! این چنین خواهد بود و آنها را با حوریان درشت چشم همسر گردانیم و هر میوه ای كه خواهند، آسوده خاطر می طلبند و در آنجا هیچ مرگی نیست - جز مرگ نخستین - و دیگر طعم هیچ مرگی را نخواهند چشید...»
▪ طبیعت بیجان
در آیات قرآنی در بسیاری موارد زمین، آسمان و طبیعت به عنوان مظاهر و نشانه های الهی در مقابل دیدگان خواننده و با تصاویر ناب جان می گیرند. ابرها، باران و تمام طبیعت در آیات قرآن كریم به صورت خشك و تصاویر تهی خود نمی نمایانند، بلكه هر كدام به عنوان آیات الهی معنا می یابند و با موسیقی كلام قرآنی در هم می آمیزند. طبیعت در قرآن كریم هم در خدمت پیام الهی است و هم خود زبان به سخن گفتن می گشاید. تصاویر ناب و گویایی كه در هنرهای نمایشی چون سینما می توانند ایده های فراوانی به هنرمند بدهند:
«مگر ندیدی بارانی را كه خداوند از آسمان باراند و سپس آن را در چشمه های زیرزمین كه رشته رشته اند، داخل گردانید. آنگاه به وسیله آن گیاهی (كِشته ای) كه رنگ های آن گوناگون است، بیرون آورد. پس آن گیاه به هیجان آید تا آنكه آن را زرد شده اش بینی، آنگاه خاشاكش گرداند...» (سوره زمر آیه ۲۱)
▪ نور و ظلمت
نور، ظلمت، سایه و... نیز در صحنه پردازی های قرآنی جایگاه ویژه ای دارند. بسیاری از تصاویری كه قرآن كریم خلق می كند، به دقت نورپردازی می شوند. نور، ظلمت و فضای سایه روشن میان این دو كه همه از دیدگاه خدا نشانه هایی هستند كه قدرت لایتناهی الهی را بازگو می كنند و رو به سوی او دارند: «آیا مشاهده نكردی كه پروردگارت چگونه سایه را گسترده و اگر می خواست هر آینه آن را ساكن می ساخت (و تاریكی همه جا را فرا گرفت) پس خورشید را دلیل آن گرداندیم. سپس آن (سایه) را نرم نرمك به سوی خود باز می گیریم (و جمع می كنیم)...» (سوره فرقان آیات ۴۶ ، ۴۵)
در موقعیت های فراوانی قرآن كریم از تصاویر و فضاسازی برای رسانش معنا و اشاعه دین و هدایت بشر استفاده می كند كه مثالهای بالا فقط جزء كوچكی از غنای والای تصویری آیات قرآن كریم است. تصاویر الهی كه هر كدام برای هنرمند، مخصوصاً هنرمند تئاتر و سینما می تواند ایده های بسیاری برای خلق اثر داشته باشند.
احسان مقدسی
فهرست منابع و مآخذ:
- ارسطو، ،۱۳۳۷ هنر شاعری (پئوتیكا)، ترجمه فتح الله مجتبایی، بنگاه نشر اندیشه، تهران
- بستانی، محمود، ،۱۳۷۱ پژوهشی در جلوه های هنری داستانهای قرآن، ترجمه محمدحسن جعفرزاده، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی.
- حری، ابوالفضل: كنكاشی در سوره والعادیات، مركز مطالعات و تحقیقات هنری (زیباشناخت شماره ۵)، ۱۳۸۰.
- شاپوری میاندوآب، سعید، ،۱۳۷۹ پایان نامه كارشناسی ارشد: جلوه دراماتیك قرآن با تكیه بر احسن القصص، دانشگاه تهران.
- طباطبایی، ،۱۳۷۵ تفسیر المیزان، انتشارات قرآن.
عبدل حیم، ام. آ. اس، ،۱۳۸۰ بافت و مناسبات بینامتنی: راهگشای تفسیر قرآن، ترجمه ابوالفضل حری، مركز مطالعات و تحقیقات هنری (زیباشناخت شماره ۴).
- قطب، سید، ،۱۳۵۹ آفرینش هنری در قرآن، ترجمه محمدمهدی فولادوند، بنیاد قرآنی.
- میر، مستضر: سوره به منزله كلیت، سیری در تفسیر قرآن در قرن بیستم، ترجمه ابوالفضل حری، مركز مطالعات و تحقیقات هنری (زیباشناخت شماره ۸)، ۱۳۸۲.
- میر، مستضر، ،۱۳۸۲ گفت و گو در قرآن. ترجمه ابوالفضل حری، مركز مطالعات و تحقیقات هنری (زیباشناخت شماره ۹).
- ناظرزاده كرمانی، فرهاد، ،۱۳۸۳ درآمدی به نمایشنامه شناسی، انتشارات سمت.
- نیوورث، آنجلیكا، ،۱۳۸۱ تصاویر و استعارات در آیات آغازین سور مكی، ترجمه ابوالفضل حری، مركز مطالعات و تحقیقات هنری (زیباشناخت شماره ۷).
منبع : روزنامه ایران