یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


"لیبرالیسم نو" چیست؟


"لیبرالیسم نو" چیست؟
"لیبرالیسم نو" مجموعه ای از سیاست های اقتصادی است كه به تقریب ۲۵ سال گذشته رایج شده است. گرچه این واژه در ایالات متحد به ندرت شنیده می شود، ولی می توانید تاثیر آن را به وضوح در این جا ببینید، آن چنان كه ثروتمند، ثروتمندتر و تهی دست، تهی دست تر می شود.
"لیبرالیسم" می تواند شامل عقیده ی سیاسی، اقتصادی یا حتا دینی بشود. در ایالات متحد لیبرالیسم سیاسی برنامه ای برای جلوگیری از درگیری اجتماعی است، كه به تهی دستان و كارگران به مثابه (برنامه ای) مترقی در قیاس با جناح محافظه كار با جناح راست ارائه شده است. لیبرالیسم اقتصادی متفاوت است. سیاستمداران محافظه كار كه می گویند از "لیبرال"ها نفرت دارند، منظورشان گونه ی سیاسی آن است و مشكل جدی با لیبرالیسم اقتصادی از جمله لیبرالیسم نو ندارند.
"نو" به این معناست كه ما درباره ی گونه ی جدیدی از لیبرالیسم سخن می گوییم. پس گونه ی كهن چه بود؟ مكتب اقتصادی لیبرال زمانی در اروپا شهرت یافت كه آدام اسمیت، اقتصاددان انگلیسی، در ۱۷۷۶ كتابی را به نام ثروت ملل چاپ كرد. او و دیگران طرفدار الغای دخالت حكومت در اقتصاد بودند. او می گفت: "هیچ محدودیتی بر تولید، هیچ مانعی بر تجارت، هیچ تعرفه ای، تجارت آزاد بهترین راه برای پیشرفت اقتصاد كشور است." این استفاده از فردگرایی كار و كسب "آزاد" و رقابت "آزاد" را ترغیب می كرد كه به معنای آزادی سرمایه داران برای كسب سودهای كلان تا جایی كه می خواهند بود.
لیبرالیسم اقتصادی در ایالات متحد در سال های ۱۸۰۰ و اوایل ۱۹۰۰ رواج داشت. سپس ركود بزرگ دهه ی ۱۹۳۰، اقتصاددانی به نام جان مینارد كینز+++ را به نظریه ای رهنمون شد كه لیبرالیسم را به مثابه ی بهترین سیاست برای سرمایه داران به چالش طلبید. او گقت: در اصل اشتغال كامل برای رشد سرمایه داری ضروری است و تنها در صورتی قابل حصول است كه حكومت ها و بانك های مركزی در بالا بردن اشتغال مداخله كنند. این نظر تاثیر بسیار زیادی بر "برنامه ی جدید" پرزیدنت روزولت داشت، كه زندگی بسیاری از مردم را بهبود بخشید. این باور كه حكومت باید مصلحت عمومی را پیش ببرد، به طور گسترده پذیرفته شد.
اما بحران های سرمایه داری در ۲۵ سال گذشته، همراه با نرخ رشد تقلیل یافته اش، الهام بخش سرآمدان شركت ها شد تا لیبرالیسم اقتصادی را احیا كنند. این چیزی است كه آن را "نو" یا جدید می سازد. اكنون با جهانی سازی سریع اقتصاد سرمایه داری، ما ناظر لیبرالیسم نو در سطحی جهانی هستیم.
تعریفی به یاد ماندنی از این روند از آن ماركوس در (مقابله ی میان قاره ای برای بشر و علیه لیبرالیسم نو) در اگوست ۱۹۹۶ در چیاپاس است كه گفت: "چیزی كه (جناح) راست پیشنهاد می كند تبدیل دنیا به یك مركز خرید بزرگ است كه در آن می توانند سرخ پوستان را در این جا، و زنان را در آن جا بخرند ..." و می توانست بیفزاید كودكان، مهاجران، كارگران یا حتا كل یك كشور را چون مكزیك.
● لیبرالیسم نو مشتمل است بر:
۱) قانون بازار. آزاد كردن كار و كسب "آزاد" یا كار و كسب خصوصی از هر گونه محدودیتی كه حكومت (دولت) تحمیل كرده است، مهم نیست كه باعث چه میزان زیان اجتماعی می شود. باز بودن بیشتر به روی تجارت و سرمایه گذاری بین المللی، مانند نفت، كاهش دستمزدها از طریق غیرمتشكل كردن كارگران و حذف حقوق كارگران كه در پی سال های طولانی مبارزه، كسب شده بود. هیچ گونه كنترل قیمت. در كل، آزادی مطلق حركت برای سرمایه، محصولات و خدمات. برای این كه متقاعد شویم كه این برای ما خوب است، می گویند: "بازاری كنترل نشده بهترین راه برای بالا بردن رشد اقتصادی است كه در نهایت به نفع همگان است." این مشابه اقتصاد تریكل ـ داون۳ و ساپلای ـ سابد۴ ریگان است. اما به دلیلی ثروت خیلی منتقل نمی شود.
۲) قطع كردن هزینه ی عمومی خدمات اجتماعی. مانند آموزش و پرورش و مراقبت های بهداشتی، تقلیل حمایت از تهی دستان و حتا نگهداری جاده ها، پل ها، ذخیره ی آب ... همه به نام كم كردن نقش حكومت. البته آنها درباره ی سود یارانه ها و مالیات با حكومت مخالفت نمی كنند.
۳) حذف نظارت دولت. تقلیل نظارت دولت بر هر چیزی كه می تواند از سود بكاهد، از جمله حفظ محیط زیست و امنیت كار.
۴) خصوصی سازی. فروش شركت ها، كالاها و خدمات متعلق به دولت به سرمایه گذاران خصوصی. این شامل بانك ها، صنایع كلیدی، راه آهن ها، بزرگراه ها، برق، مدارس، بیمارستان ها و حتا آب شیرین می شود. خصوصی سازی اگر چه اغلب به نام بازدهی بیشتر، كه موردنیاز است، انجام می شود ولی به طور عمده نتیجه اش تمركز ثروت در دست های محدودتری و بهای هرچه بیشتری برای نیازهای مردم است.
۵) محو مفهوم "مصلحت عمومی“ یا "جامعه" و جایگزین كردن آنها با "مسوولیت فردی". وادار كردن تهی دست ترین مردم یك جامعه به یافتن راه حل هایی برای فقدان مراقبت بهداشتی، آموزشی و امنیت اجتماعی شان توسط خودشان، سپس در صورت شكست خوردنشان، متهم كردن آنها به این كه "تنبل اند".
در سراسر جهان، لیبرالیسم نو را موسسه های مالی قدرتمندی چون صندوق بین المللی پول، بانك جهانی و بانك توسعه ی قاره ی آمریكا تحمیل كرده اند. لیبرالیسم نو در سراسر آمریكای لاتین شیوع پیدا كرده است. اولین نمونه ی روشن آن در عمل در شیلی (به بركت اقتصادان دانشگاه شیكاگو، میلتون فریدمن)، پس از كودتای مورد حمایت سی. آی. ا، علیه دولت انتخابی آلنده در ۱۹۷۳ بود. سایر كشورها پشت سر آن بودند. مكزیك با بدترین تاثیر كه دستمزدها ۴۰ تا ۵۰ درصد در اولین سال نفتا۵ افت كرد، در حالی كه هزینه ی زندگی تا ۸۰ درصد بالا رفت. در مكزیك بیش از ۰۰۰/۲۰ شغل كوچك ورشكست شد و بیش از ۱۰۰۰ شركت متعلق به دولت، خصوصی شد. همان گونه كه دانشمندی می گوید: "لیبرالیسم نو به معنای استعمار نوی آمریكای لاتین است".
در ایالت متحد، لیبرالیسم نو برنامه های رفاه اجتماعی را نابود می كند، به حقوق كارگران (از جمله كارگران مهاجر) حمله می كند و برنامه های اجتماعی را تقلیل می دهد. "پیمان" جمهوری خواهان درباره ی آمریكا به تمامی نو ـ لیبرالیستی است. حامیان آن به شدت كار می كنند تا حمایت از كودكان، جوانان، زنان، سیاره ی ما ... را نفی كنند و می كوشند تا ما را بفریبند تا با گفتن این كه این باعث خواهد شد تا "دولت دست از سر من بر دارد"، آن را بپذیریم. افراد ذی نفع از لیبرالیسم نو اقلیتی از مردم جهان اند. برای اكثریت گسترده ای رنجی بیش از پیش به همراه می آورد. رنجی بدون دستاوردهای كوچك و صعب الحصول شصت سال گذشته، رنجی بی پایان.
الیزابت مارتینز۱ و آرنولدو گارسیا۲
برگردان: نگار نادری
زیرنویس ها:
۱. Elizabeth Martinez: الیزابت مارتینز از فعالان قدیمی حقوق مدنی و نویسنده ی كتاب های متعددی است، از جمله ۵۰۰۰ سال تاریخ شیكاگو در تصویر.
۲. Arnoldo Garcia: آرنولدو گارسیا عضو كمیته ی امیلیانو زاپاتا، و عضو وابسته ی كمیسیون ملی برای دمكراسی در مكزیك است.
۳. Tricke Down: نظریه ای كه معتقد است مزایای مالی داده شده به كار و كسب بزرگ به نوبت به كارهای كوچك تر و مصرف كنندگان منتقل می شود.
۴. Supply Sabd: نظریه ای اقتصادی مبنی بر این كه كاهش نرخ مالیات به سود بیشتر، پس انداز بیشتر و سرمایه گذاری بیشتر كمك می كند و از این طریق فعالیت اقتصادی و كل درآمد ملی مشمول مالیات را افزایش می دهد.
۵. نفتا. سیاست اقتصادی تحمیل شده بر مردم شیلی و همه آمریكای لاتین پس از كودتای آمریكایی اگوستینو پینوشه در ۱۹۷۳.


همچنین مشاهده کنید