پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


مرامی تازه از شاهنامه


مرامی تازه از شاهنامه
نویسندگان میان مایه و هرازگاه بی مایه بسیاری دیده ایم که از این داستان شهره نمایشنامه ساخته اند. از بازمانده اسناد و قول کسانی هم که پیش از ظهور پدیده تلویزیون در قید حیات بودند، می دانیم که نقل این داستان از زبان نقالان هم هواخواه بسیار داشته است. امروز هم اگر در کوی و خیابان از هر شهروندی شرح ماجرای رستم و سهراب را بجویی، اگر هم هیچ نداند، دست کم از دردناک ترین فراز آن آگاه است که همان داستان پدری است رستم نام، که نادانسته و ناخواسته پهلوی فرزند خود سهراب را می درد.
در لحظات آغازین «سهراب کشی» یکی از هنگامه داران خطاب به «برخوانان» می پرسد؛ «این داستان را صد بار گفته اند؛ می توان چنان گفت که کسی نشنیده؟» حال ما در مقام خواننده این «بازی نامه برخوانان»۱ با گامی بلند به پایان اثر می پریم و در اوج ناباوری می بینیم که تهمینه با ادای خطابه یی طولانی پس از مرگ سهراب دشنه یی را یک باره به خود می زند و خودکشی می کند،
در مرام شاهنامه بر خلاف روایات بسیار از گونه های متعدد و متنوع «دیگرکشی»، خودکشی شخصیت ها چندان شایع نیست. یک بار در داستان رستم و سهراب، رستم قصد خودکشی دارد که جنگاوران دیگر مانع او می شوند. دیگر بار «جریره» مادر «فرود» پس از مرگ فرزند خود کنار نعش او با دشنه یی شکم خود را می درد و این تنها خودکشی یک مادر در سوگ فرزند در شاهنامه فردوسی است. در همین ماجرای کشته شدن «فرود» به دست «رهام» همه یاران او با پریدن از بالای دژی خودکشی می کنند. آن هم بنا بر وصیت «فرود» که تدبیر کرده بود با خودکشی سپاهیان هیچ یک از آنها در چنگ دشمن اسیر نخواهند شد. مورد دیگر «شیرین» است که با دیدن جسد پرویز زهر هلاهل می خورد و می میرد. انگیزه این سه نوع خودکشی با دیگری متفاوت است. شیرین با دیدن شوی مرده خود زهر می خورد، یاران فرود برای رستن از دشمن و عمل به وصیت سردار خود از دژ می پرند و در برابر دیدگان جریره، پسر جان می دهد و مادر هم با دشنه یی خود را خلاص می کند. در سهراب کشی که آن هم روایتی شاعرانه از داستان رستم و سهراب است تهمینه پس از یک سوگواری طولانی در غم از دست دادن پسر و برادرش «ژنده رزم» که رستم ندانسته او را هم هلاک کرده - ژنده رزم می خواسته او را آگاه کند که سهراب پسر توست، اما رستم به خیال اینکه صدای دشمن است که او را می خواند با مشتی ژنده رزم را از پای درمی آورد - با همان دشنه که رستم به پهلوی سهراب زده خودکشی می کند. این صحنه غیرمنتظره در پایان نمایشنامه رکود و سکون کل اثر را درهم می ریزد. پرداخت داستان و سیر وقایع نمایشنامه، اگر جادوی کلام و زبان قدرتمند و پاکیزه بیضایی را از اثر حذف کنیم، چیزی جز یک روایت کش دار و کسالت بار نخواهد بود. نمونه آن همان تک گویی تهمینه با زنان سمنگان است. این تک گویی که با همسرایی و دم دادن زنان سوگوار سمنگان همراه است به لحاظ روایی دربرگیرنده هیچ نکته تازه یی برای مخاطب نیست، جز همان خودکشی تهمینه در پایان. تهمینه در مرثیه سرایی برای سهراب سیلابی روان از کلمات شاعرانه را بر زبان خود جاری می کند که بدون شک شنیدن آنها برای هر مخاطبی گوش نواز خواهد بود. زبان نمایشنامه برخلاف آثار دیگر بیضایی که در قالب برخوانی نوشته، نظیر «کارنامه بندار بیدخش» ساده تر است و پیچیدگی بیجایی ندارد تا مخاطب در میان کلماتی ناآشنا که فهم معنی آنها نیاز به مراجعه پیاپی به فرهنگ لغات دارد، سردرگم شود. مرثیه سرایی در سوگ پهلوانان در شاهنامه فردوسی یکی از خواندنی ترین اشعار در زبان فارسی است. بیضایی تلاش کرده در این نمایشنامه که حجم بسیاری از آن مرثیه سرایی بر مرگ سهراب است با زبان و روایتی تازه با همان خواندنی ترین اشعار شاهنامه منطبق شود و زبان را در همان شکلی به کار گیرد که در گذشته برای متاثر کردن مخاطب آن روزگار به کار می آمد.
اگر کل شاهنامه فردوسی را به عنوان یک اثر واحد در نظر گیریم به روایاتی برمی خوریم که در داستان های شاهنامه کم و بیش شبیه هم هستند. بدین ترتیب چارچوب اخلاقی و رفتاری پهلوانی چون رستم در داستان های مختلف شاهنامه برای هر خواننده یی تصویری آرمانی از پهلوانی را ترسیم می کند که منش و خصال نیک و نیروی ماوراءالطبیعه یی که دارد، در هر فرصت از سر تا پا توصیف می شود و هر بار به گونه یی متفاوت از پیش. رستمی که در این نمایشنامه ترسیم شده جدا از زبان تازه یی که به آن سخن می گوید چندان تفاوتی با رستم شاهنامه ندارد. اما از حشو، پیراسته شده و تاکیدی پررنگ بر یل بودن او نیست. رستم در «سهراب کشی» ناتوان از یک استدلال قدرتمند در برابر کاووس شاه است. کاووس شاه سهراب را دشمن ایران می داند و گردآفرید را برای یافتن نوشدارو به بیراه راهنمایی می کند و شاهین را به سوی دیگری که هیچ نوشدارویی از آن به دست نمی آید. اما رستم دستان مدام ناله می کند و از این سوی صحنه به آن سوی صحنه می رود. کار او تنها مرثیه سرایی بر مرگ سهراب است. او در جدال لفظی با کاووس شاه هم که سهراب را دشمن ایران می داند، شکست خورده است. او در پایان می گوید؛ «پدرت جز دشنه یی در دست ایشان نبود.»
از سوی دیگر در «سهراب کشی» جدا از این بعد ادبی به ظرافت ها، ظرفیت ها و پیشنهادات اجرایی موجود در یک نمایشنامه هم برمی خوریم. در پاره یی موارد به نظر می رسد نویسنده تلاش داشته این نمایشنامه قراردادهای نمایشی خاص خود را داشته و به مرور تماشاگر را هم با آن عجین کند. این قراردادها گاه در شرح صحنه ها آمده و شیوه اجرایی خاص خود را به خواننده یا کارگردانی که قصد خطر کردن و اجرای اثر را دارد، پیشنهاد می دهد. در بسیاری موارد قراردادهای موجود در نمایشنامه متاثر از تعزیه است. البته همین نسخه خوانی یا برخوانی بازیگران که بیضایی در نخستین شرح صحنه می نویسد «سخنان می تواند همه از رو خوانده شود» صحه یی بر این مدعا است و نمونه دیگر کاووس است که پس از مرگ سهراب فریاد می زند؛ «شهریاری خریدم به هزار نفرین،» و بعد او هم جامه و تاج شاهی به زمین می اندازد و بر مرگ سهراب مویه می کند و خاک بر سر می ریزد. آنچه تحت عنوان «سهراب کشی» منتشر شده با توجه به این نکته و برخی عناصر که با تکرار به قراردادهای نمایشنامه تبدیل می شوند، نمایشنامه یی است که تا نیمه کارگردانی هم شده و پیشنهادات اولیه برای اجرا را هم در خود قرار داده است. نظیر این قراردادها چوب به هم کوبیدن تهمینه در مرثیه سرایی، ته نیزه بر زمین کوبیدن سپاهیان و... است.
علی قلی پور
پی نوشت؛
۱- زیر عنوان نمایشنامه چنین آمده است.
منبع : روزنامه اعتماد