دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


با در, در صدف ...


با در, در صدف ...
نویسنده : زراعتی - ناصر
محل نشر : تهران
تاریخ نشر : ۱۳۸۰/۰۲/۱۹
رده دیویی : ۸fa۳.۶۲
قطع : رقعی
جلد : شومیز
تعداد صفحه : ۱۳۶
نوع اثر : تالیف
زبان کتاب : فارسی
نوبت چاپ : ۱
تیراژ : ۱۶۵۰
شابک : ۹۶۴-۴۴۸-۱۲۶-۷

راوی در این داستان, با محبوب خود که از او دور است, واگویه می‌کند .محبوب او زیباست و او زیبایی را معجزه هستی می‌داند و از این رو زندگی را نیز زیبا تلقی می‌کند .راوی خاطرنشان می‌کند که گاهی بر همه چیز, سایه تیره‌ای فرومی‌لغزد و جهان تلخ می‌شود, گمان می‌کند زندگی اجباری مضحک و بیهوده است, نوعی تکرار بلاهت, اما وقتی به یاد معجزه هستی ـ زیبایی ـ می‌افتد, جلوه‌ای دیگر از زندگی می‌بینند .از نگاه او زیبایی جلوه‌های گوناگونی دارد :گاهی فروچکیدن قطره بارانی است از نوک برگ سبز درختی, گاهی غوطه خوردن ماهی سرخی است در تنگ بلور, گاهی پرواز کبوتری است بر زمینه نیلی آسمان, گاهی قهقهه کودکی است به هنگام دیدن اسباب‌بازی, گاهی نگاه مهربان مادری است به فرزند, گاهی سپیدی برف است, گاهی صدای دل‌انگیز و کوچک جویباری است در روستا, گاهی غروب, طلوع, هلال ماه, گاهی صدای زنجره در شب, صدای باد در لابه‌لای شاخ و برگ صنوبرها و ...او در پایان خاطرنشان می‌کند' :من این همه سال در جست و جوی شما بودم .به هر سو رو می‌کردم, خود را می‌دیدم و به خود می‌رسیدم, با خود بودم, در خود, برای خود ...می‌دیدم که تهی و تهی‌تر می‌شوم .خسته شدم .از پا درآمدم .اما اکنون آسوده‌ام .می‌توانم ادعا کنم که خود را یافته‌ام . به جست و جوی خود, در خود, ادامه می‌دهم و شما را می‌یابم .شما را یافته‌ام و بسیار شادمانم .می‌توانم بگویم با یافتن شما به سعادت رسیده‌ام .'


همچنین مشاهده کنید