شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


عبور از برزخ


عبور از برزخ
سینمای حال حاضر آن طرف آب گاهی آنچنان راکد و خموده جلوه‌گری می‌کند که تماشاگر شیفته هنر هفتم آرزوی بازگشت دهه‌های ۶۰ و ۷۰ را در سر می‌پروراند. در حالی که ژانر اکشن و فیلم‌های علمی تخیلی بازار را قبضه کرده‌اند و ژانرهای دیگری مثل وسترن از دفنشان سال‌ها می‌گذرد، حضور تک ستاره‌ها و شهاب‌های زودگذر بسختی می‌توانند مرهمی بر دل علاقه‌مندان به سینما باشند. «رودخانه یخ‌زده» (frozen River) یکی از همین شهاب‌ها بود که دست‌ بر قضا و ابتدا به ساکن هم دیر دیده شد و هم اندک هوادار پیدا کرد. با نامزد شدن ملیسا لئو برای اسکار ۲۰۰۹ که نقش اول این فیلم را به عهده داشت، به یکباره رودخانه یخ‌زده مورد توجه عامه قرار گرفت. توجهی که اگرچه دیر بود، اما توانست حق مطلب را ادا کند و باعث شود این فیلم نه‌تنها اکرانش را تا پایان ماه آوریل حفظ کند (در آمریکا)‌ بلکه اکران سراسری‌اش در اروپا نیز با اقبال بسیار مواجه شود.
اگر از ژانر جنایی انتظار حضور پلیس و گنگستر و قاضی و دادستان را دارید و همچنین اگر از یک ملودرام اجتماعی انتظار اشک ریختن و دیدن قربانی شدن قهرمان فیلم را دارید، اینها را در رودخانه یخ‌زده هرگز پیدا نمی‌کنید، اگر چه رودخانه یخ‌زده قطعا فیلمی است در ژانر جنایی: یک درام جنایی کمی تا قسمتی زنانه. آن‌هم در یک لوکیشن بکر که پیش از این دیدنش را تجربه نکرده‌اید.
فیلمی که اتفاقا نویسنده و کارگردانش نیز یک زن است و قهرمانان داستان نیز مونث‌اند.
کورتنی هانت دراین اولین و آخرین فیلمش یک سینمای واقعی را تصویر کرده است؛ روایتی از یک زندگی با مردمان عادی اما همین مردمان قوانین و قواعد خاص خودشان را برای زنده‌ماندن و موفق شدن به کار می‌گیرند.
● از نیویورک تا کبک!
داستان فیلم در یک منطقه بسیار خاص روی می‌دهد. هر چند ایالت همان شهر مشهور نیویورک است در شمالی‌ترین قسمت شهر نیویورک ناحیه موهاک قرار دارد. جایی میان نیویورک و جنوب ایالت فرانسوی زبان کبک در کانادا. ری مادر ۲ فرزند ۱۵ ساله و ۶ ساله است. شوهرش زندگی را ول کرده و رفته و مادر خانواده در یک بحران شدید غرق شده است. پولی در کار نیست. خانه‌شان دیگر آن‌قدر فرسوده شده که با زمستان بعدی فرو‌خواهد ریخت و ثبت نام آنها برای خرید یک کانکس جدید با بی‌پولی آنها و رفتن پدر خانواده دیگر هیچ اعتباری ندارد. ری باید ۳۵۰۰ دلار برای کانکس‌‌ها بدهد. در حالی‌که قرار است تازه در یک فروشگاه فروش اجناس یک دلاری کار کند. پسر بزرگ‌تر تروی از دست زندگی کلافه شده است و ترک زندگی از سوی پدرش را تاب نمی‌آورد و می‌خواهد دیگر مدرسه نرود و کار کند.
ری شدیدا مخالف این کار است و مدام به پسرش یادآوری می‌کند که او ۲ وظیفه اصلی دارد اولی رفتن به مدرسه و دومی نگهداری از برادر خردسال و مریض احوالش. به هر روی ری در جستجو همسرش ماشین او را می‌یابد در حالی که یک زن سرخپوست ادعای مالکیت آن را دارد.
رویارویی ری با این دختر سرزمین موهاک یعنی لیلا به بروز وقایعی منجر می‌شود که بسیار برای ری سخت و خشن است، اما او باید تا هفته آینده ۳۵۰۰ دلار به دست بیاورد.
● اشک و آه در سرزمین موهاک
کورتنی هانت در رودخانه یخ‌زده از هیچ چیز برای بیان واقعیت همان‌گونه که رخ می‌نماید غفلت نمی‌کند. همین باعث می‌شود در این فیلم دچار حدس و گمان شویم و این اما و اگرهاست که تماشاگر را تا پایان به دیدن فیلم ترغیب می‌کند و جالب این که تعداد این حدس و گمان‌ها در این لوکیشن محدود آنقدر زیاد است که گاهی۲ داستانک و ۲ ماجرای فرعی را به هم پیوند می‌دهد.
لیلا خود مادر است و تحت سلطه قوانین سخت قبیله سرخپوستی‌اش. طفل یکساله او را از دستش در آوردند و به زن دیگری سپردند چرا که لیلا از قواعد ازدواج قبیله پیروی نکرده است و راه و رسم زندگی‌اش از نظر سران قبیله در شان یک زن سرخپوست نیست. همین رفتار باعث می‌شود لیلا در مواجهه با یک مادر پر از قصه وغصه به یاری واقعی‌اش بشتابد.
و این یاری فقط زمانی رخ داده که هر‌دو‌نفر آنها با هم چالش‌های زیادی را گذرانیده‌اند (اگر فیلم را دیده‌اید سکانس اولین قاچاق و دزدیدن پول ری را به یاد بیاورید یا همان سکانس آشنایی این زن‌ها با یکدیگر را و همچنین سکانس جر و بحث این دو بر سر مفهوم زندگی و وجود داشتن یا نداشتن عدالت در سرزمین موهاک)‌. این اشک‌ها و آه‌‌‌ها همگی به صورت علنی و تصویری دیده می‌شوند. اگرچه سکانس افتتاحیه فیلم با صورت پر اشک ری آغاز می‌شود آنجاکه روبه‌روی خانه فرسوده‌اش نشسته و منتظر کانکس تازه است در حالی که یک سنت هم ندارد اما در ادامه آه و اشک آنها و تصمیم این دو نفر برای گرفتن حقشان تصویری است نه شعاری. ساعت‌ها از بالای درخت پنجره کوچکی را زیر نظر دارد و فرزند خردسالش مشغول بازی است. اما اشکی در چشمان لیلا نیست و حالتش بیانگر همه‌چیز است. ری نیز برای مصایب دیگران اگر چه اشک نمی‌ریزد، اما کمک حالشان است. دقیقا مانند کمک به دختران نوجوان کره‌ای که به نوعی حتی ری و لیلا منجی آنها می‌شوند یا کمک به زوج پاکستانی که در نهایت باعث نجات جان نوزادی می‌شود که داخل یک ساک زنانه روی همان رودخانه یخ‌زده رها شده است.
● عبور از برزخ
اولین بار که ری پیشنهاد لیلا (قاچاق انسان)‌ را می‌پذیرد؛ شاید تماشاگر احساس کند که افتادن به ورطه خلاف قانون از سوی یک مادر اصلا نباید اتفاق بیفتد. ری زنی است که شوهر خلافکارش ناگهان و بی‌خبر پول‌ها و ماشین‌را برداشته و رفته و تلاش این زن برای یافتنش به جایی نرسیده است. خانه‌اش دارد بر سر فرزندانش آوار می‌شود و دست آخر همین بچه‌ها چیزی جز ذرت بو داده برای خوردن ندارند. از این روست که وقتی لیلا روش قاچاق انسان را به ری پیشنهاد می‌کند، ری با سردرگمی می‌پذیرد. آنها باید آن طرف رودخانه از یک کلوپ آدم‌ها را تحویل بگیرند و این طرف به یک متل بسپارند. عبور از برزخ شاید بهترین اصطلاحی باشد که لیلا به کار می‌گیرد. سطح رودخانه که یخ زده و پلیس‌ها هم به یک زن سفیدپوست هرگز شک نمی‌کنند، اما این رفت و آمد قرار نیست ساده باشد. جدا از خطرناک‌ بودن عبور اتومبیل از رودخانه خود قاچاقچی‌ها هم تهدیدی جدی به شمار می‌آیند. واقعیت اینجاست که حضور ری در این عرصه برزخ‌گونه اگرچه کوتاه‌مدت خواهد بود (چیزی برای ۲ یا ۳ بار تا آن ۳۵۰۰ دلار تامین شود)‌ اما با زندگی آدم‌هایی گره می‌خورد که به اشتباه آرزوهایشان را در این ناکجاآبادها جستجو می‌کردند و نوع حوادث باعث می‌شود در همان ابتدا به اشتباه‌هایشان پی ببرند. با دستگیری ری با این که او پول کافی برای خرید کانکس تازه را به دست آورده و پول نیز نزد «لیلا» است، اما با ایثار ری، «لیلا» از دستگیری نه‌تنها نجات می‌یابد، بلکه فرزندش نیز به او برگردانده می‌شود تا هم در چند ماهی که ری باید در زندان بماند؛ از پسران او محافظت کند و هم این که مسوولیت خرید کانکس و اسکان بچه‌ها و خودش را به بهترین نحو انجام دهد. سکانس اختتامیه فیلم به همین مسائل اختصاص دارد. بدون شعارزدگی و دیالوگ‌های تکراری، نمای پایانی را به یاد بیاورید، لیلا بالای سر چرخ و فلک ایستاده و خوشحال است و فرزندش با پسرک خردسال مشغول بازی است و از جاده دوردست تریلر حامل کانکس جدید دیده می‌شود.
مهدی تهرانی
منبع : روزنامه جام‌جم


همچنین مشاهده کنید